
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

عصیان علیه نابرابری
ریحانه یاسینی
روزنامهنگار
علی اصغر سعیدی، پژوهشگر اقتصادی و مدیر گروه برنامهریزی و رفاه اجتماعی دانشگاه تهران است. او بخش زیادی از پژوهشهای خود را صرف بررسی زندگی و زمانه کارآفرینان کرده و همیشه در تحلیلهایش نگاه جامعه شناختی و اقتصادی را با هم در میآمیزد. «ایران» پای گفتوگو با این جامعه شناس اقتصادی نشسته و زمینههای اقتصادی نارضایتیهای مردمی اخیر را بررسی کرده است؛ سعیدی اعتقاد دارد که ریشه همه چیز را باید در «نابرابری» و بعد از آن هم «جامعه جهانی شده» جست و جو کرد.
سال 96، سال چندان آرامی نبود. ابتدا اعتراضهای صنفی پراکنده از سوی کارگران و بعضی از دیگر صنفها شکل گرفت و بعداز آنهم اعتراضها عمومی شد و به ناآرامی کشید. شما فکر میکنید در این چالشها، چقدر ریشه اقتصادی پررنگ بوده است؟
من برای تحلیل ناآرامیها، از مفهوم نابرابریهای اجتماعی استفاده میکنم که بخشی از آن میتواند اقتصادی باشد و بخشی هم اینطور نیست. از نظر من این مسائل بیش از هر چیز به «تبعیضها» برمیگردد. جامعه ایران بعد از انقلاب جامعهای با تحرک اجتماعی بالاست. یکی از تفاوتهای این جامعه با قبل از انقلاب حداقل در درک مردم از نابرابری است. به نظر میرسد درک مردم از نابرابری بعد از انقلاب، قشربندی باز باشد. به این معنی که مردم این انتظار را دارند که بتوانند از راه دسترسی به آموزش، بهداشت و فرصتهای اشتغال تحرک داشته باشند. چنین تغییری بعد از انقلاب در کشور ایجاد شد. انقلاب گروه بزرگی را از بین برد که قشر مسلط جامعه بودند و باید جایگزین میشدند. در چهار دهه اخیر افرادی را جایگزین کردیم، این جایگزینی در سطوح مختلف اتفاق افتاده است و افرادی جای خود را در طبقه بالا پیدا کردهاند. در عرض کمتر از یک دهه نخبگان فرهنگی جدید به وجود آمدند که این نخبگان خاستگاههای خانوادگی متفاوتتری از نخبگان دوره پهلوی داشتند. نخبگان اقتصادی و سیاسی جایگزین این گروهها شدند و به لحاظ اقتصادی هم وضع خیلی بهتری پیدا کردند. از طریق گسترش آموزش و دادن سهمیههای مختلف این روند ادامه پیدا کرد و درست است که تحرک صورت گرفت، اما برای همه مردم یکدست نبود. رئیس جمهوری هم در تعبیرهایش میگفت که عدهای از اتوبوس پایین آمدند، حالا عدهای دیگر سوار شدند و این مسأله را میتوان بهعنوان تحرک اجتماعی نیز استفاده کرد. مردم انتظار و توقع تحرک اجتماعی دارند و زمانی که این تحرک به دلایل مختلف از جمله اقتصادی، اتفاق نمیافتد، احساس نابرابری و تبعیض در آنها شدید میشود.
مسأله دیگر این است که ما در دوران جهانی شدن هستیم؛ در این دوران نیاز مقایسهای بسیار خود را نشان میدهد. مردم وضعیت خودشان را با کشورهای دیگر مقایسه میکنند و بهخاطر گسترش جامعه اطلاعاتی تصاویر بهتری از زندگی در ذهنشان شکل میگیرد. نیازهای جدیدی شکل میگیرد، مردم احساس میکنند که نارضایتی زیادی دارند و ممکن است میزان انتظارشان از تغییر با فرصتهای موجود هماهنگی نداشته باشد. این انتظارات، خود را بهصورتهای مختلف نشان میدهد. جوانی که انتظار دارد وضع بهتری داشته باشد، کار خوبی داشته باشد، انتظار تغییر دارد اما امکانات ندارد پس دست بههر کاری میزند. در گروههای صنفی و سنی مختلف دیگر هم وضع به همین ترتیب است.
