
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

ثبت خاطرات یک نسل شکوهمند
پریسا ساسانی
خبرنگار
مستند سینمایی «دلبند» برخاسته از فرهنگ احترام به زمین و خاک است که همه این فرهنگ را در دلبستگی فیروزه خورشیدی زن 83 ساله شمالی به گاوهایی که دارد میبینیم. «دلبند» ساخته یاسر طالبی و با تهیه کنندگی الهه نوبخت است که در مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی تولید شده است. یاسر طالبی مستندساز تلویزیونی است که با «دلبند» نخستین فیلمسازی مستقل خود در سینمای مستند را تجربه کرده است. این فیلم در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر حضور دارد و پیش از این در بخش مسابقه «ایدفا» (جشنواره فیلم های مستند آمستردام) حضور پیدا کرد و توانست رتبه بالا در لیست 10 مستند برتر این جشنواره را به خود اختصاص دهد و قرار است همزمان با نمایش این فیلم بهعنوان تنها نماینده ایران در شصت و نهمین جشنواره فیلم برلین در بخش «Culinary Cinema»، (سینما و فرهنگ غذا) نیز حضور پیدا کند. یاسر طالبی کارگردان فیلم «دلبند» در گفتوگو با «ایران» درباره تجربه حضور این فیلم در عرصه بینالملل، چرایی جذابیت این فیلم برای مخاطبان خارج از کشور، در اختیار بودن سوژه، دوری از ساخت قهرمان جعلی و مسائل پیرامون سینمای مستند صحبت کرد.
برای آغاز درباره تجربه حضور مستند سینمایی «دلبند» در جشنواره «ایدفا» بگویید.
در جشنواره فیلم «ایدفا»، مستند «دلبند» بسیار خوش درخشید و جزو 5 فیلم برتر از جهت تعداد حضور مخاطب بود. به این ترتیب که این فیلم 5 سانس طبق جدول داشت و به 6سانس فوقالعاده نیز رسید و با استقبال تماشاگران هلندی روبهرو شد. «دلبند» یک اثر ساده است و بیش از اینکه سوژه در خدمت فیلم باشد، این فیلم است که در خدمت سوژه قرار دارد.
ساخت فیلمهایی مثل «دلبند» بهدلیل سادگی در نوع روایت هم آسان و هم سخت است. آسان از این جهت که بهعنوان کارگردان فیلم با سوژهای سر راست مواجه هستید و سخت از این جهت که مخاطب بخصوص تماشاگر ایرانی گمان میکند فیلم راحتی بوده است و ناخودآگاه دچار قضاوت قرار میگیرید. در حالی که کارکردن با یک زن سالخورده 83 ساله خیلی سخت و دشوار است. در حالی که فیروزه در 70 دقیقه فیلم «دلبند» خیلی خوب با دوربین کنار آمده بود.
من در سرزمین فیروزه به دنیا آمدهام و از کودکی این آدمها را میشناختم و اساساً این فیلم را تقدیم به مادربزرگم کردم، چراکه زنان مازنی همراه و همپا با مردان پیش میآیند و خبری از جامعه مردسالار در این جوامع نیست در نتیجه تصمیم اصلی را زن در کانون خانواده میگیرد. اما واقعیت این است، در زمانهای زندگی میکنیم که بهدلیل گسترش شهرنشینی و مهاجرت و درنهایت تغییر ماهیت زندگی انسان گسست ارتباطی شکل گرفته و متأسفانه این نسل از مادربزرگها و پدربزرگها یا از دنیا رفته و یا در روستاها تنها ماندهاند. بنابراین اشاره به نسل فیروزهها برای من بهعنوان مستندساز تکلیف بود.
زنانی مثل فیروزه با قومیتهای مختلف در کشور ما زیاد هستند حالا یکی مثل این زن در ارتفاعات البرز جنوب شرقی زندگی میکند، دیگری در کردستان و غرب کشور و برخی دیگر در جنوب و شرق ایران. چرا سراغ فیروزه رفتید؟
هدف اشاره به نسل فیروزهها بود و همانطور که گفتم، شناختم از آن مراتع و مناطق خوش آب و هوای کوههای البرز بیشتر بود. به همین دلیل ساخته شدن فیلمی درباره از یاد رفتههای فرهنگ اقوام و بخصوص ارتباط انسان با طبیعت یک تکلیف بود.
