
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

پیشنهاد خرید کتاب به جای سررسید
الهام فلاح
نویسنده
این روزها که در حال گذران ساعتها و روزهای واپسین سال 97 هستیم بازار خرید و فروش گرم است و مردم خود را آماده لحظه تحویل سال و ورود به سال تازه میکنند. از طرفی دیگر، سنت هدیه خریدن و هدیه دادن شخصی و شرکتی هم گرم است و مردم برای عزیزانشان، دغدغه خرید هدیه سال نو دارند و شرکتهای کوچک و بزرگ هم سفارشهایشان را برای خرید سررسیدهای جدید به ثبت رساندهاند و منتظر رسید محصول. در این بده بستانها، که خیلی وقتها هم زیر لوای بدهبستانهای فرهنگ نام میگیرند واقعاً چه قدر فرهنگ به عنوان یک بسته بهدرد بخور و کار آمد (و نه لوکس و چشمگیر) جزو دغدغههای هدیهدهندهها و هدیهگیرندههاست. بازار دستبهدست شدنهای سررسیدها و خودکارها و ابزارهای به ظاهر فرهنگی، نشان از آن دارد که ما این روزها، خرید و هدیه کتاب را که اصل مسأله است، فراموش کردهایم و تنها به هدیه، به عنوان یک کالای مصرفی نگاه میکنیم. روزنامه ایران طی روزهای آینده، سلسله یادداشتهایی از اهالی فرهنگ و هنر منتشر میکند تا بدانیم و بخوانیم که دغدغه اهل فرهنگ، «از چه بخریم و چه نخریم»ها در روزهای واپسین سال چیست. این نوشتارها شاید سنگ بنای پویشی باشد تا فرهنگ کتاب و کتابخوانی به مثابه آنچه اتمام ناپذیر و غیرمصرفی است جایگزین کالاهای مصرفی لوکس در سبدهای خرید نوروزی ما شود.
هفتههای پایانی اسفند مثل هر سال باید در خیابانها هر چند دهمتر بساط تشت و لگن و آکواریوم و ماهی قرمز میدیدیم اما امسال خبری از ماهی قرمزها نیست. دست کم توی محله ما که حتی برای نمونه یک بساط ماهی قرمز هم پیدا نمیشود. تمام اِلمانها و نشانههایی که توی کوچه و خیابان آمدن نوروز را یادآوری میکردند قهرکرده و رویگردانند و خب بعید هم نیست اگر فکر کنیم در شرایط سخت اقتصادی امروزمان، چیزی مثل عید نوروز و متعلقاتش کاملاً تجملاتی و تشریفات اضافه بر سازمان محسوب میشود. حتی باید توی کتابفروشیها و لوازمالتحریرها با انبوه مدلهای مختلف بسته به هر شکل از ذائقه و کاربرد و روحیه و موقعیت افراد، تقویم و سررسید یافت میشد. از جیبی و رومیزی و دیواری گرفته تا پایه چرمیهای میز مدیریت و جلدهای پارچهای و صنایع دستی و قفل دار و کشدار و سیمی و هر جور که دلمان بخواهد. تا به حال باید دست کم چهار پنج تا سررسید جلد اعلا با کاغذهای کاهی و قطعهای جیبی و رقعی و پالتویی با لوگوی طلایی مؤسسات و شرکتهایی که به نحوی با ما در ارتباطند به روی میز کارم میرسید. اما از هیچکدام خبری نیست. تنها چند نمونه معدود و انگشتشمار در هر کتابفروشی یافته میشود که آنقدر گران و گزافهقیمت است که گمان نکنم دست کسی براحتی برای خریدنش دراز شود. خرید محصولی که در اکثر قریب به اتفاق موارد قرار است سال آینده همین موقع سفید و کار نکرده راهی سطل زباله شود. از اسفند گذشته تا اسفند امسال قیمت کاغذ از رولی هشتادوپنجهزارتومان به رقمی نزدیک چهارصد و پنجاه تومان رسیده. مجلات و مطبوعات و نشریههای بسیار زیادی در سالی که گذشت به ورطه تعطیلی کشیده شدند. تا اواسط آذرماه امسال هنوز به خیلی از مدارس کتب درسی نرسیده بود. قیمت کتاب که روزگاری پرسودترین دلخوشی مقرون به صرفه بود به بیش از سه برابر رسیده و اوضاع نابسامان کاغذ باعث شده ناشران بزرگ و نامدار حتی براحتی زیر بار پذیرش اثر آن همه از نویسندگان کهنهکار نروند. کتابهای بسیاری چاپشان تمام شده و به علت نبود کاغذ تجدید چاپ نمیشوند و در این اوضاع با خودم فکر میکنم آیا اباطیلی بالاتر از صرف پول برای خرید سررسید و هدیه دادن آن هست؟ عملی که رسماً به معنی ریختن پول در سطل زباله است؟ مسلماً کسی در این شرایط گوشت سفید و قرمز و رب گوجه و شکر و موادشوینده را با این قیمت نجومی نمیخرد تا راهی زبالهدانی کند. پس چرا به کاغذ که میرسیم بیرحم و مروت میشویم؟ اگر سالهای گذشته شعار به جای سر رسید کتاب عیدی بدهید به نظر لوکس و زیادی مترقی و آرمانی میآمد در وضعیت امروز نه تنها شعار و درخواست نیست، بلکه وظیفهای لازمالاجراست. به جای خریدن سررسید، کتاب عیدی بدهید تا با این کار هم صنعت نشر که بغرنجترین روزگار خود را از نظر شرایط اقتصادی و چرخه تولید میگذراند حمایت کنید و هم با این کار دوستان و عزیزانتان را مجاب کنید دست کم اول سال نویی کتابی دست بگیرند و تورق کنند که خدا میداند هر چه بر سر اولاد آدم میآید از سر نخواندن و ندانستن است. حالا که شرکتها و مؤسسات یا تعطیل شدهاند یا بیپول و دیگر خبری از انبوه سررسیدهای تبلیغاتی نیست، شما هم به یک تقویم دو سه هزارتومانی جیبی یا اپلیکیشن تقویم توی گوشیهای موبایلتان قناعت کنید و با پولی که ته جیبتان میماند کتاب بخرید. کتاب هر دسته و هر سبکی و هر زبانی هم که باشد روزی کارآمدی خود را نشانتان خواهد داد و آن روز ایمان خواهید آورد که پولتان را دور نریختهاید.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

کیش صاحب بورس بین الملل می شود
سیاوش رضایی
خبرنگار
کیش، یکی از مناطق آزادی است که درکنار گردشگری، در بخشهای مختلف اقتصادی نیز فعال است و میلیاردها تومان سرمایه بخش خصوصی را جذب کرده است. با این حال در آستانه عید نوروز جنبه گردشگری این جزیره که رابطه مستقیمی نیز با اقتصاد این منطقه دارد، برجستهتر میشود.
در واپسین روزهای سال 97، غلامحسین مظفری رئیس هیأت مدیره و مدیرعامل منطقه آزاد کیش با حضور در مؤسسه فرهنگی و مطبوعاتی ایران ضمن بازدید از بخشهای مختلف مؤسسه برنامههای این سازمان را تشریح کرد. براساس گفتههای وی طبق پیشبینیهای صورت گرفته در تعطیلات نوروزی پیش رو تعداد مسافران ورودی به جزیره کیش حدود 34 درصد رشد خواهد داشت، اتفاقی که پیش درآمد آن درتعطیلات 22 بهمن ماه امسال با فرود روزانه 120 هواپیما دراین جزیره آغاز شد. مظفری همچنین درادامه از هدفگذاری این منطقه برای راه اندازی بورس بینالملل خبر داد.
تنها چند روز به عید نوروز باقی مانده است. با توجه به اینکه هر ساله در این ایام تعداد زیادی گردشگر وارد جزیره کیش میشوند، چه تمهیدات و برنامههایی برای ارائه خدمات به مسافران دارید؟
کیش جایگاه ویژهای در مقاصد گردشگری کشور دارد که باعث شده تا در ایام تعطیل بخصوص نوروز برای سفر این جزیره را انتخاب کنند. بهطور طبیعی تلاش میکنیم که میزبان شایستهای برای مسافران باشیم. البته در کنار گردشگران داخلی، گردشگرانی نیز از کشورهای خارجی بویژه منطقه برای سفر به کیش برنامهریزی میکنند. برای نوروز پیش رو تجربه خاصی خواهیم داشت چرا که با حجم بالای گردشگر مواجه خواهیم شد. پیش درآمد این رشد مسافر را در تعطیلات اخیر چند روزه در بهمن ماه امسال شاهد بودیم که در مقایسه با مدت مشابه سالهای قبل با افزایش قابل توجهی همراه بود.
در این ایام چه تعداد مسافر وارد جزیره کیش شد؟
در این ایام رکورد تاریخی ورود گردشگر به جزیره ثبت شد بهطوری که روزانه 125 پرواز در کیش وارد فرودگاه شد که تعداد قابل ملاحظهای مسافر را روزانه وارد جزیره کرد. البته بههمین میزان هم از مسیر دریایی و با شناور وارد جزیره شدند.