اظهارات رسمی مسئولان نشان میدهد که 12 میلیون نفر در فقر مطلق در ایران زندگی میکنند و اطلاعات وزارت راه و شهرسازی هم نشان میدهد که 20 میلیون نفر بد مسکن هستند. با توجه به این، نقش جمعیتی را که در شرایط نامساعد زندگی میکنند در اعتراضها چطور تحلیل میکنید؟
این مسأله را هم باید در قالب همان تحرک اجتماعی و نابرابریها دید. دو دهک درآمدی پایین ما که حدود ۱۲ میلیون نفر میشوند، در فقر مطلق به سر میبرند. آنها شیوههای زندگی بسیار متفاوتی بویژه نسبت به دو دهک نهم و دهم در بالاترین طبقه دارند. سبک زندگی این طبقات بسیار متفاوت است اما 6 دهک دیگر شیوههای زندگی تقریباً یکسانی دارند که از آنها با عنوان طبقه متوسط اسم برده میشود. اما از نظر من در اعتراضهای امسال، موضوع اصلی جامعه ایران طبقات فقیر نبود. این طبقات واکنش زیادی نشان ندادند که یکی از علتهایش بهشیوه زندگی برمیگردد. آنهایی که درفقر مطلق هستند، بهخاطر تغذیه، محل زندگی و دسترسی به امکانات از جمله حملونقل در وضعیتی که بتوانند اعتراضهای جدی را شکل بدهند، نیستند. این اعتراضها از گروههای طبقه متوسط بود که وضعیت بدتری نسبت به قبل پیدا کردند، خود را با طبقات اجتماعی بالا مقایسه میکنند و از نابرابریها آزردهاند.
مسأله اشتغال و بیکاری فکر میکنید چه تأثیری در نارضایتیها داشت؟
ما دو گروه جوانان دهه شصتی و هفتادی را داریم که از بازار کار دور هستند و وضعیت اشتغال، آنها را در موقعیت اجتماعی بسیار متفاوتی قرار داده است. کار فقط برای دستمزد گرفتن نیست، در آن انرژی مصرف میشود، هویت اجتماعی بهوجود میآید و نظم اجتماعی شکل میگیرد و یکی از ویژگیهایش هم دستمزد است، اما این ویژگیها و اثرات کار در بین دو دهه از جوانهای ما وجود ندارد و همین مسأله، شیوه زندگیشان را بسیار غیرمتعارف کرده است. بخش مهمی از جمعیت ایران بهطور غیر متعارف زندگی میکنند و همین مسأله، امکان هر نوع واکنشی را بالا میبرد. تصورش هم سخت است که انسانی در موقعیت کار باشد، اما در بازار کار وجود نداشته باشد. این مسأله تأثیرات جدی بر روابط اجتماعی و شخصیت افراد دارد. بهنظر من یکی از اصلیترین دلایل این واکنشها، شرایطی است که همین جوانهای دهه شصتی و دهه هفتادی در آن زندگی میکنند.
