نورالدین زرینکلک
از سالهای آغازین دهه چهل خورشیدی نطفه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بین دو دوست دبیرستانی بسته شد. اما آشنایی من با این مرکز فرهنگی به دلیل دلبستگی من به جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان است که از سال ۱۳۴۵ در تهران آغاز شد. کانون پرورش، کار خود را با ساختن کتابخانه کودکان و موازی با آن انتشار کتابهای کودکانه آغازکرد اما رشد کتابخانه و هجوم مشتاقانه کودکان چنان بر سرعت این حرکت افزود که ظرف دو سه سال نخستین تقریباً در همه مراکز استانی ایران و کلانشهرهای میانه، شعبههای آن فعال شدند و کمتر کودکی ماند که از نعمتهای آن برخوردار نشد در سالهای بعدی این رشد به شهرهای کوچک و روستاها رسید و در نقاطی که امکان ساختن کتابخانه میسر نبود کتابخانه سیار کمک رسان شد و کتابها، فیلمها و گاه نمایشها را به روستاها برد.
زورق زندگی من وقتی به ساحل کانون رسید که دانشگاهم تمام شد و به عنوان دکتر داروساز در بهداری ارتش مشغول خدمت شدم. فیروز شیروانلو که همکار من در مؤسسه فرانکلین بود و اینک در قامت معاون کانون و موتور پرشتاب انتشارات کانون بود مرا به همکاری با این بنگاه جوان و روشنفکر فراخواند و این آغازی شد برای تحولی که مسیر حیات مرا تغییر داد و از عالم علم به ساحت هنر پرتاب کرد.
بین سالهای ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۸ کانون پرورش که دفترش از یک طبقه کوچک اجارهای در خیابان بهار به ساختمان سه طبقهای در خیابان ناصر رسیده بود فعالیتهای هنری اش برای کودکان دهها برابر شده سوای کتابخوانی در هر کتابخانه اش، کلاسهای آموزش هفت هنر برای بچهها فعال شده بود؛ از نقاشی و مجسمهسازی و نمایش و موسیقی و فیلمسازی تا تئاتر عروسکی و داستان نویسی. گذشته از هنر آموزی به کودکان و نوجوانان و در سطحی کلان تر، تولید و کاربری آثار هنری از نقاشی و ادبیات گرفته تا تئاتر و سینما و موسیقی شروع شده وبا سرعت رشد کرد و تکثیرشد. هنرمندان صاحبنام در هر رشته به کانون پیوستند و آثار گرانسنگی نظیر کتابهای کودکان و نوجوانان در تیراژهای چند ده هزاری پدید آمد. همین هنرمندان با آثارشان به کشورهای دیگر رفتند و افتخارات زیاد و جوایز متعددی به ارمغان آوردند و کم کم نام کانون پرورش در صدر مؤسسات هنری جهان برای جوانان ظاهر شد.برای پرهیز از درهمی مطالب، میکوشم فعالیتهای کانون را در دستهبندیای که در ادامه میآید، بررسی کنم.
کتابخانهها
نخستین و مهمترین علت وجودی کانون پرورش کتاب برای بچهها بود اما پیش از اینکه کتاب متولد شود کتابخانه به دنیا آمد.
رئیس کانون که درس کتابداری را در امریکا آموخته بود توجه کرد که بچههای ایرانی از جهت کتاب در مضیقهاند. او مقداری کتاب کودکانه خرید و آنها را به دبستانها برد و بین بچهها پخش کرد یا به آنها امانت داد.
عطش کودکان برای خواندن کتاب به قدری بود که رئیس کانون و تمام کتابهای اورا درنوردیدند و سبب شد فکری اساسیتر برایشان بکنند؛ این بود که فکر ساختن کتابخانه مستقل برای بچهها پیدا شد و همان ایام فیروز شیروانلو که جوانی هوشمند و مدیر بود مسئولیت انتشارات برای کودکان و نوجوانان را پذیرفت و بسرعت کتابهایی به چاپ رساند که بسرعت گل کرد و در تیراژهای زیاد چاپ شد. به این ترتیب همزمان با ساختن کتابخانه محتویات آن یعنی کتاب نیز روی خط تولید افتاد و مادر و فرزند با هم بزرگ شدند به طوری که در فاصلهای کوتاه دهها کتابخانه و صدها کتاب برای بچهها تولید شد.
