
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

دنیایی واقعی اما آکنده از اوهام
وصال روحانـي
مترجم
تماشای فیلم ترسناک و جدید و پر فروش «ارثی» (یا «موروثی») کار سختی است زیرا آری آستر که سناریست و کارگردان این فیلم است، این اثر هنری سرشار از دلهره و مسائل ناشناخته را با الهام گرفتن از رویدادهایی ساخته است که برای خانواده خود او هم رخ داده بود و ابعاد آن گرفتاریها به حدی زیاد بود که استر و اقوامش به این باور رسیدند که به گونهای طلسم و بهتر بگوییم نفرین شدهاند. اما اگر بخواهید خلاصهای از قصه فیلم «ارثی» را بگوییم، این است که وقتی «بزرگ» یک خاندان جان میبازد، ناگهان یک سری اتفاقات مرموز و تلخ و ویرانکننده برای سایر اعضای آن روی میدهد و آنها هر چه بیشتر جستوجو میکنند، کمتر در مییابند. که ریشه ماجراها در کجاست.
آری آستر که 32 ساله و متولد شهر نیویورک امریکا است و تمام کارهای قبلیاش فیلمهای کوتاه بودهاند و فیلم فعلیاش اولین کار بلند اوست، در اواخر اولین ماه از تابستان 2018 میگوید: یکی از محسنات پرشمار ژانر هارور (وحشت) این است که میتوانید یک ماجرای شخصی و آنچه را متعلق به شما است در چارچوب این ژانر قرار دهید. و از چنین فیلتری عبور بدهید و محصول این ماجرا هر چه باشد، نوعی اختراع و ابتکار از جانب شما تلقی خواهد شد. بواقع باید اعتراف کنم نیروی محرکه عظیمی که مرا به سمت این فیلم و ساخت آن کشید، وقایع زندگی خودم و تجربیات شخصیام بود. درعین حال هیچیک از کاراکترهای «ارثی» الگوبرداری مستقیم از روی شخصیتهای مشابه در زندگی من نیست و همین مسأله و خیالها و تصورات که به فیلم ضمیمه شد، سبب شد فیلم جدیدم یک زندگی مستقل و مختص خویش بیابد. البته شیاطین درون و بیرون بر این فیلم و آدمهای آن حکم میرانند و فقط من هستم که هنگام تماشای مجدد فیلم به این نتیجه بدیهی میرسم که این فیلم پیش از هر کس به من و آرمانهایم نزدیک است.
من میدانستم چه باید بسازم
خانوادهای که در فیلم «Here ditary» میبینیم و گرداگرد یک هنرمند زن بهنام آنی (با بازی تونی کولت) و همسر روان شناس وی بهنام استیون (گابریل برن) حرکت میکند، در اوایل فیلم با واقعه مرگ «بزرگ» خاندان خویش به تألمی عظیم فرو میرود و حتی قبل از بروز موارد و نشانههای ماوراءالطبیعه میتوانیم سست شدن بنیادهای آن را به وضوح حس کنیم. هنر آستر و همکارانش این است که حتی پیش از اوجگیری این مسائل منفی حس همراهی بینندگان و نظر مثبت آنها را نسبت به اعضای این خانواده موجب میشوند و آستر در این باره اظهار میدارد: من «ارثی» را زمانی نوشتم که پیشینه نگارش سناریو 8 تا 10 فیلم بلند دیگر را هم داشتم. در آن زمانها بسیار کوشیده بودم سرمایه دارانی را بیابم که ساخت فیلمهایی را از روی این نوشتهها موجب شوند و البته آنها را نمییافتم اما همان مسائل سبب شد سناریوی «ارثی» را به گونهای بنویسم که سرمایهگذاران و استودیوها برای ساخت آن مشتاقتر شوند. و آن قدر موضوع دور از ذهن و پروژه غیر قابل اجرایی بهنظر نرسند که داستانهای قبلی من بهنظر رسیده بودند. اینها مرا واداشت از خودم بپرسم که از ژانر ترسناک چه چیزی را میخواهم و کجاهای آن را باید ترمیم کنم و سهم افکار شخصیمن در این گونه فیلمها چیست و به چه میزان میرسد و کدام یک از سنن فیلم چنان مهماند که نمیتوان از آنها عدول کرد.