براین اساس، در نوروز هم با افزایش مسافر روبهرو میشوید؟
در ایام نوروز پیشبینی ما این است که بین 350 تا 400 هزار نفر در طول این تعطیلات ورودی مسافر داشته باشیم که با توجه به مساحت 90 کیلومتری جزیره، این رقم بالایی محسوب میشود.
این میزان در مقایسه با نوروز سال قبل چقدر افزایش دارد؟
تقریباً 34 درصد رشد ورودی مسافر در ایام نوروز خواهیم داشت. با توجه به پیشبینی رشد بالای گردشگر در نوروز و تجربهای که در تعطیلات 22 بهمن داشتیم، ستاد تسهیلات نوروزی را امسال زودتر از موعد مقرر برگزار کردیم. بر این اساس، تمام اقداماتی که باید برای بهبود یا توسعه زیرساختهای ورود مسافر شامل فرودگاه و بندر انجام میشد را آغاز کردیم که هماکنون به اتمام رسیده است. همچنین کارگروههایی مشترک میان ستاد تسهیلات نوروزی کیش و مبادی هممرز در بنادر مجاور تشکیل و با همکاری مشترک راهکارهایی برای ارائه خدمات شایسته به مسافران نوروزی اندیشیده شد. علاوه بر این، ارائه خدمات توسط مراکز اقامتی نیز بررسی شد که خوشبختانه در این بخش هیچ مشکلی وجود ندارد.
البته مسافرانی که قصد سفر به کیش را دارند، باید پیش از حرکت، پیشبینیهای لازم را برای اقامت خود انجام دهند. درخصوص ورود خودرو به جزیره نیز که از بنادر آفتاب انجام میشود بهمنظور کاهش هزینه مسافران، پیشبینی شده است تا از پارکینگهای رایگانی که در این بنادر در نظر گرفته شده است، استفاده کنند تا نیازی به حمل خودرو به جزیره نباشد. البته این کار باعث کاهش ترافیک جزیره هم میشود. در مجموع برنامههایی که برای مسافران نوروزی در عرصههای فرهنگی، اجتماعی و تفریحی پیشبینی شده، بسیار متنوع است.
گردشگران خارجی در جزیره کیش چه سهمی از کل گردشگران دارند؟
در مقایسه با کل گردشگرانی که وارد جزیره میشوند، نسبت خارجیها چندان بالا نیست. با این حال پروازهایی که از عمان به کیش انجام میشود، با ظرفیت کامل انجام میشود ولی تلاش ما این است که پروازهای منظمی از عراق به کیش دایر کنیم. هماکنون از نجف بهصورت مستقیم به کیش پرواز داریم که باید این پروازها به سایر شهرهای عراق که تمایل زیادی برای سفر به کیش دارند، راهاندازی شود که در این زمینه درخواستهای زیادی برای راهاندازی پرواز هم داشتهایم.
برای کاهش هزینههای سفر به کیش چه اقدامی انجام دادهاید؟
بهطور معمول عرضه و تقاضا، قیمت خدمات از جمله بلیت هواپیما یا هتل را تعیین میکند و بر همین اساس در ایام نوروز بهدلیل افزایش تقاضا، قیمت هم رشد میکند. با این حال، سعی کردهایم هواپیمایی کیش ایر که متعلق به منطقه آزاد است، نقش متعادلکننده ایفا کند و با قیمتهایی پایینتر خدمات خود را به جمعیت بیشتری ارائه کند. در برخی از ایام سال قیمت بلیت هواپیما به یک پنجم میرسد ولی در نوروز این گونه نیست. بر این اساس، در ستاد تسهیلات نوروزی هم تصمیم گرفته شد تا کیش ایر متعادلکننده قیمتها در ایام نوروز باشد. درخصوص هتلها نیز با توجه به رشد بالای مسافران، ظرفیت تکمیل خواهد شد. در ایام نوروز به طور طبیعی ضریب اشغال هتلها بالاست که این روند در نیمه دوم سال هم وجود دارد. برای اینکه ضریب اشغال هتلها در مابقی ایام سال هم افزایش یابد، تلاش داریم با برگزاری رویدادهای مختلف و جذاب، گردشگر بیشتری جذب کنیم. سعی میکنیم برای متناسبسازی تمام ایام سال امتیازاتی برای مسافرانی که در ایام غیر پیک به جزیره سفر میکنند، قائل شویم. در مجموع و در مقایسه با سایر مناطق، وضعیت هتلداری کیش بهتر است.