از اتفاقهای جالب اینکه در همان سال اول و دوم دو کتاب از همان کتابهای تولید شده کانون در دو نمایشگاه اصلی «تصویرسازی برای کتاب» برنده جایزه اصلی شدند. (کتاب ماهی سیاه کوچولو و کتاب کلاغها) اولی در بولونیا و دومی در براتیسلاوا.
همین شهرت سبب تشویق کانون به تولیدات بیشتر و بالمآل جذب و پرورش نیروهای خلاق و جوان شد و در طول سالهای بعد برخی از نویسندگان، فیلمسازان و موسیقی سازان به نوشتن و تولید برای بچهها روی آوردند و کتابهای کودکان غرفه ویژه در کتابخانهها و کتابفروشیها برای خود یافتند.
این حرکت امتداد یافت و اغلب نویسندگان ویژه کودکان پدید آمدند (که عموماً خود کودکانی بودند که در کتابخانههای کودکان پرورش یافته بودند) به طوری که پس از دهه هفتاد شمسی، انجمنی به نام نویسندگان کتاب کودک «کتابک» تشکیل یافت و امروزه فعال است.
در طول سالهای چهل و پنجاه شمسی تقریباً کتابی نبود که مجوز دریافت نکند، به طوری که پس از چاپ کتاب «ماهی سیاه کوچولو» اثر صمد بهرنگی، این شایعه پراکنده شد که کانون در برابر جریانهای سیاسی حتی کمونیستی – که قانوناً ممنوع بود- انعطاف دارد و مورد حمایت است. همین شایعه، منحنی فروش کتاب ماهی سیاه را بسرعت و شدت بالا برد؛ و از طرف دیگر دگراندیشان را جذب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کرد. به طوری که بیشترین طیفهای اجتماعی زیرزمینی و روی زمینی را میشد در کانون جست.
لی لی امیر ارجمند بنیانگذار کانون در خاطراتش گفته وقتی از امریکا به ایران باز میگردد شروع میکند به کتابرسانی به مدارس محله و منطقه و بعداً به شهر خودش یعنی تهران. واین کار را هر روز با ماشین شخصی خود انجام می دهد. بازخوردی که او از این اقدام کوچک خود میگیرد آنچنان شور و اشتیاقی در دل او میاندازد که تصمیم میگیرد دامنه این کار پر هیجان را در تمام وسعت کشوربگسترد. کانون نخستین کتابخانه اش را در پارک لاله می سازد و روند کتابخانهسازی به حرکت در میآید و تا صد و دویست کتابخانه در طول ده- دوازه سال اول به سرمایه بزرگ فرهنگی کشور بدل میشود و میلیونها کودک در سایه آن میشکفند و تناور میشوند.
انتشارات کانون
بخش انتشارات کانون ابتدا با فیروز شیروانلو بنیاد گرفت اما بعد این مهم به سیروس طاهبازسپرده شد. وی از نویسندگان و شاعران زمان یاری طلبید و تعدادی از کتابهای فرنگی کودکانه را برای ترجمه فارسی به مترجمان سپرد: اولین جایزه نمایشگاه کتاب بولونیا (۱۹۶۹ ایتالیا) به تصویرهای ماهی سیاه کوچولو اثر فرشید مثقالی رسید و دومین جایزه بینالمللی برای تصویرگری، کتاب «کلاغها» به نورالدین زرین کلک از نمایشگاه بینالمللی براتیسلاوا (۱۹۷۰چک و اسلواکی سابق) نصیب ایران شد. از این زمان ادبیات کودکان اعتباری یافت وکم کم نویسندگان جوان بالیدند تا جایی که امروز صاحب انجمن مستقلی به نام «کتابک» با صدها عضوهستند.
(سیروس طاهباز طی مراسم آتش بازی چهارشنبه سوری ۱۳۷۷ درگذشت و در مجاورت گور مرادش نیما یوشیج به خاک سپرده شد.)
بخش سینمایی
نخستین تجربه سینمایی کانون با یک کار آماتوری از عباس کیارستمی شکل گرفت با نام «نان و کوچه.»