اما زمانی که وضعیت اشتغال در شهرهای معترض را بررسی کردیم، متوجه شدیم که بیشتر آنها در رتبههای میانی بیکاری کشوری قرار دارند. مثلاً ایذه که اعتراضات در آن گسترده بود، از 64 هزار نفر جمعیت فعال حدود 12 هزار نفر آن بیکار بودند، اما همین ایذه رتبه 31 را در شهرهای کشور از نظر بیکاری داشت. اگر عامل بیکاری تأثیر بالایی داشت، چرا در شهرهایی با وضعیت بدتر اعتراض شکل نگرفت؟
درست است، البته دقت کنید که تعریف فعلی چند ساعت کار در روز را اشتغال میداند. اگر تعریفهای متعارف اشتغال، یعنی حداقل ۲۰ ساعت کار در هفته بر اساس تعریف اتحادیه اروپا را معمولاً در نظر بگیریم، خود نشان میدهد که رقم بیکاری بسیار بالاتر بوده است. اما به خاطر همین مسأله، افرادی که تحلیل انجام میدهند، سعی میکنند دنبال عوامل مختلف بروند، از نظر من همین شاخصها هم اثبات میکند که عامل اصلی همین نابرابری در طبقه متوسط بوده است. در یک جا، نابرابری به شکل توزیع شغل بوده و در جایی دیگر، بهشکلی دیگر رخ داده است. ممکن است در شهرهایی که اعتراض نداشتند، انتظار و امید به آیندهشان متفاوتتر بوده است یا مشغول نوعی سرمایهگذاری اجتماعی بودهاند. به طور مثال خودم در بررسیهای میدانی دیدهام که در شهرستانهای لرستان، حتی افرادی هم که تحت پوشش کمیته امداد هستند، میخواهند آموزش عالی را طی کنند. باید دید میزان افرادی که انتظار دارند از طریق سرمایهگذاری یا دسترسی بهفرصتها شرایط بهتری را طی کنند، چقدر بیشتر بوده است. در موقعیت فرد در جامعه نابرابر، انتظار و امید به آینده مسأله بسیار مهمی است و میتوان گفت اعتراضها زمانی شکل گرفت، که امید به بهبود در آینده نیز کم رنگ شد. از طرف دیگر با توجه به تحلیلهای قبلی که اعتراضها بیشتر از سمت طبقه متوسط بود، میتوان به این سؤال هم پاسخ داد.
هم شما در ابتدای تحلیلهایتان به بحث شکل گرفتن انتظارات ذهنی اشاره کردید و هم بررسی شاخصهای اقتصادی نشان میدهد که در حال حاضر اوضاع معیشتی مردم خوب نیست، اما بحرانی هم نیست. با توجه به این مسأله، فکر میکنید ریشه ناآرامیهای اقتصادی بیشتر ذهنی بوده یا عینی؟
ممکن است در بعضی از افراد این احساسها صرفاً به طور ذهنی درست شده باشد، ولی در برخی شهرها و موقعیتها واقعاً این نابرابریها عینی بوده است و افراد بهنوعی کلافه شدهاند. بسیاری از این افراد مالباختگان مؤسسههای غیرمجاز بودند. حتی بسیاری از آنها پولهایشان را پس گرفتند، ولی احساسی که فرد در آن زمان بحران داشته، بسیار مهم است. احساس ورشکستگی آنی، که مقصر آنهم خود فرد نبوده است، شکست روحی برای افراد ایجاد میکند. همین احساسها، خود را در اعتراضات نشان میدهد. مسأله دیگر که خیلی مهم است، اعتراضات کارگرهاست. تصور اوضاع آنها هم سخت است. اوضاع کارگرانی که کار دارند ولی حقوق نمیگیرند، به مراتب بدتر از افراد بیکار است.
در بعضی جاها ممکن است شرایط اقتصادی منطقه بهنحوی باشد که بیکاری درآمد بیشتری همراه داشته باشد. ممکن است اقتصاد غیررسمی در یک منطقه بزرگتر از اقتصاد رسمی باشد؛ مثل اقتصاد قانونی دستفروشان و اقتصاد غیرقانونی سازمان یافته یا سازمان نیافته. بسیاری از افراد بیکار، ممکن است به این نحو و از طریق غیررسمی معیشت بگذرانند ولی وقتی که به کارگر میرسد، فرد در بازار کار حضور دارد و دستمزدش را دریافت نمیکند، میزان فشار روحی بسیار بالاست. در بین کارگران کار به جایی رسیده است که کارهای سختی هم میکنند ولی پولی به ازای آن دریافت نمیکنند و واقعاً شرایط سختی برای خودشان و خانوادههایشان ایجاد میشود. همین هم آنها را ناآرام میکند.