در کنار گردشگری، یکی از وظایف کیش بهعنوان منطقه آزاد، جذب سرمایهگذاری بخصوص سرمایه خارجی است. چقدر در این زمینه موفق بودهاید؟
همانگونه که اشاره کردید، علاوه بر گردشگری، منطقه آزاد کیش در فعالیتهای تولیدی و اقتصادی نیز طرحهای مهمی دارد. هماکنون 6 شهرک صنعتی در این منطقه فعال است که در زمینههایی همچون تولید دارو، تجهیزات صنعت نفت و... فعالیت میکنند. تمام فعالیتهایی که در این منطقه انجام میشود توسط بخش خصوصی است و سازمان منطقه آزاد بهعنوان بخش حاکمیتی زیرساختها را مهیا میکند. در بخش سرمایهگذاری خصوصی نیز به گونهای برنامهریزی شده است که طرحها به نیازهای منطقه پاسخ دهد که خوشبختانه روند رو به رشدی هم داشته است. بر همین اساس، اراضی جزیره به فعالیتهایی اختصاص مییابد که جنبه عمومی داشته باشد. درخصوص درخواست مجوز برای سرمایهگذاری از سوی بخش خصوصی در وضعیت کم سابقهای قرار داریم و تعداد آن رو به افزایش است. بخش عمده سرمایهگذاریها نیز توسط سرمایهگذاران داخلی انجام شده است و هرچند درخواستهایی از سوی سرمایهگذاران خارجی مطرح شده ولی نسبت به داخلیها سهم بالایی ندارد. یکی از طرحهایی که دنبال میشود، سرمایهگذاری در توسعه زیرساختهای ورزشی است. در این زمینه قرار شده است تا در کنار هتلهایی که ساخته میشود، مجموعههای ورزشی فوتبال احداث شود. در سوارکاری نیز یکی از چهار مجموعه ورزشی استاندارد کشور در جزیره کیش قرار دارد که با همکاری سایر دستگاهها در حال توسعه است.
یکی از اهداف پیشبینی شده در مناطق آزاد، ورود بانکهای خارجی به این مناطق بوده است. در زمینه توسعه صنعت بانکداری و بازار سرمایه چه اقدامهایی انجام شده است؟
درخصوص ورود بانکهای خارجی به منطقه بهدلیل محدودیتهای تحریم اتفاق تازهای نیفتاده است اما تشکیل بورس بینالملل که به تصویب دولت هم رسیده، میتواند تحول بزرگی در اقتصاد کیش ایجاد کند. هماکنون شیوهنامههای راهاندازی بورس بینالملل در کیش در حال تدوین است و فرصت مناسبی محسوب میشود. هماکنون تالار بورس کیش توسعه خوبی داشته به طوری که در سالجاری حجم معاملات آن به 16 هزار میلیارد تومان رسیده است در صورتی که بورس بینالملل در کنار بورس کیش ایجاد شود، کمک زیادی خواهد کرد. تلاش ما این است که کیش بهعنوان حلقه ارتباط اقتصاد ملی با جهان عمل کند. یک کمیته تخصصی اقتصادی بخصوص برای تأمین منابع مالی و بازارهای مالی راهاندازی کردهایم که کارشناسان سرشناس کشور در آن فعال هستند و با سازمانهای ذیربط هم همکاری دارد.
در زمینه تجارت خارجی بخصوص رویه واردات هدفگذاری سازمان منطقه آزاد کیش چیست؟
واردات نیز بهعنوان یکی از رویههای تجاری در کنار صادرات باید حفظ شود اما برخلاف تصوری که وجود دارد، واردات در جهت حمایت از تولید انجام میشود و به طور عمده مواد اولیه تولید یا کالاهای واسطهای وارد میشود. البته بخشی از واردات نیز کالای همراه مسافر است که به هر حال وجود دارد و جزئی از گردشگری است.
