
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

عبرتهای انقلاب اسلامی از انقلاب مشروطه
رضا صفری
دکترای تاریخ اسلام
باتوجه به فقر پژوهش در زمینه فلسفه سیاسی در ایران، دکتر موسی نجفی ضمن توجه به تاریخ، مباحث بنیادی علوم سیاسی را نیز در کانون توجه خویش قرار داده است. پژوهشهای او آمیزهای از تاریخ سیاسی و علوم سیاسی و فلسفه سیاسی است. تاریخ برای او، فقط گذرگاهی برای نیل به مقصود و رسیدن به چیزی است که وی آن را «جوهر سیاست» مینامد؛ بههمین دلیل، او به هرسه حوزه سرزده و به تأمل نشسته و مطالعه و تحقیق کرده است. او سرانجام، دریافته است که تاریخ معاصرما در چنبره؛ سه دشواری عمده گرفتار آمده است: سیطره فرهنگ مستشرقان و مشهورات زمانه و تحریف وقایع تاریخ معاصر. بههمین دلیل، آثاری که وی به تنهایی یا با همراهی همکاران خود تألیف کرده، همگی در پاسخ به این نیاز بوده است. در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، با او درباره وجوه مختلف انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی اعم از اشتراکات و افتراقات در آستانه چهل سالگی نظام اسلامی به گفتوگو نشستیم.
جناب آقای دکتر نجفی در آستانه چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی هستیم. بعد از گذشت چهار دهه از انقلاب، امروز بهنظر میرسد راحتتر بشود درباره نسبت انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی سخن گفت. در بررسی تاریخ انقلاب اسلامی و نیز انقلاب مشروطه، از چه آرمانها و شعارهایی در این دو انقلاب میتوانیم سخن بگوییم و اصولاً بین این آرمانها و شعارها چه افتراقات و اشتراکاتی وجود دارد؟ از طرف دیگرجنابعالی معتقدید که قیام تحریم تنباکو، مدخل و کلید فهم نهضت مشروطه است. بهنظر شما، نهضت تحریم از چه چیزهایی در نهضت مشروطه پردهبرداری میکند؟
بنای بنده در این گفتار بر این نیست که به نویسندگان سکولار استناد کنم؛ اما این نویسندگان گاه، ناخواسته به واقعیتهای انکارناپذیر اشاره کردهاند. احمد کسروی در تاریخ مشروطه مینویسد: قیام تنباکو نخستین تکان تودهها بود. این جمله کاملاً درست است. میرزا یحیی دولتآبادی هم به این نکته اشاره میکند که دخالت روحانیان در سیاست در جنبش تنباکو، بذری در مزرعه روحانیت پاشید و چنان روحانیت را با سیاست پیوند داد که نمیتوان آنها را براحتی از هم جدا کرد؛ یعنی نقطه عطف ورود روحانیان به سیاست ایران شد. روشن است که روحانیان قبلاً هم در سیاست دخالت میکردند. حاج ملاعلی کنی و سید محمدباقر شفتی هم در سیاست دخالت میکردند، اما نه در قالب نهضت؛ زیرا اساساً زمینه شکلگیری نهضت وجود نداشت. صفویه نظام نسبتاً مقبولی بود، در دوره افشاریه هم که اصلاً مطلب چیز دیگری بود. اوایل دوره قاجاریه که دوره جنگهای ایران و روس بود، وقوع نهضت به تضعیف کشور و به نفع روسها منجر میشد و اساساً استعماری نبود که نهضتی شکل بگیرد. درواقع، بعد از این جنگها بود که استعمار به ایران وارد شد و نهضت تحریم اولین نهضت بیداری بود که در مقابل آن شکل گرفت. نهضتی که در آن، روحانیان و مردم به طور همه جانبه شرکت کردند. شاید بتوان این نهضت را فقط با قضیه قتل الکساندر گریبایدوف مقایسه کرد که نه ملی بود و نه نقش مردم و روحانیان در آن پررنگ بود. آن ماجرا بیشتر، واکنشی در مقابل سلطه و ظلم بود؛ اما نهضت تحریم بیشتر از اینکه واکنش باشد، سرفصلی جدید بود. قضیه گریبایدوف به زورگویی روسها و تکبر سفیر، مُهر پایان زد. به نظر بنده، به خلاف تحلیلهایی که این حرکت را محکوم میکنند، این حرکت در جای خودش، بسیار هم غرورآفرین بود. تفاوت جریان گریبایدوف با اشغال سفارت امریکا در ۱۳ آبان این است که ۱۳ آبان پایان دوره سلطه است و شروع مبارزه علیه غرب؛ اما بهنظر میرسد انعکاس اثباتی جریان گریبایدوف، بعداً در تنباکو پدیدار و ثمره هردو در مشروطه مشاهده شد. مرحوم سید حسن مدرس درباره اینکه نهضت تنباکو توانست به مشروطه ختم شود، دلیلی میآورد که درخور توجه است.