به یاد کارهای کلاسیک
آری آستر اضافه میکند: اینچنین بود که به یاد فیلمهای ترسناک و دلهرهآور و توأم با موضوعات مرموزی افتادم که در ایام خردسالی و نوجوانی دیده و از آنها تأثیر پذیرفته بودم. به آرامی به یاد فیلم کلاسیک «بچه رزماری» و همچنین «حالا نگاه نکن» و «بیگناهان» افتادم که آخری کاری نه چندان مشهور اما بسیار خوب از جک کلیتون است. «کری» ساخته 1976 برایان دی پالما فیلمی بود که مرا بواقع تکان داد و همه اینها به من این پیام را میرساندند که باید فیلمی بسازم که مردم را با افراد مطرح شده در فیلم و نوع تفکر آنها همسو سازد. ما باید فیلمی را میساختیم که هم یک درام خانوادگی باشد و هم المانهای ژانر هارور به شکل هوشمندانهای در آن رعایت و اجرا شود، بهگونهای که بینندگان را پس نزند.
نسخهای که باید کوتاه میشد
این چنین بود که زمانی طولانی صرف تنظیم و ترسیم خصوصیات خانواده گراهام شد که نام وصف کوتاه بزرگان آن را در سطور قبلی آوردیم و شامل یک پسر 17 ساله بهنام پیتر (الکسی دولف) و دختری ناآرام و دچار پریشانی روحی به اسم چارلی (میلی شاپیرو) هم میشد. کار این دو نفر بسیار سخت بود زیرا باید در عین جوانی در قالب افراد طوفانزدهای قرار میگرفتند که هم خودشان آرامش ندارند و هم آدمها و فضای دور و برشان سرشار از تزلزل و بیم و ناشناختگی است. وقتی نخستین نسخه نهایی فیلم را آماده کردم، دیدم بهطول 3 ساعت شده و طبعاً باید آن را کاهش میدادم، زیرا استودیوهای سازنده و توزیعکننده فیلم کاری بسیار کوتاه تر را میطلبیدند. افسوس من از این بابت فراوان است زیرا مجبور شدم بیش از 20 صحنه را حذف کنم و همه آنها سکانسهایی بودند که معرفی هرچه بیشتر و بهتر کاراکترهای فیلم را موجب میشدند. درعین حال معترفم نسخهای که اینک در سطح جهان بر اکران است، همان چیزی است که باید باشد و مردم و مدیران تولید فیلم میخواستند. این را هم بگویم که تمامی بازیگران فیلم نیز عالی عمل کردند زیرا از کوچکترین وسایل و امکانات، بیشترین دستاوردها را ساختند.
در مرکز ماجراها
تحت هر شرایطی کاراکتر آنی با بازی حرفهای تونی کولت در مرکز اکثر تحولات قرار دارد و این روابط او با سایر اعضای خاندان است که فیلم براساس آن حرکت و منظور رسانیمیکند. در میان ارتباطهای او، رابطه او با مادر مرحومش نیز که فقط در برخی صحنههای معدود به شکلی بسیار اندک مقابل چشمها قرار میگیرد، به تصویر کشیده میشود، کنکاش در احوالات و گذشته این خانواده چیزی است که در نهایت موجب سقوط اعضای خانواده میشود ولی این کاراکتر تونی کولت است که کلیدیترین وقایع را موجب میشود. این دنیایی حقیقی اما آمیخته با وهم و هراس و چیزهای ناشناخته است.