این تجربه ساده و دلچسب کانون را به صرافت دایره تولید فیلم سینمایی انداخت و از استعدادهای موجود دعوت شد تا به همکاری با کانون بیایند و فیلمهایی برای کودک و نوجوان بسازند. سال بعد نمایش ساز صاحب نام بهرام بیضایی «عمو سیبیلو» را ساخت و ناصر تقوایی «رهایی» را و شاپور قریب «هفت تیرهای چوبی» را و مسعود کیمیایی «پسر شرقی» را. اغلب این فیلمسازان آماتور بودند که نام و شهرت خود را مدیون همین آثار ساده اما با مفاهیم انسانیاند که مورد علاقه فستیوالهای غیرتجاری شدند. هرچند در آغاز این فیلمها به سبب زبان فارسی از شرکت در جشنوارهها ی خارج از کشورمحروم بودند اما بعد از سالهای دهه هفتاد خورشیدی که صنعت زیرنویس ساده و ارزان شدند، همین فیلمها در فستیوالهای جهانی مورد اعتنا قرار گرفتند و سینمای ایران اعتبار فراوانی کسب کرد چنان که در طول یکی دو سال بسیاری جوایز جهانی را ربودند. «زمانی برای مستی اسبها» (بهمن قبادی)، «طعم گیلاس» و «خانه دوست کجاست» (عباس کیارستمی)، آب باد خاک (امیر نادری) «جدایی نادر از سیمین» (اصغر فرهادی) و بسیاری دیگر... در مقابل، فیلمهای انیمیشن کوتاه دست ساز کانون پرورش با همه خامیهای تکنیکی اولیه «هفت شهر» (اکبر صادقی)، «وزنهبردار» (آراپیک باغداساریان)، «سیاه پرنده» (مرتضی ممیز) به سبب اینکه هیچ دیالوگی نداشتند به آسانی به جشنوارههای جهانی راه یافتند. یکی ازنقشهای بنیاد سینمایی فارابی را که در دو دهه اولیه انقلاب اختیاردار همه امور سینمایی کشور بود دراین مقطع میتوان دید.
در سالهای بعدی شاهدیم که سینمای ایران اعم از کانون پرورش یا بنیاد فارابی و همچنین بخش خصوصی در بیشتر جریانات سینمایی جهان حضور یافتند و توفیق بردند.
موسیقی
موسیقی در کانون در سه بخش فعال بود:
اول: آموزش موسیقی به کودکان
دوم: تولید موسیقی برای فیلم و نمایش
سوم: تولید موسیقی برای صفحه و نوار + صدای شاعر
در مورد اول: همانطور که پیشتر اشاره شد، در کتابخانههای کانون، هنرهای هفتگانه آموزش داده میشد و موسیقیدانان و آهنگسازان مختلف این امر را پذیرفته بودند، هرچند واحد کتابخانه را یکی از این موسیقیدانانها آموزش میدادند. شیدا قراچه داغی و اسماعیل تهرانی اولین معماران موسیقی برای کانون بودند که در عین حال برای فیلمها نیزموسیقی میساختند.
تولید موسیقی برای فیلم در اختیار کارگردان قرار داشت و میتوانست از موسیقی سازان خارج از کانون دعوت به کار کند.افرادی مانند کامبیز روشن روان، محمد سریر، احمد پژمان، ناصرچشم آذر، عباس دبیر دانش، محمدرضاعلیقلی و هومن خلعتبری.
موسیقی برای صفحه و نوار
در سال 1351 که کانون صاحب ساختمان هفت اشکوبه نوساز شد و فضایی بیشتر در اختیار گرفت در طبقه هفتم که ویژه مدیریت عامل و سالن کنفرانس بود اتاقی را به احمدرضا احمدی (شاعر) دادند تا در آن فعالیت خود را آغاز کند.
کاری که احمدرضا میکرد دوگونه بود: تولید صفحه و نوار موسیقی ایرانی برای کودکان و نوجوانان. در این تولیدات موسیقی ایرانی اصیل و دستگاهها و گوشههای آن نواخته و توضیح داده میشد. این تولیدات که برای اولین بار در اختیار مردم قرار گرفت درهای آموختن درست موسیقی کلاسیک ایرانی را گشود و استعدادهای بسیاری را جذب و برای رهبری آینده موسیقی کشور پرورد. حسین علیزاده نمونه برجستهای از این نسل است.