ایشان بقای حکومتها را در احترامی میبیند که مردم برای آنها قائل هستند. قیام تحریم تنباکو، احترام حکومت را نزد مردم از بین برد و وقتی احترام حکومت از بین برود، به تعبیر مرحوم مدرس به درختی میماند که دیگر شکوفه نمیدهد. برای اولین بار، در نهضت تحریم بود که زنها در نهضت شرکت کردند و ناصرالدین شاه را «شاه باجی سیبیلو» خواندند. کسی که تا دیروز ظلالله بود، حالا «باجی سیبیلو» شده است. البته اینکه چه شد که غرب بخشی از میوه درختی را چید که روحانیان و مردم در مشروطه کاشتند، بحث دیگری است.
باتوجه به اینکه شما قیام تحریم را سرآغاز تبدیل وضعیت مردم از تودهای بیشکل به ملت میدانید، ظرفیت اجتماعی این قیام را تا چه حد ارزیابی میکنید؟ آیا ظرفیت اجتماعی این قیام در حدی بود که مانند برخی مورخان یا سیدجمال، از میرزای شیرازی انتظار انقلاب کردن و خاتمه دادن به نظام سلطنتی را داشته باشیم؟
بهنظر بنده، دیدگاه سیدجمالالدین اسدآبادی و انتظار او مخلوطی از واقعیتهای نهضت بیداری اسلامی و اوهام ایشان است. شما فرض کنید الان، قهرمانی در بستر بیماری است.
حال از طرف دیگر بیایید به موضوع نگاه کنیم؛ ما یک مشروطه داریم و یک انحراف از مشروطه. مشروطه برای ایران، دستاوردهای عظیمی داشته که تجسم اصلی آن در شکلگیری انقلاب اسلامی است؛ ولی تجسم انحراف مشروطه، استبداد رضاشاهی و دوره پهلوی است. مهمترین درسی که میتوانیم از مشروطه بگیریم، پاسخ به این پرسش است: چطور میشود نهضتی اسلامی که با تلاش مردم و برای رفع ظلم و قطع دست بیگانگان در کشور آغاز شد، دقیقاً به سرنوشت عکس خود دچار شود و بر مردم تسلط یابد. علاوه برآنکه دست بیگانگان نیز در کشور ما باز شد و استبدادی به مراتب بدتر از قاجار بر مردم تسلط یافت.درواقع، باید بررسی کرد چرا نهضتی که باید دردهای مردم را دوا و معضلات جامعه ایران را برطرف میکرد، بهدلیل انحراف، خودش به بدترین درد تبدیل شد. شناخت ریشهها و علل منحرفکننده مشروطه، هشدارهای خوبی درباره حوادث و فتنههای اخیر و جریانهای سی سال گذشته به ما میدهد؛ یعنی مشروطه شناسی باید به انقلاب شناسی منجر شود. آسیب شناسی مشروطه هم میتواند آسیب شناسی انقلاب و ما را درپی داشته باشد؛ ولی چشمانداز و ابعاد انقلاب اسلامی در مقایسه با مشروطه وسیعتر است. علتش هم این است که چشماندازهای دوره ما از دوره مشروطه وسیعتر است. این بدین معنا است که ما میتوانستیم چیزهایی را ببینیم که مشروطه خواهان نمیتوانستند. البته گذشت زمان نیز بسیار مهم است. در زمان مشروطه، مدرنیته و دنیای مدرن شعارهای فراوانی میداد که خیلی هم جذاب بودند؛ اما ما هفتادهشتاد سال است که این شعارها را تجربه کردهایم و دیدهایم که به آن هیجان و جذابیت و خوشبینی که آنها میگفتند نبود و این گونه انقلاب اسلامی اثبات شده است. باید گفت افق امروز به مراتب، از افق مشروطه عمیقتر است و انقلاب اسلامی چشماندازی دارد که از چشمانداز مشروطه وسیعتر است.