خیلی از هم صنفیهای شما فیلمهایی از جنس نمایش زندگی فیروزه ساخته اند؟
نکته درستی است و این موضوعی بود که من هم به آن فکر میکردم و مدام با خودم مرور میکردم که با توجه به اینکه امثال فیروزه در کشور ما زیاد است و دوستان بسیاری هم در قالب فیلم مستند درباره او فیلم ساختهاند، بنابراین من میخواهم چه فیلمی بسازم که اصل حرف از آن درآید؟
پاسخ به سؤال چه بود؟
در بررسیهای مختلفی که انجام دادم به این نتیجه رسیدم «دلبند» قرار است برای مخاطب هدفی ساخته شود که جامعه ایرانی را نمیشناسد و اگر قرار باشد یک زن ایرانی موفق که در فرهنگ سنتی متعلق به ایران رشد کرده را نشان دهیم، آدرس فیلم «دلبند» و فیروزه را بدهیم. زمانی که با مخاطب بینالمللی مواجه شدم نظرشان این بود، فیروزه انسانی است که گذشته را در امروز زندگی میکند. این نوع نگاه تماشاگر برای من بهعنوان یک فیلمساز بسیار ارزشمند بود. ضمن اینکه برای من کشف ناشناختههای زندگی فیروزه مهمتر از رئالیسم بود.
یکی از نکات قابل توجه فیلم از منظر تماشاگر ایرانی توصیه به برگشت نسل بخصوص جوان به خاک و زمین بهعنوان مهد پرورش وجود انسان است.
بودا تک عبارت جالبی دارد که میگوید هیچ فرزانهای نمیدرخشد و اگر انسانهایی امثال فیروزه و فرهنگی که پشتوانه آنهاست را من بهعنوان فیلمساز و شما بهعنوان خبرنگار مطرح نکنیم، به قول بودا هیچ فرزانهای نمیدرخشد. بنابراین دیدن هستی به قول مولانا به ما انسانها برمی گردد که چطور زندگی را باشکوه ببینیم و من سعی کردم در این فیلم فیروزه و زندگی گالشی (دامداری) را باشکوه ببینم. نکته دیگر اینکه فیروزه سختی و مشقتهای زندگی خود را آنقدر خوب تفسیر میکند که من بهعنوان یک فیلمساز خود را ملزم دانستم که از این شکوه زندگی ساده فیروزه فیلم بسازم.
مستند «دلبند» علاوه بر ویژگیهای خاص در بیان شیوهای از زندگی، به حفظ کیان خانواده و رعایت اخلاق نیز تأکید دارد. در همین راستا آیا در تحقیق و پژوهش به این موضوعات فکر کردید؟
بعد از دو سال کار با فیروزه، او یک بار به من گفت که حالا مادر و فرزند شدیم. یعنی توانستم اعتماد او را جلب کنم. خوب برای رسیدن به این نقطه تلاش بسیاری کردم و زمانی که فیروزه به این نکته اشاره میکند بالطبع به این معناست که در ارتباط با او موفق بودم وهمه اتفاقهای زندگی شخصیاش را از روی اعتماد با من درمیان گذاشت و این اعتماد برای من قابل تقدیر بود. در واقع شیوه رفتاری که در طول مسیر با هم داشتیم همان رعایت اصول اخلاقی در مواجهه با سوژه بود و این شیوه رفتاری برخاسته از حال و هوای سوژه و در مقابل روبهرویی ما با سوژه بود. بنابراین این فیلم میتواند نماینده خوبی از حیث نشان دادن ارزشهای انسانی و ملی باشد. تأکید میکنم فیلم مستند «دلبند» نماینده خوبی برای سینمای ایران در جشنوارههای بینالمللی خواهد بود و به جرأت میگویم که این فیلم بدون یک فریم سانسور قابلیت پخش از تلویزیون را دارد.
حضور این فیلم در جشنواره برلین را چطور ارزیابی میکنید؟
خیلی منتظر نمایش فیلم در جشنواره برلین هستم و مشتاق هستم ببینم که تماشاگر فیلمهای جشنواره برلین چگونه به فیروزه و فیلم «دلبند» نگاه میکنند.