منبع: Hollywood Reporter
مشخصات
فــــــيلم
عنوان: «ارثی» (یا «موروثی»)
محصول: کمپانیهای پالم استار مدیا، فینچ اینتر نشنال و A24
تهیهکنندگان: کوین فریکز، لارس کندرسون و بادی پاتریک
سناریست و کارگردان: آری آستر
مدیر فیلمبرداری: پاول پوگورزلسکی
تدوینگران: جنیفر لیم و لوسی ینجانستون
موسیقی متن: کالین استتسون
طول مدت: 127 دقیقه
بازیگران اصلی: تونی کولت، الکس وولف، میلی شاپیرو، گابریل برن و آن داود.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

فرار از اشباح گذشته
مینی سریال تلویزیونی «پیک نیک در هنگینگ راک» که بهتازگی توسط شبکه آمازون در سطح امریکا و اروپا به نمایش درآمده براساس یک رمان مشهور استرالیایی با همین نام و نوشته جووان لیندسی ساخته شده و خواه ناخواه تأثیر پذیرفته از نسخه سینمایی عمدهای است که پیترویر استرالیایی در اواسط دهه 1970 از روی این رمان و واقعهای ساخته که دور از حقیقت نیست و ریشه در اتفاقی حقیقی دارد که در سال 1900 در این کشور روی داده است. روزی یک گروه از دختران محصل دست به سفری تحقیقاتی در منطقه هنگینگ راک استرالیا میزنند اما پیش از آنکه بهدرستی متوجه شوند، سه نفر از اعضای گروه و مدیر کالجی که آنها در آن مشغول تحصیل بودهاند، ناپدید میشوند و این مسأله طبعاً روی خانواده این دانشآموزان و سران و کارمندان این کالج تأثیر منفی عظیمی میگذارد و بیش از همه ناظم ارشد مدرسه را که هستراپل یارد نام دارد و ایفای نقش او با ناتالی دورمر بازیگر زن 36ساله انگلیسی است، ناراحت میکند زیرا کنکاش مقامهای مسئول در این رویداد میتواند گذشته تاریک و رازهای پنهان مانده او را افشا و او را به مقصر اصلی ماجرایی تبدیل کند که واقعاً سهمی مستقیم و بزرگ در خلق آن نداشته است. دورمر درباره این سریال میگوید: ابتدا قصد شرکت در این مجموعه کوچک را نداشتم زیرا با برخی مشخصههای آن و تمهیدات ماجرا موافق نبودم اما وقتی سناریویی را که بیا کریستین نوشته، خواندم و با لاریسا کوندراکی یکی از مدیران اجرایی این پروژه هم صحبت کردم، نظرم عوض شد و استعدادهای مسلم و حرفهای پخته آنها از این خبر میداد که قسمتهای دردست تهیه نمیتواند بد باشد.
اما لاریسا کوندراکی واقعاً چه چیزهایی را به دورمر گفت که نظر اولیه وی را عوض کرد؟ دورمر در این باره میگوید: کوندراکی تأکید داشت که ما باید وجوه انسانی و پنهان مانده کاراکتر هستر اپل یارد را هر چه بیشتر آشکار و ترسیم کنیم و بگوییم او همان آدم بدی نیست که نشانهها و برخی اتفاقات فیلم گواهی آن را میدهند. او تبدیل به یک آدم بد دووجهی شده بود و ما میبایست فشار روحی را که به وی وارد میشد، به تصویر میکشیدیم زیرا این مهمترین وجه قضیه است، من بخصوص از دیدگاهی که کوندراکی درباره این مینیسریال و قصههای دیوید لینچی مرتبط با آن داشت، لذت بردم و احساس کردم که او میخواهد از روشهای پوشیده گویی و سرشار از استعارههای این فیلمساز ساختارشکن در توصیف ماجرای هنگینگ راک بهرهگیرد. از همه جالبتر این بود که این اتفاق و دیدگاهها نه در یک فیلم سینمایی بلکه در یک مینی سریال شکل میگرفت.یک وجه برتری این سریال تازه نسبت به فیلم سال 1975 پیترویر این است که به سبب طولانیتر بودن مدت آن، امکان تشریح بیشتر و دقیقتر ماجراها وجود دارد و بواقع توضیحاتی که بیا کریستین در این باره آورده، حتی بیشتر از چیزی است که جووان لیندسی نویسنده کتاب در اثر هنری خود نگاشته است و شاید این مسأله ناشی از کنکاش فراوان بیا کریستین در اشارات و استعارههایی باشد که توسط لیندسی در رمانش به کارگرفته شده است. دورمر در این باره و همچنین وجوه مختلف کاراکتر خود و ستیزهای درونیاش میگوید: هستر اپل یارد شاید ناخودآگاهترین کاراکتری باشد که من در عمر هنریام بازی کردهام. در عین حال او اصلاً مایل نیست رازهای گذشتهاش افشا شود و این ماجرای تلخ تازه (گم شدن محصلان) پرده از کارهای سابق او بردارد.