یکی از نکات کلیدی در بررسی مبانی و مؤلفههای انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی بدون شک عنصر هدایت و رهبری است. عنصر رهبری در این دو انقلاب از چه شاخصها و مؤلفههایی برخوردار بوده است؟
ببینید هم در انقلاب مشروطه و هم انقلاب اسلامی وجود عنصر رهبری بسیار مهم و تأثیرگذار است و وزنه این موضوع در انقلاب اسلامی بسیار سنگینتر است و البته تفاوتهای جدی هم بین این دو مقطع تاریخی در نظر و عمل وجود دارد و به عبارتی انقلاب اسلامی میراث گرانقدر را در نظر و عمل از مشروطه کسب کرد و به عبارتی درسهای تاریخی گرفت.
در مشروطه عنصر رهبری در کوتاه مدت بهدنبال اصلاح نظام سیاسی بود؛ اما در دراز مدت، شالوده شکنی کرد. برای مثال اگر شما کمی به گذشته برگردید میبینید در حکمی که مرحوم میرزای شیرازی داد، نگفت تنباکو حرام است؛ بلکه آن را مقید کرد و بیش از این، فرمود: «الیوم استعمال توتون و تنباکو بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان(عج) است». دوم اینکه گفت: استعمال توتون و تنباکو، بازهم نگفت کشیدن آن. این بدین معنا است که هرگونه عمل تنباکویی اعم از قرارداد، حمل، بستن جعبه و... حرام است. با این رویکرد میرزا نهاد سلطنت را در برابر شریعت قرار داد. دقت کنید میرزا نمیگوید تنباکو حرام است میگوید این قرارداد تنباکو و حال سؤال این است چه کسی این قرارداد را امضا کرده ناصرالدین شاه. میرزا با این کار، احترام ناصرالدین شاه و نگاه ظلاللهی او را شکست. بعد از این اتفاق، مرحوم مدرس که طلبهای در عتبات بود، نقل میکند احترام سلطنت و قاجار هرگز برنگشت. این همان دستاویزی است که با آن مشروطه خلق شد؛ یعنی احترام دولت را شکست. با مشروطه، دولت به جادهای افتاد که انتهای آن سرنگونی بود.