فعالیت موازی دیگری که احمدرضا احمدی بنیان گذاشت ضبط صدای شاعران روزگار بود. وی با ارتباطی که با بزرگان شعر و ادب فارسی داشت یک یک آنها را برای خواندن شعر به کانون دعوت کرد و پس از ضبط صدای آنها، از موسیقیدانها دعوت کرد تا موسیقی متناسب برای آنها بسازند و اجرا کنند.محصول به دست آمده که شعری سوار بر بالهای موسیقی بود چنان به دل شنوندگان نشست که سبب شد بازار ویژهای برای این تولید فرهنگی به وجود آید و فعالان فرهنگی (و تجاری) دیگر قادر به رقابت با این فرآوردههای بسیار شوند. شگفتی این تولیدات به حدی رسید که حتی جدی ترین مخالفان دربار و حکومت به کانون - که مورد انتقاد آنها بود- بیایند و صدای خود را ضبط کنند. کسانی مانند احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث، هوشنگ ابتهاج، م. آزاد، نادر نادرپور، ثمین باغچه بان و یدالله رویایی نیز از طیفهای دیگر.
در بخش موسیقی برای کودکان نامهای هنگامه اخوان، پری زنگنه، سیمین غدیری، سیمین غانم، محمد نوری، بیژن مفید، مینو جوان را باید نام برد. اسفندیار منفردزاده در طبقه هفتم ساختمان کانون اتاقی تمام اکوستیک و پیانو برای خود داشت. او روزها کمتر آفتابی میشد و بیشتر شبها به کار آهنگسازی میپرداخت. او برای فیلمها و نمایشهای کانون موسیقی مینوشت، مینواخت و رهبری میکرد.
اسفندیار منفردزاده از یاران و همطرازان مسعود کیمیایی و برخاسته از مردم محلات قدیم تهران است. شاید نزدیکی روحی/اخلاقی این دو، درشکل گرفتن فیلمهای مشترک شان بیتأثیر نبوده باشد.
تئاتر و نمایش
کانون دارای مرکزی برای تئاتر بود که توسط یک جوان امریکایی به نام «دان لافون» تأسیس شده بود و اردوان مفید دستیار فارسی زبان او بود. سوای آموزشهای کتابخانه ای، ساختمانی در وسط پارک فرح (لاله فعلی) به اجرای تئاتر میپرداخت که عمدتاً از همان بچههای کتابخانهها استفاده میکرد.
از نمایشهایی که دان و اردوان برای بچهها روی صحنهها آوردند «ترب» و «شاپرک خانم» نوشته بیژن مفید بسیار مورد توجه قرار گرفتند (وبعد از انقلاب، شاپرک خانم و حادثهای در شهرعروسکها در تئاتر شهر برای عموم اجرا شد)
برخی از درخشان ترین چهرههای تئاتر و سینمای امروز همان بچههایی هستند که در این کتابخانهها آموزش تئاتر گرفتند؛ مانند فاطمه معتمد آریا، فرهاد توحیدی، حمید مظفری، پرویز فنی زاده، خسرو شکیبایی، پرویز پرستویی و...
تئاتر عروسکی
بهروز غریبپور که کار عروسکسازی و تئاتر عروسکی را در کانون شروع کرده بود بدعتی نو آورد و نمایش عروسکی را در مقیاس ملی راهاندازی کرد و در طول چهار دهه امتداد داد. ابتدا کارهای کودکانه میکرد، اما در سالهای بعد، بیشتر درپرداخت قلههای ادبیات کلاسیک مانند مولوی، سعدی و... آثاری به وجود آورد.
کتابخوانی
از اولین فعالیتهای رایج در کتابخانههای کانون، مجالس کتابخوانی بود که در ابتدا و عمدتاً توسط خود شخص کتابدار برگزار میشد و مشتریانش همان اعضای کتابخانه بودند. تأثیری که بچهها از شنیدن داستانها میگرفتند آتش علاقه آنها را به خواندن کتاب شعله ور میکرد و از همینجا، روند کتابخوانی و ذوق تخیل و فانتزیسازی آنها جاری میشد. همین خوانندگان خردسال بعدها نسل نویسندگان و شاعران را به وجود آوردند و اکنون بدنه جامعه نویسندگان را تشکیل میدهند.