پیش از برلین جشنواره فیلم فجر را در راه دارید؟ منتظر واکنش مخاطب ایرانی نیستید؟
قطعاً تماشاگر ایرانی مهم است اما مسأله من این است که از ابتدا میخواستم یک زن ایرانی را برای مخاطبان خارجی به تصویر بکشم واگر قرار بر این بود که این فیلم را فقط مختص مخاطبان ایرانی بسازم، قطعاً اینگونه نمیساختم و اساساً فیلم را به این سادگی نمیدیدم و با ریتم تندتری فیلم را میساختم. چون مخاطب ایرانی و اساساً مخاطب شرقی حوصله دیدن و شنیدن قصههای کهن شرقی را ندارد. اما بازخوردی که در «ایدفا» با آن مواجه شدم با بازخوردی که از تماشاگر ایرانی در «سینما حقیقت» دیدم خیلی متفاوت بود. تماشاگران «ایدفا» این فیلم را بهدلیل سادگی دوست داشتند و میگفتند که یاد فیلمهای کیارستمی افتادند.
بهعنوان آخرین سؤال، فکر میکنید دست پر از برلین برمی گردید؟
دیده شدن ذات کار سینماست و من هم بهعنوان یک فیلمساز بیتردید دوست دارم دست پر برگردم. اما واقعیت این است که بازخورد مخاطب و چگونگی مواجه شدن او با فیلم برای من مهم است، چراکه در حوزه مخاطب شناسی خیلی نکات مهم را میآموزم. همانطور که «ایدفا» دریچهای بسیار خوب و درس تازهای برای من از جهت مخاطب شناسی بود.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

سینمای مستند همیشه در حاشیه فجر قرار داشته است
کامبیز حضرتی
خبرنگار
فیلم مستند «بهارستان، خانه ملت» را بابک بهداد تهیه و کارگردانی کرده است. بهداد در فیلم جدید خود جغرافیای تاریخی و اجتماعی منطقه بهارستان تهران را از دوره ناصرالدین شاه تا سال 1357 به تصویر کشیده است. فیلم، فضایی شهری دارد و تهران مدرن را مورد توجه و تأکید قرار میدهد و از طریق بهارستان به بازخوانی تاریخ معاصر ایران میپردازد. بهداد که با این فیلم حضور موفقی در جشنواره سینما حقیقت داشته حالا با مستند «بهارستان خانه ملت» به جشنواره فجر آمده است. با این مستندساز درباره جشنواره فجر و مستندش به گفتوگو پرداختیم.
حضور مستند در جشنواره فجر امسال با حاشیههای زیادی همراه بوده است. به نظر شما چقدر مستند در جشنواره فجر جدی گرفته میشود؟
جشنواره فجر یکی از مهمترین جشنوارههای ایران است و برای سینمای مستند اهمیت زیادی دارد. متأسفانه سینمای مستند همیشه در حاشیه این جشنواره قرار گرفته و اجازه داده نشده تا این بخش جای خودش را در بین انواع فیلمهای جشنواره فجر باز کند. به نظر من حضور فیلم مستند در جشنواره فیلم فجر درست و ضروری است و هیچ منافاتی با جشنواره فیلمهای مستند مانند جشنواره حقیقت یا جشنوارههای دیگر ندارد. این جشنواره میتواند بهصورت مستقل برای خودش بخشی را برای نمایش فیلمهای مستند داشته باشد. همچنین رقابتی بین این فیلمها ایجاد میکند.
از نگاه شما دلیل درحاشیه قرار گرفتن مستند چیست؟
بخشی از آن به خاطر تغییر مدیریتها و دبیر جشنواره بوده است و بخش دیگری بهدلیل تغییر کلی حال وهوای جشنواره است که هرساله با تغییر مواجه میشود. به عقیده من باید یک آیین نامه واحد و کلی برای جشنواره نوشته شود تا همه اهالی سینما بستر کاری خود و نسبت خود را با جشنواره بفهمند. این تغییرات باعث سردرگمی مخاطبان و مستندسازان میشود. مثلاً در بعضی از سالها از 10 فیلم و سالهای دیگر از 5 فیلم نام برده میشود که در جشنواره حاضر شوند. یک سال از سه تندیس نام میبرند و یک سال دیگر از یک تندیس. به نظر من واحد کردن این نگاه و رسیدن به یک انضباط در جشنواره کار خیلی پیچیدهای نیست و باید آن را به دست خود فیلمسازان یا صنوف سینمای مستند بسپارند. این اصناف میتوانند یک آیین نامه منظم تدوین کنند. این بخش حتی میتواند یک دبیر بخش مستند نیز داشته باشد تا بر اجرا و انجام درست آن نظارت داشته باشد تا به این وضعیت سروسامان بدهد. در کنار سینمای داستانی باید موقعیتی برای نمایش و اکران سینمای مستند فراهم شود تا این فیلمها نمایش داده شود.