اگر بخواهم سؤالم را ملموستر بیان کنم، در دوران مشروطه، علما، رهبری نهضت و هدایت تودههای مردم را به عهده گرفتند؛ اما نفوذیها، بیگانگان، استعمار و دنیای غرب، در میان راه، این جریان را منحرف کردند. این قضیه در جریان انقلاب اسلامی، باوجود اینکه مشکلات بسیاری هم به وجود آورد، محقق نشد؛ یعنی رهبری امام خمینی(ره) و بعد از ایشان، رهبری آیتالله خامنهای به گونهای بود که تجربه مشروطه تکرار نشد. همچنین، باوجود کارشکنیها و حوادث بسیار، نقش رهبری و ولایت فقیه در حفظ ارکان و اساس نهضت و نظام بیبدیل بوده است. بررسی این دو رویداد در این حوزه، بهصورت تطبیق چگونه است؟
مرجعیت، صرف نظر از اشخاص و جایگاهش، جایگاه و منصب خاصی است که این افتخار نصیب برخی میشود. این طور نیست که کسی بیاید و بگوید من مرجع هستم و رساله نوشتم و شرف این جایگاه را پیدا کند.شأن و منزلت بسیاری میخواهد تا کسی به این جایگاه برسد زیرا اصلاً مقامی عادی نیست. به نحوی، حمایت ومدد امام زمان(عج) را میخواهد. در بعد دیگر، یعنی انقلاب اسلامی، امام فقیه جامعالشرایطی بود و بر اوضاع زمانه آگاهی و بصیرت داشت. نکته مهم، تجربهای است که امام خمینی از جریان مشروطه به دست آورد؛ اما در زمان مشروطه، این تجربه وجود نداشت و برای اولین بار اتفاق افتاد. نمیتوانیم به علمای مشروطه بگوییم چرا بعضی اشتباهها را مرتکب شدید؛ زیرا بار اولشان بود که این بچه را بزرگ میکردند و نمیدانستند این کودک ممکن است شرور هم باشد. بالاخره، باید کسی این مایع را مینوشید، تا بفهمد زهر است یا نه. وقتی نوشیدند، تازه متوجه شدند همین طور هم نمیشود این جام را سرکشید. امام خمینی(ره) بهدلیل تیزبینیشان در تاریخ، تجربه مشروطیت را به انقلاب اسلامی انتقال دادند. این عبرت در دوره مشروطه هم وجود دارد؛ ولی همان طورکه گفتم، بعضی عبرتها هستند که همان زمان پیش نمیآیند و باید زمانی از آنها بگذرد. این روند طبیعی تاریخ است و کاری به مشروطه و... هم ندارد. مشروطه خواهان هم باید از صفویان عبرت میگرفتند. فرقی نمیکند و هر دورهای عبرت خودش را دارد.
در این عرصه، واقعیتی وجود دارد که بسیار مهم است و آن اینکه مشروطه خواهان، جدای از شیخ فضلالله نوری به روشنفکران و غرب خوشبین بودند؛ یعنی هنوز خباثت و زهراینها را نچشیده بودند؛ البته نه زهر خود غرب را و نه زهرغرب زدهها را. امام خمینی(ره) هم خطر غرب و هم خطر غرب زدهها را دید؛ لذا به اینها خوشبین نبود و چون خوشبین نبود، کاری هم به دست آنها نداد؛ یعنی نهاد روحانیت را در قانون اساسی برای ولایت فقیه رسمی کرد. در مشروطه این کار نشد؛ یعنی در قانون اساسی مشروطه، روحانیان غیر از نظارت بر قوانین، نقش دیگری نداشتند. امام خمینی(ره) از مشروطه درس گرفت که باید رأس حکومت دست خود روحانیان باشد و از دست مراجع و دین شناسان خارج نشود؛ والا آنها را حذف خواهند کرد. بزرگترین درسی که این نظام از مشروطه گرفت نهادسازی روحانیان بود. در مشروطه، انرژی فراوان بود، علما هم آن را کشف کردند؛ چون توانستند نهضت را آغاز کنند. اما بهدلیل آنکه نتوانستند آسیبها را درست ببینند، نتوانستند از این انرژی، در نظریه بزرگ دینی مطابق خودش، درست استفاده کنند؛ البته برخی مواقع، حق داشتند که نتوانند.