منبع: Mirror

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

دشواریهای زندگی یک مادر شاغل
یکی از فیلمهای موفق جشنواره ساندنس 2018 که اینک در اوایل تابستان در سطح جهان اکران عمومی شده، کاری اجتماعی و خانوادگی و با مایههای ملودرام به نام «تالی» و به کارگردانی جیسن ریتمن جوان است که پدرش ایوان ریتمن از بزرگان سینمای امریکا در دهههای 1980 و 1990 بوده است. نویسنده فیلمنامه «تالی» دیابلو کودی است و چارلیز ترون در متن داستان او ایفاگر نقش زنی به نام مارلو است که مادر سه فرزند بهشمار میآید و چون مشغول کار است و بچه سوم او تازه به دنیا آمده و وقت رسیدگی نام و تمام به وی را ندارد، با مشارکت برادرش (با بازی مارک دوپلاس) یک پرستار بچه را استخدام میکند که زنی جوان به نام تالی است و مکنزی دیویس در قالب وی فرو رفته است. آشنایی مارلو با تالی و ساعاتی که کنار یکدیگر میگذرانند، یک دوستی و همراهی ویژه را بین آنها شکل میدهد و اهمیت مادر بودن را که مارلو سالهاست حس کرده به تالی که هنوز این نعمت را نچشیده است، گوشزد و منتقل میکند. این نخستین باری نیست که دیابلو کودی این داستان نویس توانای زن با ایوان ریتمن همکاری میکند و سناریوهای قبلی او موجب خلق فیلمهایی خاص و تحسین شده همچون «جونو» و «بزرگسال جوان» هم توسط ریتمن شده اما این کار تازه هم با روان شناسی و جامعه نگری بارزی همراه است زیرا کاراکتر ترون باید در عین تلاش برای حفظ خانوادهاش، زندگی شخصی خود را هم سامان بخشد و این بازیگرزاده آفریقای جنوبی در ایفای این نقش دشوار، متهورانه عمل میکند. با این اوصاف باید دید دیابلو کودی درباره این فیلم و نحوه راههای همکاری وسیعش با ریتمن چه میگوید.
خانم کودی، «تالی» یک روایت گویی صریح درباره مشکلات مادر شدن و دنیای سخت آنهاست. از کجا و چرا به این نتیجه رسیدید که باید این مقوله را تشریح کنید؟
ببینید، من هم مثل کاراکتر چارلیز ترون در این فیلم، مادر و مسئول سه فرزند در زندگیام هستم و سالها با این تجربه زیستهام و در نتیجه دیدم وقتش رسیده است که درباره مسائل مرتبط با آن برای سایرین نکاتی را شرح بدهم. بهاین ترتیب دست به قلم شدم و این داستان را نوشتم و درست در شرایطی که بچه سوم من مثل فرزند سوم کاراکتر ترون در این فیلم بیش از چند ماه نداشت و یک نوزاد بود. برای من این یک نوع تراپی و درمان دردهای روحی بود تا از فشارهایم کاسته شود و از حالات عصبی فاصله بگیرم. برای عدهای مادر یا پدرشدن چیز خوب و مفیدی است ولی برای برخی دیگر که اوضاعشان سخت یا دستشان تنگ است، دشواریها بزرگترین محصول این فرآیند است. اداره موفقیتآمیز این همه بچه و تأمین نام و تمام آنها کار هرکسی نیست.