آخرین سؤال هم درباره مسألهای است که آن را میتوان به نوعی «آگاهی اقتصادی تلگرامی شده» و حتی آگاهی کاذب تلگرامی شده نامید. امسال بخصوص با وجود انتخابات، شاهد بودیم که مردم درباره مسائل اقتصادی بحثهای زیادی در تلگرام داشتند و حتی مسألهای مثل بودجه که پیچیدگیهای زیادی دارد و همیشه کارشناسی محور بوده است، امسال بهبحثهای روزمره مردم نه تنها در کانالها، بلکه در گروههای خانوادگی تبدیل شده بود. آیا این فضا میتواند در اقتصادی بودن ناآرامیها نقش داشته باشد؟
درست است، اخیراً بازار ارز هم تحت همین تأثیر بود. در دنیای اطلاعاتی بویژه با وجود تلگرام در ایران ما دچار پدیدهای هستیم که در آن گردش اطلاعات بسیار بالا اتفاق میافتد. افراد نه تنها اطلاعاتشان را از کانالهای عمومی میگیرند، بلکه کانالهای خصوصی هم که به آنها weak ties به معنای پیوندهای ضعیف میگوییم، منبع اطلاعاتشان میشود. این پیوندهای ضعیف منابع اطلاعاتی زیادی هستند، چون بیرون خانواده شکل میگیرد، اطلاعاتی را میتواند دریافت کند که منابع متفاوتتر از اطلاعاتی با پیوندهای قوی دارد. منابع اطلاعاتی با پیوندهای قوی مشترک است ولی پیوندهای ضعیف، منابع متفاوت و متنوعتری هستند. منظور شبکههای اطلاعرسانی محدود و خصوصی است که میتواند اثرگذاری بالایی نسبت به منابع رسمی داشته باشد. نخستین کاری که این اطلاعات به وجود میآورد، بازتابی کردن افراد است. ممکن است اطلاعات کاذب یا صحیح باشد. ولی فارغ از محتوای آنها وقتی فردی به ظن خود این اطلاعات با اعتبار را دریافت میکند، بازتابی از همانها در رفتارش میشود. مثلاً در موقعیتی تصور میکند که همه میگویند، بهتر است پولهایتان را به شکل ارزهای خارجی نگه دارید. این حرف را یک دوست معمولی میزند و اطلاعاتی میدهد که من خرید کردهام و بعد نرخ ارز بالا رفته و سود گرفتهام. پس از شکل گرفتن این شبکه اطلاعاتی ساده وکوچک، فرد بهشکل بازتابی از آنها عمل میکند و دست به کنشهایی میزند که اثرات مخرب دارد. در بازار سهام در خارج از کشور همچنین اتفاقی افتاده است. جورج ساروس کتاب بازتابی در بازار سهام را نوشته و نشان داده است که بسیاری از سقوطها در بازارسهام، به همین بازتابی شدن افراد برمیگردد. وقتی تحت تأثیر شبکهها اطلاعات زیادی به افراد میرسد، افراد زیادتری هم وارد بازارها میشوند. مردم اطلاعات این چنینی را از کانالهای عمومیتر، کمتر میپذیرند. ممکن است اخبار زلزله را از کانالهای رسمی بگیرند ولی مثلاً در مورد بازار سهام، دولت سعی میکند آن را بهعنوان مقوله امنیتی نگه دارد و همین مسأله مردم را به سمت پیوندهای ضعیف سوق میدهد. در جامعه امروز ایران هم میتوان از عبارت روابط و زندگی تلگرامی شده استفاده و تأیید کرد که بسیاری از کنشها در نبود منابع اطلاعاتی قوی، تحت تأثیر همین پیوندهای ضعیف تلگرامی شکل میگیرد.