یکی از سؤالات مهم در بررسی انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی، نقش بازاریان و اصناف در روند تحولات است. این قشر همواره در ادوار مختلف تاریخی با توجه به اینکه نبض اقتصاد و به عبارتی نبض معیشت و زندگی مردم بدانها وابسته بود در روند تحولات تأثیرگذار بودند. این نقش و تأثیرگذاری را در انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی چگونه میبینید؟
از موضوعات جالبی که میتوان در انقلاب مشروطیت یافت، بصیرت تاریخی است. این بصیرت تاریخی که از مشروطه به دست میآید، میتواند سرآغاز بصیرت سیاسی در عصر انقلاب اسلامی باشد؛ یعنی بصیرت تاریخی از مشروطه، به بصیرت تاریخی در انقلاب اسلامی منجر شود و این خود، ارتباط این دو را بیشتر میکند. و افزایش بصیرت سیاسی در این زمان، با بصیرت تاریخی رابطه مستقیم دارد و این رفت و برگشت بین بصیرت سیاسی و تاریخی، به ما توان تحلیل و قدرت تفکر در برابر مسائل میدهد؛ درنتیجه، ما را از تاریکیها و شبهات نجات خواهد داد. انقلاب مشروطیت پیش از اینکه انقلاب رهبران و نخبگان باشد، انقلاب تودههای مردم است؛ البته انقلاب مشروطه رهبرانی از علما نیز دارد. برخی اوقات، روشنفکران نیز مدعی این موضوع شدهاند؛ ولی واقعیت این است که خود مردم در انقلاب مشروطه متحول شدند. انقلاب مشروطیت، نخستین تجربه مردم سالاری در ایران بود؛ چون نخستین تجربه بود، مردم افت و خیزهایی پیدا کردند و به آفتهایی نیز دچار شدند. به هرحال، اصل این قضیه نوع رفتار مردم در آن زمان است؛ البته نقش رهبران با بصیرت روحانی در انقلاب، بسیار اهمیت دارد. در این میان هم در انقلاب اسلامی و هم در انقلاب مشروطه بازاریان و کسبه و اصناف با توجه به نقش و جایگاهی که در میان مردم داشتند نقش مهمی در آگاهی بخشی و نیز تأثیرگذاری بر مردم را داشتند. بهدلیل این جایگاه است که شما میبینید وقتی بازاریان در دورههای مختلف تاریخی دست از کسب و کار میکشند نبض اقتصاد کشور خاموش میشود و نکته پایانی اینکه بین نهاد دین و بازاریان در دوره قاجاریه و انقلاب اسلامی یک پیوند تناتنگی وجود دارد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

فرود در قلب مردم
سید حکمت قاضی میرسعید
کهنه سرباز نیروی هوایی
در فرآیند تحلیلی رخداد ۱۹ بهمن۵۷ (روز نیروی هوایی) بدرستی میتوان دریافت اگر رهاورد انقلاب اسلامی آزادی ملت ستم کشیده ایران از یوغ استعمار و بردگی بود، برای نظامیان این موهبت دوچندان بود چرا که ارتشیان از ستم مضاعفی که به آنان وارد میآمد، همواره رنج میبردند از احساسات پاک وطن پرستی آنان با پوشش «مأموریت برای وطنم» جهت حفظ رژیم شاهنشاهی سوءاستفاده میشد.
نیروی هوایی در هر کشوری به علت شرایط خاص تکنولوژی یکی از منحصر بفردترین نیروها در بخش دفاع و نظامی گری است و همین ویژگی باعث شد تا رژیم سرمایهگذاری بیحدی بر این نیرو نماید.
در دهه پنجاه رشد خریدهای نظامی بویژه سیستمهای هوایی اعم از آفندی و پدافندی از امریکا بشدت افزایش یافت و سیل چهل هزار مستشار نظامی به بهانه راهاندازی تجهیزات و سیستمها به ایران سرازیر شد، بهطوری که اغلب شعبات نیروی هوایی مملو از مستشاران خارجی بود که بعضاً با دخالتهای نابجای خود موجبات تحقیر و دلسردی کارکنان متخصص را فراهم میآورد. وجود این تبعیضات، بیعدالتی و زورگویی بهگونهای بود که دیگر برای کارکنان نیروی هوایی قابل تحمل نبود.