مبنای کار شما چیست؟ آیا به تجربیات شخصی خود اکتفا میکنید یا به مشکلات مادران و خانوادههای دیگر هم میپردازید؟
من به افکار دیگران و بررسی اتفاقات زندگی آنها بهای زیادی میدهم و آنها را در نگارش قصههای خود رعایت میکنم. مهم این است که موضوعاتی را بیابید که برای مردم جذاب باشد و بهواقع در بازار و در جامعه جواب بدهند. باید داستانی را شرح بدهید که مردم از هر جهت با آن همذاتپنداری کنند ودر آن صورت اهمیت ندارد که قصه خودتان را شرح میدهید یا به زندگی دیگران میپردازید.
راز موفقیتتان در نگارش این دیالوگهای تأثیرگذار چیست و این مسأله در «تالی» هم نمود محسوسی دارد.
من کار خودم را میکنم و به فکر این نیستم که بعداً جواب میدهد یا خیر. شما در مقام یک قصهگو باید هرچه را که برای پرورش و کارایی بیشتر قصه مورد نیاز است، فراهم بیاورید و بقیه مسائل در درجه دوم اهمیت قرار دارند و در همین راستا دیالوگها هم همان چیزی هستند که داستانگو برای شرح و بسط هر چه بیشتر ایدههایش به آنها نیاز دارد.
آیا عادت دارید به آنچه پیشتر نوشتهاید، اکتفا کنید یا در روزهای فیلمبرداری اجازه اعمال تغییرات کوچک را در داستانتان میدهید و به پیشنهادات ارائه شده در این زمینه گوش فرا میدهید؟
من با تغییرات کوچک مشکلی ندارم و بویژه با مواردی که موجب تقویت بهتر قصه و به تبع آن غنای بیشتر فیلم شوند. جیسن ریتمن اعتقادی فراوان به من دارد اما وقتی تصمیم به انجام تغییراتی میگیرد، این کار را با هوشمندی زیادی انجام میدهد و البته قبل از انجام این کار با من صحبت و موضوع را به من منتقل میکند. ما حتی روی آوازها و نواهایی که به متن قصه میافزاید، «هم نظری» و بحث میکنیم و هر دو معتقدیم یک ترانه بجا میتواند در رساندن هرچه بهتر مفهوم یک سکانس نقش بارزی ایفا کند.
در سه فیلمی که با یکدیگر همکاری کردهاید، در کدام مورد یک تغییر عمده در مسیر داستان شکل گرفته که پیشتر توقع آن را نداشتهاید؟
ریتمن یک سری تصویر کولاژگونه و مجموعهای از حالات مختلف مرتبط با وظایف مادری را گرفت تا بهتر بتواند کارهای روزانه و سخت یک مادر را به بینندگان منتقل کند و این چیزی بود که در سناریوی اولیه وجود نداشت. البته قضیه به این سادگیها هم نبود و ریتمن چند روز را صرف برداشتن تصاویری کرد که این منظور را میرساند.
بهنظر میرسد پیچ و خمهای متعدد در مسیر قصه سیاست حساب شدهای از جانب شما و ریتمن برای انتقال مفاهیم مورد نظرتان باشد.
همینطور است. ما داستان انسانی را میگوییم که وظایف همزمان شغلی و کارهای ویژه یک مادر شرایطش را سخت ساخته و ما باید با گردش به سمت و سوهای مختلف این قضیه و وضعیت روحی را میرساندیم. اصولاً زندگی خانوادهها در جهان آشفته و بینظم کنونی سرشار از اینگونه چرخشها و تغییر سرنوشتهاست.