از طرفی به سبب وجود کلاسها و کارگاههای تصویرسازی در کتابخانه که توسط کتابداران یا دانشجویان رشته نقاشی، گرافیک و تصویرسازی اداره میشد، و همان بچههای کتابخوان بالا درکارگاهها به تجربه تصویرسازی و نقاشی دست میزدند و نهایتاً یا خود در طول چند سال بعد این کلاسها را سرپرستی میکردند یا به دانشکدهها و آموزشگاههای هنرهای تجسمی میرفتند و به جمع تصویرگران میپیوستند. کودکان و نوجوانان تهران تنها کسانی نبودند که از این کلاسها بهره میبردند. در کلانشهرهای ایران مانند اصفهان، شیراز، مشهد تبریز و کرمان و در شهرهای درجه دوم، از قزوین و بروجرد و سمنان و یزد و نیشابور، تا قراء و قصبات زاهدان و دامغان و زنجان و... نیز این فعالیتها جریان داشت و حتی بیش از شهرهای بزرگ بچهها را جذب میکرد.
کتابخانه سیار
کانون پرورش برای آنکه کودکان نقاط دورافتاده یا عشایر در حال کوچ نیز از این نعمتها بهره ببرند، اتوبوس، مینی بوس یا خودروهای کوچکتر و چالاک تر (مانند جیپ، و امثال آن) را برای بردن به این شهرکها و روستاها تجهیز کرده بود که در طول سال، مأمور رساندن کتاب به بچههای روستا بودند. برخی ازاین خودروها حتی پرده سینمای قابل حمل و آپارات نمایش فیلم نیز داشتند طوری که قادر بودند فیلمهای کودک و نوجوان را در روستاها نمایش دهند و قابل تصور است که بچههای روستایی چه استقبالی از نمایش فیلمها میکردند. مدیریت کتابخانههای تهران با علی میرزایی بود که پس از انقلاب مجله ادبی نگاه نو را منتشر میکند. مدیریت کتابخانههای غیر تهران با «نیو نابت» بود. بعد از انقلاب تعداد کتابخانهها در تهران به چندصد دستگاه رسید.
گرافیک
کانون پرورش دفتر ویژهای برای انجام امور گرافیک خود پرورده بود که به مدیریت فرشید مثقالی انجام وظیفه میکرد. تعداد بیشماری از پوسترها، بروشورها، کتابها و کارهای دیگر گرافیک کانون در دهه پنجاه از آثار ماندگار فرشید مثقالی است که برای وی و کانون حیثیت و آبرو خرید و منابع یادگیری برای نسلهای بعدی شد.
آموزش هنرهای تجسمی
در سالهای دهه پنجاه سرپرستی آموزشهای هنرهای تجسمی با معرفی من به عهده پرویز کلانتری سپرده شد و او توانست به کمک دانشجویان و هنرجویان خود، تأثیر عمدهای روی تداوم و بهبود کارگاههای نقاشی و تصویرسازی بگذارد و به سبب خلق خوش و سواد هنری خود، گروه بزرگی از بچههای کشور را برای تلاش در راه هنر و آگاهی آماده کند.
از کسانی که در این راه شاگرد و بعد راهنما و آموزگار نقاشی و تجسمی کودکان و نوجوانان شدند رضاگوهرزاد و مرتضی حجی و حجت پناه (هرسه اینک ساکن کالیفرنیا) و تعداد بیشماری بودندکه ذکر نامشان در این فرصت میسر نیست.
سرگرمیهای بچهها در کتابخانههای کانون، طراحی و نقاشیهای سادهای بود که سرپرستان کتابخانهها به کودکان آموزش میدادند و بتدریج آنها را با رنگ آمیزی و شگردهای پیشرفته تر آشنا میکردند. سرگرمیها بتدریج جدی تر گرفته شدند و برای هر کتابخانه مربیانی استخدام شدند که غالباً خود، دانشجوی رشتههای تجسمی بودند. این مربیان هر کدام به سلیقه و روش خود بچهها را آموزش میدادند و شاید بتوان گفت که سنگینی نقاشی و گرافیک و سایر هنرهای تجسمی حاضر ایران روی شانههای پهن همان نسلهایی است که کودکی و نوجوانی شان در کتابخانههای کانون گذراندهاند وعمده نام آوران این حوزهها و استادان دانشگاه امروز شاگردان قدیم همان کلاسهای تجسمی کتابخانهها هستند.