در مراسم قرعه کشی مستندسازان به این حاشیهنشینی اعتراض کردند. دلیل آن چه بود؟
امسال هنگام قرعه کشی در سینمای رسانه دوستان مستندساز اعتراض کردند که فقط سانس اول و یک سانس مرده به سینمای مستند اختصاص دادند. درهمین رابطه انجمن مستندسازان یک اعتراضی کرد و بیانیهای هم داد اما این رویکرد میتواند خیلی منظمتر و منطقیتر دنبال و در جشنواره اعمال شود.
یعنی مستندسازان ما برای اینکه آثارشان در جشنواره فجر حضور داشته باشد باید مدام اعتراض کنند تا به حقشان برسند. رویکرد شما چیست؟
اعتراض و انتقاد میتواند تأثیرگذار باشد اما باید این انتقاد درست و حسابی و فکر شده باشد. یعنی باید اصولی را دنبال کند که به نتیجه و یک قانون مدون برسد. به عقیده من بهترین کار باید از جانب صنف انجام شود. یعنی اصناف مستند باید این کار را انجام دهند. یعنی کارگروههای جشنواره این موضوع را هرساله دیده بانی و سال به سال این روند را بهتر کنند. ما برای سینمای مستند این کار را انجام میدهیم و بحث منفعت شخصی در آن مطرح نیست. حضور بخش مستند در جشنواره فجر بحث تازهای نیست. حتی صحبتهایی شده بود که باتوجه به جشنواره سینما حقیقت این بخش موازی کاری است و باید از جشنواره فجر برداشته شود. در صورتی که سینمای مستند هم میتواند مانند فیلم کوتاه و انیمیشن در جشنواره حضور داشته باشد و مخاطبان خودش را هم داشته باشد. اما این مسأله باید به یک ترکیب و سازوکار درستی برسد. نباید این رویه مدام تغییر کند. وقتی شما در یک سال نتیجه درستی از روش و رویکردتان میبینید باید آن را ادامه دهید و تثبیت کنید. نباید با تغییر یک دبیر این بخشها به سلیقه افراد واگذار شود. ما باید یک آییننامه درست داشته باشیم و طبق آن آییننامه مثل تمام جشنوارههای بینالمللی عمل کنیم. این موضوع نباید با اعتراض و جنجال هرساله صورت بگیرد و حل وفصل آن کار پیچیدهای نیست. بهترین کار پایبندی به آییننامه بخش مستند است.
مستند شما درباره فضای تهران در دل تاریخ است.
مستند «بهارستان، خانه ملت» یک مستند تاریخی است که جغرافیای سیاسی و اجتماعی بخشی از ایران را مطرح میکند و به یک بخش از لوکیشن بهارستان که میدان و باغ بهارستان و مجلس سرای سپهسالار و مسجد سپهسالار است، میپردازد. در این جغرافیا شاهد اتفاقات تاریخی زیادی بودیم، تمام اتفاقات سیاسی در مجلس و تصمیماتی که گرفته و بررسی میشوند یا پیشنهادهایی که مجلس ارائه میدهد روی بخش بدنه سیاسی ایران تأثیر زیادی میگذارد. همین مسأله باعث میشود خیلی از تجمعات و تظاهرات در خود میدان و مجلس صورت بگیرد که واقعه 30 تیر، کودتای ۲۸ مرداد، ترور ۳-۴ نخستوزیر در خود میدان بهارستان از این دست اتفاقات است.
اما فیلم در آستانه انقلاب به پایان میرسد.
این فیلم را با محوریت اتفاقات تاریخی سیاسی در آن منطقه ساختم که از دوره ناصرالدین شاه شروع میشود و به چگونگی شکل گرفتن بهارستان میپردازد و ادامه پیدا میکند و اول انقلاب هم فیلم تمام میشود و البته این تصمیم معنادار است. جسارت داشتن در ساخت فیلم مستند به خود مستندساز و شرایطی که در آن فیلم میسازد، بستگی دارد. بالاخره خط قرمزهایی در این مسیر وجود دارد که موجب میشود مستندساز خودش را سانسور کند، چرا که باید فیلمش را به ارشاد یا تلویزیون ارائه دهد و آنها نیز یک خط قرمزهایی دارند که تا یک حدی به فیلم مستند اجازه میدهند به یکسری مسائل بپردازد. مخصوصاً فیلمهای مستند اجتماعی که در حال حاضر یک مقدار به سختی تولید میشوند و پر و بال میگیرند. برای من البته این منطقه و نشان دادن وقایع آن مهم است. اولین ساختمان مجلس هم در بهارستان است و وقتی که شکل میگیرد اتفاقات مهم سیاسی همانجا به وقوع میپیوندند و آدمهای مهم سیاسی به آنجا رفت و آمد میکنند. تحقیق این فیلم تقریباً سه سال ونیم طول کشید و روزنامههای دوره مشروطه، قاجار و پهلوی اول و دوم را مطالعه میکردیم. اسناد و مدارک را جمعآوری کردیم و سعی کردیم دراین پژوهش به نکاتی بپردازیم که تا به حال در کمتر فیلمی به آن اشاره شده است.