چرا شخصیت تالی به رغم پرستار و مراقب بچهها بودن آدمی است که با برخی افراد دیگر نمیجوشد؟
او آدمی است که بیشتر روی وظایف پرستاریاش متمرکز است و یک مادر میتواند روی او حساب کند و مسئولیت های اجتماعیاش را بیشتر از این نمیداند. با این حال فیلم ما میگوید که تالی آدم ویژهای است که حتی میتواند جای مادری قوی همچون مارلو را برای بچههایش بگیرد.
آیا پیش آمده است که در راز و نیازتان با خدا از شرایط موجود بنالید و خواستار شرایط بهتری شوید؟
بله، روزی از خدا خواستم کسی را برای من بفرستد تا مدتی از رتق و فتق کار بچههایم دوری گزینم و نفسی بکشم و البته این امر حاصل نیامد، قصه من برای فیلم «تالی» بواقع برآورده شدن آرزوی من ولی برای فردی دیگر است. برای مارلو که خوشبختتر از من است!
منبع: Collider.com

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

گشتي در دنیای سينما
<ریچارد گر> و آرامشی به فراخور سنش
ریچارد گر، هنرپیشه 69 ساله متولد ایالت پنسیلوانیای امریکا پس از حدود 45سال بازیگری به نقطهای از آرامش و کم کاری رسیده که با اوصاف و پیشینه و سن وی همخوانی دارد. او پس از بازی در دو فیلم بلند «ناهارخوری» و «سه مسیح» در سال 2017 هیچ فیلم بلندی را برای سالجاری نپذیرفته و امسال فقط در مجموعه تلویزیونی «مادر، پدر، فرزند» دیده شده که با کارهای قبلی او در تعارض کامل قرار دارد. بخشی از شهرت «گر» از فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و بویژه حمایت دیرپای او از مردم تبت و رهبر به عزلت گراییده این سرزمین یعنی دالایلاما میآید اما بازیهای او در فیلمهایی چون «روزهای بهشت» (1978)، «یک افسر و یک جنتلمن» (1982)، «کاتون کلاب» (1984)، «زن زیبا» (1990)، «ترس اولیه» (1996)، «آن جا نیستم» (2007) و «Arbitrage» (2012) هم فراموش نشدنی بودهاند.
بوکه؛ از پرکاری تا استراحت
کارول بوکه هنرپیشه زن فرانسوی که 61 ساله شده و از 1977 به بعد دائماً در صحنه فیلم و سینما فعال بوده، سرانجام سالجاری را بهعنوان زمان استراحت و بازیهای خود تعیین کرده و هیچ برنامه دقیق و مشخصی را هم برای سال 2019 خود اعلام نکرده است. بهواقع در سال 2017 هم نه یک فیلم سینمایی بلکه یک سریال تلویزیونی بهنام «La Mante» تنها اثر نمایشی و هنری وی بود که توسط شرکت نت فلیکس به نمایش درآمد و نگاهی دقیقتر به ما میگوید او از 2014 بهبعد فعالیتهای خود را به مدیوم تلویزیون منحصر و محدود کرده است و تنها فیلم بلند سینمایی او طول مدت مذکور کاری به نام «مزاحم نشوید» بوده است. کارول بوکه ظهور توفانی و موفقی در صحنه سینما در اواخر دهه 1970 داشت و حتی در فیلم سال 1981 جیمزباند به نام «فقط بهخاطر چشمان تو» نقش اول زن را روبه روی راجر مور فقید بازی کرد.