انیمیشن
چنانکه در بخش سینما یادآور شدم، جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان پنجره بزرگی بود که به روی بچههای ایرانی گشوده شد، اما بیش از سینما چشم اهل ذوق را به هنر هشتم یعنی فیلمهای انیمیشن خیره کرد. در طول این جشنواره تعداد قابل توجهی از فیلمهای غیرتجاری انیمیشن، آثار هنرمندان مستقل انیمیشن فرصت حضور یافتند و در دل هنرمندان جوان مشتاق نشستند. نورمن مک لارن / ایشو پاتل/ فردریک بک/ (کانادا)، جان و فیثهابلی (امریکا)، بردو داونیکوویچ (زاگرب) رائول سروه (بلژیک) فیودور خیتروک (شوروی) برونو بوزتو/ کاواندولی (ایتالیا) ییرژی ترنکا/کارل زمان / براتیسلاو پویار (چکسلواکی)در قله آرزوهای این شیفتگان نشستند و آرامش را از آنها گرفتند. در این جشنوارهها نه تنها فیلمهای هوش ربای انیمیشن به نمایش در میآمدند بلکه فرصتی دست میداد تا سازندگان این فیلمهادر دسترس مشتاقان قرار گیرند و دیالوگ بین آنها برقرار شود.
مدرسه انیمیشن
در سال 1347 و در ماه آبان که جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان کانون برگزار میشد، یکی از میهمانهای جشنواره رائول سروه استاد فیلمساز انیمیشن بلژیکی بود که همراه فیلم خود به عنوان عضو داوران به تهران آمده بود.
در این فرصت، کانون پرورش با وی وارد مذاکره برای یک بورس آموزشی فیلم انیمیشن شد و پس از شنیدن جواب مثبت، دیداری بین رائول سروه و من و شیروانلو صورت گرفت و مقدمات سفر من به بلژیک چیده شد. چند ماه بعد من به شهر «گان» در بلژیک رفتم و در آکادمی هنرهای زیبای بلژیک به کلاسهای انیمیشن پیوستم.
دو سال و اندی بعد در سال 1350 به ایران برگشتم و سرگرم ساختن فیلم نیمه بلند «امیرحمزه دلدار و گور دلگیر» شدم و در عین حال مدرسه انیمیشن را با 14 دانشجوی دیپلمه بنا گذاشتم.
این مدرسه پس از پایان دو سال، بدل به دانشکده انیمیشن در مقطع کارشناسی ارشد شد و دوازده شاگرد کارشناس هنرهای تجسمی در دانشگاه جدید التأسیس «فارابی» برای این دوره پذیرفته شدند. با وزش باد انقلاب و تعطیل شدن دانشگاهها، مدرسه انیمیشن نیز در محاق تعطیلی رفت و تا سال هفتاد از جا برنخاست. سال هفتاد خورشیدی دوره انیمیشن تعطیل شده در دانشکده دراماتیک (سینما تئاتر) بازگشایی شد اما از همه دانشجویان آن دوره تنها چهار نفر برای ادامه تحصیل بازگشتند: مهین جواهریان، مریم بنیهاشمی، ناهید شمس دوست و نسرین خسروی. مهین جواهریان بجز تدریس دانشگاهی چند فیلم کودکانه از ژانر متلهای زیبای ایرانی را به کودکان اهدا کرده است و هنوز خوشبختانه ادامه میدهد. یکسال و نیم بعد این دوره پایان یافت و دانشجویان دوره دوم جای آنها را گرفتند که برخی آنها از این قرارند: سحر یاسین پور، علی رضا کاویان راد، علیرضا گلپایگانی که اکنون رئیس مدرسه انیمیشن این دانشکده است.
پیش از تولد کانون پرورش، اداره فرهنگ و هنر استان تهران واقع در محل کنونی وزارت ارشاد دفتری برای فیلمسازی انیمیشن داشت که مرکب از اسفندیار احمدیه، نفیسه ریاحی و جعفر تجارت چی بودند. نصرت کریمی هنرآموخته سینما در ایتالیا و پراگ و رئیس این مرکز بود. رئیس اداره هنرهای زیبا در آن مدت علی کریمی برادر نصرت کریمی بود که جای خود را به مهرداد پهلبد داد.