در مستند «بهارستان، خانه ملت» شما از اهالی سینمای مستند بهعنوان راوی استفاده کردید. در اینباره توضیح دهید.
من برای صدای شخصیتهای تاریخی و از صدای مستندسازهایی از جمله آقای تهامینژاد، محمدرضا اصلانی، ارد عطارپور، ارد زند، مهدی باقری، محسن استادعلی، مرتضی شاملی، محمد دامن زن، محمد آفریده، ابراهیم مختاری و … استفاده کردم. دلیل من این بود که خواستم تجربه تازهای انجام بدهم و البته پیش از این کسی دست به چنین کاری نزده بود.
بهنظر خودتان این تصمیم چقدر درست بود؟
خوشبختانه این تصمیم در عمل جواب داد و مخاطبان فیلم این صداها را دوست داشتند. حتی خیلیها فکر کردند از دوبلورهای حرفهای در فیلم استفاده کردم. این فیلم ویژگیهای تجربی دارد و سعی کردم در ساختار و روایت تجربه تازهای داشته باشم. بخشی از این تجربه برای خودم تازگی دارد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

دیدن این فیلمها جرم است
سیدرضا صائمی
منتقد سینما
جشنواره روز هفتم خود را هم پشت سر گذاشت و دست کم در پردیس ملت و سینمای رسانهها در یکی دو روز گذشته فیلمی که بتواند رضایت قاطع منتقدان و اهالی رسانه را به همراه داشته باشد به نمایش درنیامده، همین مسأله غرولندها را بیشتر کرده و خیلیها به سطح کیفی فیلمها معترضند. با این حال فیلمهای بحثبرانگیزی در روز هفتم به نمایش درآمد از جمله فیلم«دیدن این فیلم جرم است» فیلمی که پیش از فرارسیدن زمان نمایش آن در پردیس ملت گمانهزنیهای بسیاری درباره سوژه آن و مضمون سیاسیاش انجام شده بود و بسیاری آن را نسخه خفیفی از «آژانس شیشهای» ابراهیم حاتمیکیا میدانستند. نشست پرسش و پاسخ این فیلم نیز نکات جالبی را به همراه داشت، کارگردان این اثر علت نامی که برای فیلمش در نظر گرفته است را دیالوگ یکی از سکانسهایی دانست که بهدلیل مشکلات فنی حذف شده و در نسخه نمایش داده شده وجود نداشت. همچنین او از نیروی انتظامی نیز بابت حذف یک سکانس دیگر که درباره تقابل نیروهای امنیتی و بسیج بود گلایه کرد. با احتساب مستند «نتهای مسی یک رؤیا» در سانس ابتدایی، سومین فیلمی که در روز سهشنبه به نمایش درآمد، اثری با حال و هوا و مضمون دفاع مقدس بود به نام «۲۳ نفر» به کارگردانی مهدی جعفری، این فیلم به ماجرای ۲۳ نوجوان ایرانی که در اسارت عراق بودند و صدام سعی داشت تا از آنها سوءاستفاده تبلیغاتی کند پرداخته است.
«23 نفر» حال و هوای متفاوتی را به پردیس سینمایی ملت بخشید خصوصاً زمانیکه تعدادی از رزمندگان جنگ در کنار بازیگران نوجوان این فیلم در مراسم اکران و نشست خبری حضور پیدا کردند.
سانس پایانی جشنواره فجر در روز هفتم به فیلم «پالتو شتری» ساخته مهدی علی میرزایی اختصاص داشت؛ فیلمی که کمدی متفاوتی را به تماشاگر نمایش میدهد. با این حال فیلم آنطور که به نظر میرسید در جلب نظر اهالی رسانه و منتقدان موفق عمل نکرد. از مسائل جالب توجه نشست خبری این فیلم اظهارات کارگردان آن بود که تأکید کرد هدف خاصی از ساخت این فیلم نداشته و به نظرش کمدی آن مختص تحصیلکردههاست.