روزنامهنگار
علی اصغر سعیدی، پژوهشگر اقتصادی و مدیر گروه برنامهریزی و رفاه اجتماعی دانشگاه تهران است. او بخش زیادی از پژوهشهای خود را صرف بررسی زندگی و زمانه کارآفرینان کرده و همیشه در تحلیلهایش نگاه جامعه شناختی و اقتصادی را با هم در میآمیزد. «ایران» پای گفتوگو با این جامعه شناس اقتصادی نشسته و زمینههای اقتصادی نارضایتیهای مردمی اخیر را بررسی کرده است؛ سعیدی اعتقاد دارد که ریشه همه چیز را باید در «نابرابری» و بعد از آن هم «جامعه جهانی شده» جست و جو کرد.
سال 96، سال چندان آرامی نبود. ابتدا اعتراضهای صنفی پراکنده از سوی کارگران و بعضی از دیگر صنفها شکل گرفت و بعداز آنهم اعتراضها عمومی شد و به ناآرامی کشید. شما فکر میکنید در این چالشها، چقدر ریشه اقتصادی پررنگ بوده است؟
من برای تحلیل ناآرامیها، از مفهوم نابرابریهای اجتماعی استفاده میکنم که بخشی از آن میتواند اقتصادی باشد و بخشی هم اینطور نیست. از نظر من این مسائل بیش از هر چیز به «تبعیضها» برمیگردد. جامعه ایران بعد از انقلاب جامعهای با تحرک اجتماعی بالاست. یکی از تفاوتهای این جامعه با قبل از انقلاب حداقل در درک مردم از نابرابری است. به نظر میرسد درک مردم از نابرابری بعد از انقلاب، قشربندی باز باشد. به این معنی که مردم این انتظار را دارند که بتوانند از راه دسترسی به آموزش، بهداشت و فرصتهای اشتغال تحرک داشته باشند. چنین تغییری بعد از انقلاب در کشور ایجاد شد. انقلاب گروه بزرگی را از بین برد که قشر مسلط جامعه بودند و باید جایگزین میشدند. در چهار دهه اخیر افرادی را جایگزین کردیم، این جایگزینی در سطوح مختلف اتفاق افتاده است و افرادی جای خود را در طبقه بالا پیدا کردهاند. در عرض کمتر از یک دهه نخبگان فرهنگی جدید به وجود آمدند که این نخبگان خاستگاههای خانوادگی متفاوتتری از نخبگان دوره پهلوی داشتند. نخبگان اقتصادی و سیاسی جایگزین این گروهها شدند و به لحاظ اقتصادی هم وضع خیلی بهتری پیدا کردند. از طریق گسترش آموزش و دادن سهمیههای مختلف این روند ادامه پیدا کرد و درست است که تحرک صورت گرفت، اما برای همه مردم یکدست نبود. رئیس جمهوری هم در تعبیرهایش میگفت که عدهای از اتوبوس پایین آمدند، حالا عدهای دیگر سوار شدند و این مسأله را میتوان بهعنوان تحرک اجتماعی نیز استفاده کرد. مردم انتظار و توقع تحرک اجتماعی دارند و زمانی که این تحرک به دلایل مختلف از جمله اقتصادی، اتفاق نمیافتد، احساس نابرابری و تبعیض در آنها شدید میشود.
مسأله دیگر این است که ما در دوران جهانی شدن هستیم؛ در این دوران نیاز مقایسهای بسیار خود را نشان میدهد. مردم وضعیت خودشان را با کشورهای دیگر مقایسه میکنند و بهخاطر گسترش جامعه اطلاعاتی تصاویر بهتری از زندگی در ذهنشان شکل میگیرد. نیازهای جدیدی شکل میگیرد، مردم احساس میکنند که نارضایتی زیادی دارند و ممکن است میزان انتظارشان از تغییر با فرصتهای موجود هماهنگی نداشته باشد. این انتظارات، خود را بهصورتهای مختلف نشان میدهد. جوانی که انتظار دارد وضع بهتری داشته باشد، کار خوبی داشته باشد، انتظار تغییر دارد اما امکانات ندارد پس دست بههر کاری میزند. در گروههای صنفی و سنی مختلف دیگر هم وضع به همین ترتیب است.