امام خمینی(ره) از همان آغاز با اتکا به باورها و شعائر اسلامی قلب اکثر نظامیان مؤمن و مخلص را نشانه رفت و با تسخیر قلبها توانست ارتش را با ملت پیوند دهد. این رهنمودهای ارزشمند که از طریق نوار کاست و اعلامیه در دسترس عناصر انقلابی قرار میگرفت، تمام تبلیغات روزانه شاهنشاهی که سعی در جداسازی بین ارتش و مردم داشت را در هم میریخت.یک هفته از ورود تاریخی امام به ایران میگذشت، هنوز رژیم پا برجا و شاپور بختیار مدعی مقاومت در برابر مردم و انقلاب بود اما امام، توفندهتر از هر زمان سرگرم مستحکم نمودن پایههای انقلاب بود. مردم هنوز بخشی از سران ارتش و حکومت را در مقابل خود میدیدند و نگران از آیندهای مبهم و در هراس از روزی که سرنوشت نهایی انقلاب با رویارویی ارتش و مردم خاتمه یابد.
در چنین شرایطی کارکنان نیروی هوایی در یک حرکت متهورانه با پوشیدن لباس فرم نظامی و حضور در اقامتگاه امام در مدرسه علوی در قلب ملت فرود آمدند و سند زرینی از افتخار و حماسه را در تاریخ انقلاب اسلامی ایران به یادگار گذاشتند؛ حماسهای که به حرکت انقلاب شتاب خیرهکنندهای بخشید و طومار حکومت 2500 ساله شاهنشاهی را در کمتر از 72ساعت درهم پیچید.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

طلای سیاه، بلای شاه
فرشید خدادادیان
پژوهشگر تاریخ نفت
بیست وهشت سال پس از ملی شدن نفت در زمستان 1329 این بار و بازهم در فصل زمستان نفت، نقشی تأثیرگذار یافت و اعتصابات کارکنان این صنعت در زمستان سال 1357 تیرخلاصی بود به نیم قرن حکمرانی پهلویها بر ایران! حاکمانی که خود را بیش و پیش از هرچیز وابسته به نفت میدانستند و همین وابستگی نفتی باعث بیتوجهی به خواست و نظر مردم شده بود!
نقش نفت در بروز انقلاب از چند منظر قابل بررسی است؛ نوسانات قیمت جهانی نفت در سالهای منتهی به ۱۳۵۷ که علاوه بر مصرف گرایی، حاشیه نشینی و تنشهای اجتماعی را بهدنبال داشت. ناامیدی دوستان «محمد رضا پهلوی» از نجات وی در کنفرانس گوادلوپ و نقش عربستان رقیب سنتی ایران در بازار نفت و البته نقش اعتصابات کارکنان صنعت نفت در سرنگونی شاه از جمله این موارد هستند که در ادامه به اختصار به آنها پرداخته خواهد شد.
آغاز افزایش چهار برابری قیمت نفت در بازارهای جهانی از جنگ چهارم اعراب و اسرائیل در اکتبر ۱۹۷۳ میلادی بود. نتیجه محدودیت صادرات از جانب کشورهای صادرکننده و تحریم واردات از سوی امریکا، افزایش قیمتهای نفت در جهان بود. ایران از این رهگذر سود کرد، اما نتوانست بدرستی از این فرصت بهره ببرد. واردات فزاینده مواد مصرفی و تسلیحات نظامی، مجموعه اقدامات شاه ایران برای تبدیل شدن به پنجمین کشور صنعتی جهان بود و نکته مهم در وابستگی تمامی این موارد به درآمدی که البته هیچ تضمینی برای استمرار آن وجود نداشت. صادرات غیرنفتی ایران تنها دو درصد از کل صادرات کشور بود.