پردیس ملت در روز هفتم جشنواره میزبان چهرههایی چون محمدرضا باهنر عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، سعید اوحدی رئیس سازمان فرهنگی و هنری شهرداری و حجتالله ایوبی رئیس اسبق سازمان سینمایی و دبیرکل کمیسیون ملی یونسکو بود. حاشیهای که این یکی دو روز داغتر شده به آرای بخش مردمی مربوط میشود که شاهد یک حذف و اضافه دائم در گردش و چرخش آن هستیم. در روز سهشنبه ۱۶ بهمن هفت فیلم برتر آرای مردمی سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر هم اعلام شد و در نهایت فیلم «قصر شیرین» به کارگردانی رضا میرکریمی از دور رقابت کنار رفت. فیلمهای «۲۳ نفر»، «غلامرضا تختی»، «متری شیش و نیم»، «سرخپوست»، «ماجرای نیمروز: رد خون»، «شبی که ماه کامل شد»، «جان دار» هشت فیلم برتری هستند که توانستهاند نظر مخاطبان را جلب کنند و باید دید در پایان کدام فیلم میتواند سیمرغ این بخش را از آن خود کند و تا روزهای پایانی جشنواره در جلب نظر مخاطبان موفق باشد.
منتقد سینما
جشنواره روز هفتم خود را هم پشت سر گذاشت و دست کم در پردیس ملت و سینمای رسانهها در یکی دو روز گذشته فیلمی که بتواند رضایت قاطع منتقدان و اهالی رسانه را به همراه داشته باشد به نمایش درنیامده، همین مسأله غرولندها را بیشتر کرده و خیلیها به سطح کیفی فیلمها معترضند. با این حال فیلمهای بحثبرانگیزی در روز هفتم به نمایش درآمد از جمله فیلم«دیدن این فیلم جرم است» فیلمی که پیش از فرارسیدن زمان نمایش آن در پردیس ملت گمانهزنیهای بسیاری درباره سوژه آن و مضمون سیاسیاش انجام شده بود و بسیاری آن را نسخه خفیفی از «آژانس شیشهای» ابراهیم حاتمیکیا میدانستند. نشست پرسش و پاسخ این فیلم نیز نکات جالبی را به همراه داشت، کارگردان این اثر علت نامی که برای فیلمش در نظر گرفته است را دیالوگ یکی از سکانسهایی دانست که بهدلیل مشکلات فنی حذف شده و در نسخه نمایش داده شده وجود نداشت. همچنین او از نیروی انتظامی نیز بابت حذف یک سکانس دیگر که درباره تقابل نیروهای امنیتی و بسیج بود گلایه کرد. با احتساب مستند «نتهای مسی یک رؤیا» در سانس ابتدایی، سومین فیلمی که در روز سهشنبه به نمایش درآمد، اثری با حال و هوا و مضمون دفاع مقدس بود به نام «۲۳ نفر» به کارگردانی مهدی جعفری، این فیلم به ماجرای ۲۳ نوجوان ایرانی که در اسارت عراق بودند و صدام سعی داشت تا از آنها سوءاستفاده تبلیغاتی کند پرداخته است.
«23 نفر» حال و هوای متفاوتی را به پردیس سینمایی ملت بخشید خصوصاً زمانیکه تعدادی از رزمندگان جنگ در کنار بازیگران نوجوان این فیلم در مراسم اکران و نشست خبری حضور پیدا کردند.
سانس پایانی جشنواره فجر در روز هفتم به فیلم «پالتو شتری» ساخته مهدی علی میرزایی اختصاص داشت؛ فیلمی که کمدی متفاوتی را به تماشاگر نمایش میدهد. با این حال فیلم آنطور که به نظر میرسید در جلب نظر اهالی رسانه و منتقدان موفق عمل نکرد. از مسائل جالب توجه نشست خبری این فیلم اظهارات کارگردان آن بود که تأکید کرد هدف خاصی از ساخت این فیلم نداشته و به نظرش کمدی آن مختص تحصیلکردههاست.