اظهارات رسمی مسئولان نشان میدهد که 12 میلیون نفر در فقر مطلق در ایران زندگی میکنند و اطلاعات وزارت راه و شهرسازی هم نشان میدهد که 20 میلیون نفر بد مسکن هستند. با توجه به این، نقش جمعیتی را که در شرایط نامساعد زندگی میکنند در اعتراضها چطور تحلیل میکنید؟
این مسأله را هم باید در قالب همان تحرک اجتماعی و نابرابریها دید. دو دهک درآمدی پایین ما که حدود ۱۲ میلیون نفر میشوند، در فقر مطلق به سر میبرند. آنها شیوههای زندگی بسیار متفاوتی بویژه نسبت به دو دهک نهم و دهم در بالاترین طبقه دارند. سبک زندگی این طبقات بسیار متفاوت است اما 6 دهک دیگر شیوههای زندگی تقریباً یکسانی دارند که از آنها با عنوان طبقه متوسط اسم برده میشود. اما از نظر من در اعتراضهای امسال، موضوع اصلی جامعه ایران طبقات فقیر نبود. این طبقات واکنش زیادی نشان ندادند که یکی از علتهایش بهشیوه زندگی برمیگردد. آنهایی که درفقر مطلق هستند، بهخاطر تغذیه، محل زندگی و دسترسی به امکانات از جمله حملونقل در وضعیتی که بتوانند اعتراضهای جدی را شکل بدهند، نیستند. این اعتراضها از گروههای طبقه متوسط بود که وضعیت بدتری نسبت به قبل پیدا کردند، خود را با طبقات اجتماعی بالا مقایسه میکنند و از نابرابریها آزردهاند.
مسأله اشتغال و بیکاری فکر میکنید چه تأثیری در نارضایتیها داشت؟
ما دو گروه جوانان دهه شصتی و هفتادی را داریم که از بازار کار دور هستند و وضعیت اشتغال، آنها را در موقعیت اجتماعی بسیار متفاوتی قرار داده است. کار فقط برای دستمزد گرفتن نیست، در آن انرژی مصرف میشود، هویت اجتماعی بهوجود میآید و نظم اجتماعی شکل میگیرد و یکی از ویژگیهایش هم دستمزد است، اما این ویژگیها و اثرات کار در بین دو دهه از جوانهای ما وجود ندارد و همین مسأله، شیوه زندگیشان را بسیار غیرمتعارف کرده است. بخش مهمی از جمعیت ایران بهطور غیر متعارف زندگی میکنند و همین مسأله، امکان هر نوع واکنشی را بالا میبرد. تصورش هم سخت است که انسانی در موقعیت کار باشد، اما در بازار کار وجود نداشته باشد. این مسأله تأثیرات جدی بر روابط اجتماعی و شخصیت افراد دارد. بهنظر من یکی از اصلیترین دلایل این واکنشها، شرایطی است که همین جوانهای دهه شصتی و دهه هفتادی در آن زندگی میکنند.