هلن هانت در انتظار جعبه شیرینی
هلن هانت هنرپیشه زن 55 ساله متولد کال ور سیتی در ایالت کالیفرنیای امریکا که یکی از دلایل عمده شهرتش از بازی در سریال تلویزیونی پرطرفدار «دیوانه تو» محصول سالهای 1992 تا 1999 میآید و بهخاطر آن چهار بار برنده جایزه «امی» (اسکار تلویزیونی) هم شد، پس از اکران شدن نخستین فیلم بلند سال 2018 وی با نام «فصل معجزه» در انتظار نمایش دومین فیلم سینمایی خود در این سال است که «جعبه شیرینی» نام دارد و از تمی خانوادگی بهره میگیرد. هلن هانت فیلم «کارمند شیفت شب» را هم در دست تولید دارد که در زمانی نامشخص از سال 2019 به نمایش در خواهد آمد اما اوضاع او در حال حاضر اصلاً به درخشانی دهه 1990 نیست که اکثر فیلمها و برنامههای تلویزیونی وی با استقبال زیادی مواجه میشد. هانت در آن ایام خوش و همچنین دهههای 2000 و 2010 در فیلمهای موفق دیگری مثل «گردباد»، «دورافتاده»، «آنچه زنان میخواهند»، «پولت را پیش بده» و «Sessions» هم بازی کرد و برای فیلم آخر وی نامزد جایزه اسکار نقش دوم زن شد که به وی نرسید. البته او پیشینه فتح اسکار نقش اول زن را به سبب ایفای نقش در فیلم «بهترین شکل ممکن»، کار اجتماعی- خانوادگی جالب جیمزال بروکس محصول 1997 دارد.
سرمایهداری که همچنان فیلم بازی میکند
ژرارد پاردیو با 70 سال سن و سابقه 46 سال بازیگری در فیلمهای سینمایی غیرقابل شمارش، این روزها بیشتر شبیه به سرمایه دارانی نشان میدهد که سینما فقط حرفه جنبی آنها به شمار میآید. دپاردیو که نخستین فیلم بلند سینماییاش «ناتالی گرنجر» ساخته مارگریت دوراس و محصول سال 1972 بود، البته از حجم و تعداد فیلمهای خود نکاسته و در سالجاری اضافه بر یک فیلم کوتاه و تجربی در فیلمهای «سرگرد استوبی» و «به سمت نقاط پایانی جهان» بازی کرده که هر دو در نوبت پخش در امریکای شمالی و اروپا قرار دارند اما زیاد شدن سن او و چاقی مفرط و همچنین جدی نگرفتن برخی فیلمهایش سبب شده مردم نیز بیشتر او را با کارهای قوی و غنی گذشته وی به یاد آورند و نه فیلمهای پر تعداد و کم ارزشتر سالهای اخیر او که نقطه اوج آن عرضه پنج فیلم از وی در سال 2017 بود و یکی از آنها بازسازی «ماتاهاری» بود.
«اونجرز» در جایگاه چهارم تاریخ
قسمت سوم فیلم کمیک استریپی «انتقامجویان» هفته گذشته با عبور از رقم 2میلیارد دلار فروش به چهارمین فیلم تاریخ سینما تبدیل شد که چنین مرزی را در گیشهها پشت سر نهاده است. این فیلم تا اواخر واپسین ماه تابستان 2018 فروشی برابر با 2.041.200 میلیارد دلار در سطح جهان داشته و فقط سه فیلم دیگر به آماری بالاتر از آن رسیدهاند. دو تای اول صدر این جدول کارهایی مشهور از جیمز کامرون کانادایی با اسامی «آواتار» و «تایتانیک» هستند و قسمت هفتم «جنگ ستارگان» نیز که نام جنبی آن «نیرو بیدار میشود» است، با گیشهای 2/069/237 میلیارد دلاری جای سوم را به خود اختصاص داده و این در حالی است که آمار حاصله دو فیلم کامرون حیرت انگیز و برابر با 2/84 و 2/18 میلیارد دلار است. «اونجرز: جنگ بینهایت» یا همان «انتقامجویان 3» همچون دوقسمت اول این فیلم و همچنین «کاپیتان آمهریکا»، «جوخه خودکشی» و قسمتهایی از «تور» و «مردان ایکس» ترکیبی از قهرمانان متعدد کمیک بوکی و داستان تلاش مشترک و البته نه چندان متجانس و یکدست آنها برای غلبه بر تباهیهاست.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اخبار این صفحه
-
دنیایی واقعی اما آکنده از اوهام
-
فرار از اشباح گذشته
-
دشواریهای زندگی یک مادر شاغل
-
گشتي در دنیای سينما

اخبارایران آنلاین