درآمدهای نفتی همچنین تأثیر عمیقی بر جمعیت شهری گذاشت. طی این دوره جمعیت شهرها افزایشی انفجار گونه یافت. در حالی که در سال ۱۳۴۵ تنها ۳۸درصد از مردم ایران در شهرهایی با بیش از پنج هزار نفر جمعیت زندگی میکردند، در سال ۱۳۵۵ تقریباً ۴۸درصد از جمعیت کشور ساکن این گونه شهرها شده بودند و در حالی که در سال ۱۳۴۵ تنها ۲۱درصد مردم در شهرهایی با جمعیت بیش از یکصد هزار نفر زندگی میکردند، در سال ۱۳۵۵ حدود ۲۹درصد در این شهرها سکونت داشتند. جمعیت پایتخت از ۲۷۱۹۷۳۰ نفر به ۴۴۹۶۱۵۹ نفر افزایش یافت! این موضوع رشد حاشیه نشینی و مشکلات ناشی از آن را بهدنبال داشت. هرچه اختلاف سطح درآمد شمال شهر با جنوب شهر افزایش مییافت، اختلاف طبقاتی را نیز بهدنبال میآورد و جامعه را به انبار باروتی آماده انفجار تبدیل نمود. ضمن اینکه تورم نیز مهلکترین نتیجه افزایش قیمت نفت برای این جامعه شهری نامتوازن بود!
در عرصه جهانی نیز شاه بواسطه این درآمدها دچار سوءتفاهم شد. وی در سال ۱۹۷۵ میلادی گفت: «اشخاصی هستند که تصور میکنند و شاید هنوز همچنین تصوری را دارند که من یک بازیچه دست امریکا هستم. برای چه من باید بپذیرم که یک بازیچه باشم؟ دلایلی برای قدرت ما در دست است که ما را نیرومندتر از همیشه خواهد کرد، بنابراین چه دلیلی دارد که ما آلت دست دیگران باشیم؟» این ادعا البته برای شاه گران تمام شد و امریکا و دیگر کشورها را به رویارویی با ایران مصمم کرد!
نشریه «میدل ایست ژورنال»در شماره پاییز ۲۰۰۸ میلادی خود مقالهای مستند به اسناد سیاستمداری به نام«اسکو کرافت» منتشر کرد که مؤید این تصمیم بود. بر اساس این مقاله، بین امریکا و عربستان در سال ۱۹۷۶ میلادی برای کاهش قیمت نفت تبانی به عمل آمده بود. تبانی که علاوه بر تأثیر در بازار جهانی نفت پایههای حکومت شاه را نیز متزلزل
میساخت!
در نشست دسامبر ۱۹۷۶ اوپک در دوحه قطر، عربستان با هماهنگی امریکا تلاش جهت کاهش قیمت جهانی نفت را آغاز کرد.«شیخ احمدزکی یمانی» وزیر نفت عربستان کشورهای عضو اوپک را تهدید کرد که آن کشور تأثیر افزایش بهای نفت را با افزایش فروش نفت خود با قیمت پایینتر جبران خواهد کرد. سیستم دونرخی اوپک عملاً تا شش ماه ضربات مهلکی بر اقتصاد ایران وارد کرد.
اعتراضات و اعتصابهای مردمی که از مدتی قبل در ایران شروع شده بود با بحران مالی جدید ابعادی گستردهتر یافت و با رسیدن این اعتراضات به کارکنان صنعت نفت، جلوه دوم تأثیر نفت در سرنگونی حکومت پهلوی را ظاهر ساخت. در بحبوحه نهایی شدن اعتراضات انقلابی در ایران و پس از اتفاق سینما رکس آبادان در بیستوهشتم مرداد1357 این اعتراضات بیشتر شد. یک ماه بعد و یک روز پس از هفدهم شهریور ۱۳۵۷ دامنه اعتصابات به کارکنان صنعت نفت رسید. در ۱۸شهریور بیش از هفتصد کارگر پالایشگاه تهران در اعتراض به حکومت نظامی اعتصاب کردند. دو روز بعد و در بیستم شهریور، کارگران پالایشگاههای اصفهان، شیراز، آبادان و تبریز به این اعتصاب پیوستند.