پردیس ملت در روز هفتم جشنواره میزبان چهرههایی چون محمدرضا باهنر عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، سعید اوحدی رئیس سازمان فرهنگی و هنری شهرداری و حجتالله ایوبی رئیس اسبق سازمان سینمایی و دبیرکل کمیسیون ملی یونسکو بود. حاشیهای که این یکی دو روز داغتر شده به آرای بخش مردمی مربوط میشود که شاهد یک حذف و اضافه دائم در گردش و چرخش آن هستیم. در روز سهشنبه ۱۶ بهمن هفت فیلم برتر آرای مردمی سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر هم اعلام شد و در نهایت فیلم «قصر شیرین» به کارگردانی رضا میرکریمی از دور رقابت کنار رفت. فیلمهای «۲۳ نفر»، «غلامرضا تختی»، «متری شیش و نیم»، «سرخپوست»، «ماجرای نیمروز: رد خون»، «شبی که ماه کامل شد»، «جان دار» هشت فیلم برتری هستند که توانستهاند نظر مخاطبان را جلب کنند و باید دید در پایان کدام فیلم میتواند سیمرغ این بخش را از آن خود کند و تا روزهای پایانی جشنواره در جلب نظر مخاطبان موفق باشد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

از جنس زندگی
محدثه واعظیپور
روزنامهنگار
در سالهای آغازین دهه هشتاد، حضور حامد بهداد در سینمای ایران یک اتفاق بود. او که در فیلم کمتر دیده شده همایون اسعدیان «آخر بازی» نامزد دریافت سیمرغ بلورین شده بود، خیلی زود به گزینه اول بسیاری از کارگردانها تبدیل شد. البته نقشها و انتخابهای بعدیاش با کاراکتر آرام پویا تفاوت داشت. حامد بهداد با شخصیت عاصیاش برای مخاطب جذاب بود، با یک بازی برونگرایانه که خشم و اعتراض بخشی از آن بود. با «بوتیک» (حمید نعمتالله) به شهرت رسید و پس از آن اغلب او را در قالب نقشهایی دیدیم که پرسونای او را به عنوان جوان عصیانگر شکل داد. اگرچه در همین دوره او در «کافه ستاره» (سامان مقدم) هم حضوری قابل توجه داشت، اما جامعه او را با آن پرسونا دوست داشت. آنچه باعث میشد در همه این سالها، گروهی حامد بهداد و بازیهایش را نادیده بگیرند، بخشی از رفتارها، عکسالعملها و اظهارنظرهایش بود. او میخواست متفاوت باشد و این متفاوت بودن همیشه به نفعش تمام نمیشد. اگرچه برای عدهای، بویژه جوانها رفتارهایش جذاب و منحصر به فرد بود، اما اغلب جامعه، فضای رسانه و اهالی سینما به این سبک زندگی واکنش منفی نشان میدادند و او را متهم به نمایشگری و تصنع میکردند.
او کارنامهای متنوع دارد، شاید بسیار بیشتر از ستارههای یک نسل قبل و یک نسل بعد از خود. در روزهایی که گمان میرود ستاره اقبالش دیگر درخشش ندارد، قادر است دوستدارانش را شگفتزده و امیدوار کند. این ویژگیهاست که تماشای بازیاش را دوست داشتنی کرده است. در «قصر شیرین» بهداد فرصت کرده، ترکیبی از همه آنچه در خود دارد و در انعکاس آن مهارت دارد، به واقعیترین شکل ممکن متبلور کند. جلال یک شخصیت تلخ و درونگراست، مردی که ظاهراً برای این که تماشاگر از او متنفر شود، همه چیز دارد، اما بازی بهداد مانع از آن میشود که ارتباط مخاطب با او قطع شود. حتی وقتی تماشاگر متوجه میشود قلب همسرش را فروخته تا مشکلات مالیاش را حل کند. جلال، دیوی است که در طی مسیر، عاقبت از پا درمیآید و به زندگی لبخند میزند. جادوی عشق شیرین، این دیو عصبی و کلافه را که حتی حاضر نیست به بچههایش، مهر بورزد آرام میکند. در طول فیلم، این تحول درونی را میشود در بازی بهداد دید، در سکوتها، نگاههای سرد خیره و در حرکاتش میشود مردی را دید که برای ادامه راه، انگیزهای ندارد. حامد بهداد با فاصله از همه نقشهای گذشته، حتی از بهترینهایش، در «قصر شیرین» بدون هیچ خودنمایی، بخش مهمی از فضای واقعگرای فیلم است. در کنار نابازیگرانی که قرار است، فضای فیلم را به زندگی نزدیک کنند، او تنها بازیگر حرفهای است که کوشیده و توانسته بدون آنکه به چشم بیاید و خودنمایی کند، نقشش را بازی کند. اگر امسال پیمان معادی در «متری شیش و نیم»، هوتن شکیبا در «وقتی قرص ماه کامل شد» و امین حیایی در «درخونگاه» درخشان نبودند، حامد بهداد تنها گزینه دریافت سیمرغ بلورین نقش اول بود.