اما زمانی که وضعیت اشتغال در شهرهای معترض را بررسی کردیم، متوجه شدیم که بیشتر آنها در رتبههای میانی بیکاری کشوری قرار دارند. مثلاً ایذه که اعتراضات در آن گسترده بود، از 64 هزار نفر جمعیت فعال حدود 12 هزار نفر آن بیکار بودند، اما همین ایذه رتبه 31 را در شهرهای کشور از نظر بیکاری داشت. اگر عامل بیکاری تأثیر بالایی داشت، چرا در شهرهایی با وضعیت بدتر اعتراض شکل نگرفت؟
درست است، البته دقت کنید که تعریف فعلی چند ساعت کار در روز را اشتغال میداند. اگر تعریفهای متعارف اشتغال، یعنی حداقل ۲۰ ساعت کار در هفته بر اساس تعریف اتحادیه اروپا را معمولاً در نظر بگیریم، خود نشان میدهد که رقم بیکاری بسیار بالاتر بوده است. اما به خاطر همین مسأله، افرادی که تحلیل انجام میدهند، سعی میکنند دنبال عوامل مختلف بروند، از نظر من همین شاخصها هم اثبات میکند که عامل اصلی همین نابرابری در طبقه متوسط بوده است. در یک جا، نابرابری به شکل توزیع شغل بوده و در جایی دیگر، بهشکلی دیگر رخ داده است. ممکن است در شهرهایی که اعتراض نداشتند، انتظار و امید به آیندهشان متفاوتتر بوده است یا مشغول نوعی سرمایهگذاری اجتماعی بودهاند. به طور مثال خودم در بررسیهای میدانی دیدهام که در شهرستانهای لرستان، حتی افرادی هم که تحت پوشش کمیته امداد هستند، میخواهند آموزش عالی را طی کنند. باید دید میزان افرادی که انتظار دارند از طریق سرمایهگذاری یا دسترسی بهفرصتها شرایط بهتری را طی کنند، چقدر بیشتر بوده است. در موقعیت فرد در جامعه نابرابر، انتظار و امید به آینده مسأله بسیار مهمی است و میتوان گفت اعتراضها زمانی شکل گرفت، که امید به بهبود در آینده نیز کم رنگ شد. از طرف دیگر با توجه به تحلیلهای قبلی که اعتراضها بیشتر از سمت طبقه متوسط بود، میتوان به این سؤال هم پاسخ داد.
هم شما در ابتدای تحلیلهایتان به بحث شکل گرفتن انتظارات ذهنی اشاره کردید و هم بررسی شاخصهای اقتصادی نشان میدهد که در حال حاضر اوضاع معیشتی مردم خوب نیست، اما بحرانی هم نیست. با توجه به این مسأله، فکر میکنید ریشه ناآرامیهای اقتصادی بیشتر ذهنی بوده یا عینی؟
ممکن است در بعضی از افراد این احساسها صرفاً به طور ذهنی درست شده باشد، ولی در برخی شهرها و موقعیتها واقعاً این نابرابریها عینی بوده است و افراد بهنوعی کلافه شدهاند. بسیاری از این افراد مالباختگان مؤسسههای غیرمجاز بودند. حتی بسیاری از آنها پولهایشان را پس گرفتند، ولی احساسی که فرد در آن زمان بحران داشته، بسیار مهم است. احساس ورشکستگی آنی، که مقصر آنهم خود فرد نبوده است، شکست روحی برای افراد ایجاد میکند. همین احساسها، خود را در اعتراضات نشان میدهد. مسأله دیگر که خیلی مهم است، اعتراضات کارگرهاست. تصور اوضاع آنها هم سخت است. اوضاع کارگرانی که کار دارند ولی حقوق نمیگیرند، به مراتب بدتر از افراد بیکار است.
در بعضی جاها ممکن است شرایط اقتصادی منطقه بهنحوی باشد که بیکاری درآمد بیشتری همراه داشته باشد. ممکن است اقتصاد غیررسمی در یک منطقه بزرگتر از اقتصاد رسمی باشد؛ مثل اقتصاد قانونی دستفروشان و اقتصاد غیرقانونی سازمان یافته یا سازمان نیافته. بسیاری از افراد بیکار، ممکن است به این نحو و از طریق غیررسمی معیشت بگذرانند ولی وقتی که به کارگر میرسد، فرد در بازار کار حضور دارد و دستمزدش را دریافت نمیکند، میزان فشار روحی بسیار بالاست. در بین کارگران کار به جایی رسیده است که کارهای سختی هم میکنند ولی پولی به ازای آن دریافت نمیکنند و واقعاً شرایط سختی برای خودشان و خانوادههایشان ایجاد میشود. همین هم آنها را ناآرام میکند.