جشنوارهها و روابط خارجی
یکی از پایههای تأثیرگذاری کانون پرورش در طیف جهانی و محافل هنری بینالمللی وجود ارتباطی ظریف، پخته و متعادل با کشورهای خارجی اعم از بلوک غرب (اروپا، امریکا و کانادا) تا بلوک کمونیست در دوران جنگ سرد بود. این رابطه غیرسیاسی، فرهنگی هنری و دوستانه بود بویژه با کشورهای پشت پرده آهنین که رفت و آمد به آنها آسان نبود.
رومانی، لهستان، چک و اسلواکی، بلغارستان، آلمان شرقی، شوروی هریک به تنهایی روابط دوستانه نزدیکی با کانون داشتند و نه تنها در فستیوالهای کانون شرکت میکردند بلکه از ایران هنرمندان و آثارشان را به کشور خود میخواندند. در بین این کشورها فعال ترین شان در برقراری ارتباط با کانون، چکسلواکی، کانادا، بلژیک، فرانسه، انگلیس و ایتالیا بودند که به شرکت در جشنوارههای فیلم کانون دلبستگی داشتند اما امریکا که مهد انیمیشن تجاری جهان بود کمتر در طبقهبندی فیلمهای کانون قرار میگرفت مگر مورد استثنایی که فیلمسازان مستقل (مانند جانهابلی، بیل پلیمبتون و غیره) فیلمی میفرستادند. تا پیش از انقلاب، مسئول روابط خارجی کانون، الهه ضرغام بود که ما و آثار ما از کانال او با دنیا تماس و رفت و آمد داشتیم.
جشنوارهها
اولین متولی بخش جشنواره کانون جمشید ارجمند بود و بعد از او پرویز دوایی و سپس فریدون معزی مقدم که هر سه از منتقدان سینمایی توانا بودند بر این سمت گمارده شدند. چند سال بعد پرویز دوایی برای آموختن سینما به پراگ مأموریت گرفت؛ اما برای بقیه عمر همانجا ماندگار شد. فریدون معزی مقدم پس از انقلاب به فرانسه رفت و در آرشیو کانال 2 فرانسه مشغول فعالیت شد. در دولت موقت نورالدین زرین کلک، به سمت مدیریت جشنواره کانون برگزیده شد؛ اما با افول این دولت او نیز بازنشسته شد.
عمده ترین کار جشنواره برگزاری جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان در تهران بود که هر سال در چهارم آبان ماه برگزار میشد. در سالهای اول یعنی 1345 تا1348 فیلم زیادی از ایران که میزبان بود به جز چند فیلم کوتاه انیمیشن اداره فرهنگ و هنر، به نمایش در نیامد. اما در سال 1349 اولین فیلمهای زنده مانند «نان و کوچه» (عباس کیارستمی) تهران کیلومتر 100 (آراپیک باغداساریان) هفت شهر (انیمیشن -صادقی) و عمو سیبیلو(بیضایی) کرم خیلی خیلی خوب (انیمیشن- مثقالی) زمین بازی با بوش (انیمیشن- زرین کلک) طلوع تازهای در سینمای نوجوان ایران شد که در سالهای بعد استمرار یافت و بسرعت جای خود را در صف مقدم فیلمسازی جهان باز کرد.
گرچه بیشترین موفقیت این دوره نصیب فیلمهای انیمیشن شد و جوایز زیادی برای کانون آورد، اما سبب آن نه این بود که فیلمهای زنده ایرانی کمتر اهمیت داشتند؛ بلکه چون زبان فیلمها دوبله یا زیرنویس نمیشدند در برابر فیلمهای انیمیشن که غالباً بدون دیالوگ و قابل فهم بودند در نمایشهای خارج کشور، عقب میماندند. در سالهای بعد فیلمهای بیشتری به فستیوال کانون عرضه شدند و همچنین راه جشنوارههای جهانی به روی فیلمهای کانون گشوده شد از جمله فستیوال فیلمهای کوتاه پاریس، رم، سن فرانسیسکو، بمبئی (هند)، سالونیکی (یونان) برلین، اوبرهاوزن (آلمان)، لندن، کراکوی (لهستان)، هیروشیما (ژاپن)، زاگرب، تورنتو (کانادا) و بیش از یکصد و اندی جایزه بینالمللی به کانون آوردند. این جوایز پس از انقلاب توسط نورالدین زرینکلک مدیر وقت امورجشنوارهها به کارگردانان و برندگان آنها تسلیم شد و تنها جوایز بهرام بیضایی برای کانون ماند.