روزنامهنگار
در سالهای آغازین دهه هشتاد، حضور حامد بهداد در سینمای ایران یک اتفاق بود. او که در فیلم کمتر دیده شده همایون اسعدیان «آخر بازی» نامزد دریافت سیمرغ بلورین شده بود، خیلی زود به گزینه اول بسیاری از کارگردانها تبدیل شد. البته نقشها و انتخابهای بعدیاش با کاراکتر آرام پویا تفاوت داشت. حامد بهداد با شخصیت عاصیاش برای مخاطب جذاب بود، با یک بازی برونگرایانه که خشم و اعتراض بخشی از آن بود. با «بوتیک» (حمید نعمتالله) به شهرت رسید و پس از آن اغلب او را در قالب نقشهایی دیدیم که پرسونای او را به عنوان جوان عصیانگر شکل داد. اگرچه در همین دوره او در «کافه ستاره» (سامان مقدم) هم حضوری قابل توجه داشت، اما جامعه او را با آن پرسونا دوست داشت. آنچه باعث میشد در همه این سالها، گروهی حامد بهداد و بازیهایش را نادیده بگیرند، بخشی از رفتارها، عکسالعملها و اظهارنظرهایش بود. او میخواست متفاوت باشد و این متفاوت بودن همیشه به نفعش تمام نمیشد. اگرچه برای عدهای، بویژه جوانها رفتارهایش جذاب و منحصر به فرد بود، اما اغلب جامعه، فضای رسانه و اهالی سینما به این سبک زندگی واکنش منفی نشان میدادند و او را متهم به نمایشگری و تصنع میکردند.
او کارنامهای متنوع دارد، شاید بسیار بیشتر از ستارههای یک نسل قبل و یک نسل بعد از خود. در روزهایی که گمان میرود ستاره اقبالش دیگر درخشش ندارد، قادر است دوستدارانش را شگفتزده و امیدوار کند. این ویژگیهاست که تماشای بازیاش را دوست داشتنی کرده است. در «قصر شیرین» بهداد فرصت کرده، ترکیبی از همه آنچه در خود دارد و در انعکاس آن مهارت دارد، به واقعیترین شکل ممکن متبلور کند. جلال یک شخصیت تلخ و درونگراست، مردی که ظاهراً برای این که تماشاگر از او متنفر شود، همه چیز دارد، اما بازی بهداد مانع از آن میشود که ارتباط مخاطب با او قطع شود. حتی وقتی تماشاگر متوجه میشود قلب همسرش را فروخته تا مشکلات مالیاش را حل کند. جلال، دیوی است که در طی مسیر، عاقبت از پا درمیآید و به زندگی لبخند میزند. جادوی عشق شیرین، این دیو عصبی و کلافه را که حتی حاضر نیست به بچههایش، مهر بورزد آرام میکند. در طول فیلم، این تحول درونی را میشود در بازی بهداد دید، در سکوتها، نگاههای سرد خیره و در حرکاتش میشود مردی را دید که برای ادامه راه، انگیزهای ندارد. حامد بهداد با فاصله از همه نقشهای گذشته، حتی از بهترینهایش، در «قصر شیرین» بدون هیچ خودنمایی، بخش مهمی از فضای واقعگرای فیلم است. در کنار نابازیگرانی که قرار است، فضای فیلم را به زندگی نزدیک کنند، او تنها بازیگر حرفهای است که کوشیده و توانسته بدون آنکه به چشم بیاید و خودنمایی کند، نقشش را بازی کند. اگر امسال پیمان معادی در «متری شیش و نیم»، هوتن شکیبا در «وقتی قرص ماه کامل شد» و امین حیایی در «درخونگاه» درخشان نبودند، حامد بهداد تنها گزینه دریافت سیمرغ بلورین نقش اول بود.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اخبار این صفحه
-
ثبت خاطرات یک نسل شکوهمند
-
سینمای مستند همیشه در حاشیه فجر قرار داشته است
-
دیدن این فیلمها جرم است
-
از جنس زندگی

اخبارایران آنلاین