اعتصاب در صنعت نفت با انتشار خبری از بانک مرکزی گسترش بیشتری یافت. ۲۷ شهریور کارکنان بانک مرکزی نام ۱۷۷ نفر از افرادی را منتشر کردند که به ادعای ایشان بیش از دو میلیارد دلار از کشور خارج کردهاند و در آن لیست نام مدیرعامل وقت شرکت ملی نفت ایران با اتهام خروج ۶۰ میلیون دلار از کشور جلب توجه میکرد! خبری که البته بررسی صحت آن در فضای انقلاب غیرممکن بود. هم زمان با گسترش فضای انقلابی در کشور و در آبان ماه ۱۳۵۷ اعتصابات در پالایشگاه عظیم آبادان فراگیر شد به حدی که در پایان ماه، تولید به ۱۵۰ هزار بشکه در روز یعنی معادل یک چهارم تولید معمول سقوط کرد. ظرف چند هفته وضع نفت رو به وخامت گذاشت و صفوف طولانی مقابل پمپ بنزینها به
وجود آمد.
همزمان با این اتفاقات، در جزایر «گوادلوپ» در شرق دریای کارائیب، رؤسای چهار قدرت بزرگ جهان به پیشنهاد فرانسه، گردهم آمدند و به بررسی رویدادهای ایران و آینده آن پرداختند. در این کنفرانس، «جیمی کارتر»، «هلموت اشمیت» صدراعظم اسبق آلمان غربی، «جیمز کالاهان» نخستوزیر انگلستان و«والری ژیسکار دستن» رئیس جمهوری وقت فرانسه با هدف حفظ منافع خود در ایران به تبادل نظر پرداختند. کارتر، معتقد بود به علت وضعیت حاکم بر ایران دیگر امکان حمایت از شاه وجود ندارد. وی توانست سران سه کشور دیگر حاضر در گوادلوپ را با خود همراه سازد. ضمن آنکه ژیسکار دستن نیز امیدوار بود با توجه به حضور «آیتالله روحالله خمینی (امام ره)» در فرانسه بتواند نقش واسطه با نیروهای مخالف رژیم شاهنشاهی را ایفا کند. با شکلگیری این کنفرانس و سپس نتایج آن، محمدرضا پهلوی که تصمیم به خروج از ایران داشت، کار خود را به کلی تمام شده دید و متوجه شد دیگر حمایتهای پیشین غرب برای او و رژیم شاهنشاهی
وجود ندارد.
به فاصله کمی پس از اعتصاب کارکنان نفت و قطع جریان نفت از ایران، نمایندگان کشورهای خارجی چندین بار با نمایندگان رهبر انقلاب در «نوفل لوشاتو» دیدار کردند زیرا آنها بیش از هر چیز نگران قطع مستمر طلای سیاه ایران به بازارهای جهانی بودند. در داخل ایران نیز تلاش نافرجام رژیم برای بازگرداندن آرامش در مناطق نفتخیز به نتیجهای نرسید و بدون شک از دست دادن کنترل بر مناطق نفتخیز ایران و اعتصابات کارکنان صنعت نفت، تیر خلاصی بود بر رژیمی که پایههای مردمی خود را از دست داده بود.
منابع:
۱- آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمدابراهیم فتاحی، چاپ ششم ۱۳۸۰، نشر نی، تهران
۲- استمپل، جان دی، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، ۱۳۷۷، رسا، تهران
۳- اسکات کوپر، آندرو، راند آخر در دوحه (مقاله در نشریه میدل ایست ژورنال، پاییز ۲۰۰۸)، ترجمه احسان نوروزی، نشریه اینترنتی ایران در جهان، آذر۱۳۸۷
۴- فرمانفرماییان، منوچهر (و رخسان فرمانفرماییان)، خون و نفت، ترجمه مهدی حقیقت خواه، چاپ دوم ۱۳۷۷، ققنوس، تهران
۵- کاتوزیان، محمدعلی، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطه تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، چاپ هشتم ۱۳۸۱، نشر مرکز، تهران
۶- دانیل یرگین، تاریخ جهانی نفت، جلد دوم، ترجمه غلامحسین صالحیار، ۱۳۷۶، اطلاعات، تهران.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اخبار این صفحه
-
عبرتهای انقلاب اسلامی از انقلاب مشروطه
-
فرود در قلب مردم
-
طلای سیاه، بلای شاه

اخبارایران آنلاین