آخرین سؤال هم درباره مسألهای است که آن را میتوان به نوعی «آگاهی اقتصادی تلگرامی شده» و حتی آگاهی کاذب تلگرامی شده نامید. امسال بخصوص با وجود انتخابات، شاهد بودیم که مردم درباره مسائل اقتصادی بحثهای زیادی در تلگرام داشتند و حتی مسألهای مثل بودجه که پیچیدگیهای زیادی دارد و همیشه کارشناسی محور بوده است، امسال بهبحثهای روزمره مردم نه تنها در کانالها، بلکه در گروههای خانوادگی تبدیل شده بود. آیا این فضا میتواند در اقتصادی بودن ناآرامیها نقش داشته باشد؟
درست است، اخیراً بازار ارز هم تحت همین تأثیر بود. در دنیای اطلاعاتی بویژه با وجود تلگرام در ایران ما دچار پدیدهای هستیم که در آن گردش اطلاعات بسیار بالا اتفاق میافتد. افراد نه تنها اطلاعاتشان را از کانالهای عمومی میگیرند، بلکه کانالهای خصوصی هم که به آنها weak ties به معنای پیوندهای ضعیف میگوییم، منبع اطلاعاتشان میشود. این پیوندهای ضعیف منابع اطلاعاتی زیادی هستند، چون بیرون خانواده شکل میگیرد، اطلاعاتی را میتواند دریافت کند که منابع متفاوتتر از اطلاعاتی با پیوندهای قوی دارد. منابع اطلاعاتی با پیوندهای قوی مشترک است ولی پیوندهای ضعیف، منابع متفاوت و متنوعتری هستند. منظور شبکههای اطلاعرسانی محدود و خصوصی است که میتواند اثرگذاری بالایی نسبت به منابع رسمی داشته باشد. نخستین کاری که این اطلاعات به وجود میآورد، بازتابی کردن افراد است. ممکن است اطلاعات کاذب یا صحیح باشد. ولی فارغ از محتوای آنها وقتی فردی به ظن خود این اطلاعات با اعتبار را دریافت میکند، بازتابی از همانها در رفتارش میشود. مثلاً در موقعیتی تصور میکند که همه میگویند، بهتر است پولهایتان را به شکل ارزهای خارجی نگه دارید. این حرف را یک دوست معمولی میزند و اطلاعاتی میدهد که من خرید کردهام و بعد نرخ ارز بالا رفته و سود گرفتهام. پس از شکل گرفتن این شبکه اطلاعاتی ساده وکوچک، فرد بهشکل بازتابی از آنها عمل میکند و دست به کنشهایی میزند که اثرات مخرب دارد. در بازار سهام در خارج از کشور همچنین اتفاقی افتاده است. جورج ساروس کتاب بازتابی در بازار سهام را نوشته و نشان داده است که بسیاری از سقوطها در بازارسهام، به همین بازتابی شدن افراد برمیگردد. وقتی تحت تأثیر شبکهها اطلاعات زیادی به افراد میرسد، افراد زیادتری هم وارد بازارها میشوند. مردم اطلاعات این چنینی را از کانالهای عمومیتر، کمتر میپذیرند. ممکن است اخبار زلزله را از کانالهای رسمی بگیرند ولی مثلاً در مورد بازار سهام، دولت سعی میکند آن را بهعنوان مقوله امنیتی نگه دارد و همین مسأله مردم را به سمت پیوندهای ضعیف سوق میدهد. در جامعه امروز ایران هم میتوان از عبارت روابط و زندگی تلگرامی شده استفاده و تأیید کرد که بسیاری از کنشها در نبود منابع اطلاعاتی قوی، تحت تأثیر همین پیوندهای ضعیف تلگرامی شکل میگیرد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.