شما در حال طراحی یک برنامه راهبردی برای منطقه آزاد کیش هستید. این برنامه دارای چه محورهایی است؟
برنامه راهبردی که در حال تدوین است، از روز نخست حضور من در کیش آغاز شد و تاکنون 33 جلسه برای آن برگزار شده که در آن از کارشناسان تا مدیران مشارکت دارند. این برنامه، یک برنامه 3 ساله است و امیدواریم در نیمه دوم فروردین ماه سال آینده نهایی و ارائه شود. چشمانداز کلی این برنامه راهبردی متأثر از اسناد بالادستی کشور است و اهداف آن تا سطح پروژهها نیز مشخص شده است. البته بهدلیل اینکه بودجه سال آینده منطقه تدوین شده بود، امکان تغییر زیادی در بودجه وجود نداشت ولی با این حال سعی کردیم در قالب همین بودجه برنامه راهبردی را پیش ببریم. بر این اساس، برای دوره سه سالهای که مسئولیت اداره این منطقه را دارم، یک برنامه جامع تدوین شده که از کلیات تا جزئیات اجرای طرحها و پروژهها در آن مشخص و تعیین تکلیف شده است. این برنامه میتواند الگویی برای سایر مدیران هم باشد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

جای همیشه خالی هنرمندان شناسنامه دار ایرانی
ندا سیجانی
خبرنگار
در روزگاری که «آواز ایرانی» به ورطه فراموشی میرود بزرگانی هستند که عاشقانه دل به میراث نیاکان خود سپرده و زندگی خود را پای این هنر اصیل موسیقی گذاشتهاند آواز نغمه ای آسمانی است که از بطن وجود انسان برمی خیزد و پیشینه ای بسیار طولانی در این مرز و بوم دارد. استاد حسن گلپایگانی یکی از بزرگان موسیقی آوازی ایران است. موسیقی در خاندان او موروثی است، از پدرش استاد محمد حسین گلپایگانی ازمرثیه سرایان بنام آن روزگار تا فرزندان اکبرگلپایگانی، حسن گلپایگانی، محمد گلریز؛ و امروز فرزندان حسن گلپایگانی هم راه پدر را در پیش گرفتهاند. شاخصه بارز این خاندان حفظ و اشاعه ردیفهای موسیقی است و درواقع بهتر است بگوییم بعد از خاندان فراهانی؛ آقاغلامحسین و فرزندان ایشان آقا حسینقلی و میرزاعبدالله و در ادامه علی اکبرخان شهنازی وعبدالحسین خان شهنازی و احمد عبادی، خانواده گلپایگانیها ازجمله خاندان های ایرانی بوده اند که تا به امروز این میراث را نسل به نسل منتقل کردهاند. حسن گلپایگانی متولد هجدهم آبان سال 1319 است و در ابتدا نزد پدر و بعد آن در محضر استادانی که در منزل پدری ایشان رفت و آمد داشتند تلمذ کرده است. بزرگانی چون اسماعیل مهرتاش، علی اکبرخان شهنازی، حاج آق محمد ایرانی مجرد و... و ماحصل سالها تلاش و همت و تحقیق و پژوهش در زمینه ردیفهای موسیقی آوازی ایران مجموعه «فراز و فرود» است. این مجموعه در دو آلبوم جمعآوری شده با صدای حسن گلپایگانی و سنتورنوازی هانی گلپایگانی به همراه یک دفترچه که اثری ممتاز در تاریخ موسیقی است و خود یک دایرة المعارف در معرفی تمامی ردیفها و گوشههای موسیقی است. آلبوم «فراز و فرود» به همت رضا مهدوی توسط مرکز موسیقی حوزه هنری منتشر شده است. گفتوگو با حسن گلپایگانی را در ادامه میخوانید:
موسیقی آوازی در خاندان بزرگ گلپایگانی موروثی است و تا به امروزهم این میراث بهصورت سینه به سینه حفظ شده است، اما بیشتر کارهای شما معطوف به معرفی ردیفهای موسیقی است و فعالیت درعرصه آوازخوانی به یک یا دو آلبوم منتهی میشود در این باره توضیح میدهید؟
موسیقی درخانواده ما مورثی است؛ خانواده پدری و مادریام آوازخوان بودند. آن دورانها یعنی اواخر دوره قاجار، موسیقی انحصاری بود و به همین سبب آوازخوانها به دودسته تقسیم شدند، یک دسته مطرب نام گرفتند وعده ای دیگرمذهبی خوان.
پدرمن محمد حسین گلپایگانی با ردیف موسیقی بهخوبی آشنا بود و به سمت موسیقی مذهبی رفت.به روایت تاریخ، دردوران امیرکبیرهفت دستگاه موسیقی ایران بهصورت سینه به سینه به علی اکبرخان فراهانی -یکی از برجستهترین نوازندگان دربارناصرالدین شاه واستاد نواختن تار و سه تار منتقل شده است، ایشان دامادی داشتند بهنام آقاغلامحسین و فرزندان ایشان آقا حسینقلی و میرزاعبدالله بودند.علی اکبرخان شهنازی و عبدالحسین خان شهنازی فرزندان آقا حسینقلی و آقای احمد عبادی فرزند میرزا عبدالله است؛ موسیقی ایران از سوی این بزرگان سینه به سینه منتقل و حفظ شده یا دیگر بزرگان مانند پدرآقای بدیعزاده (بدیع الذاکرین)، پدرآقای تاج اصفهانی (تاج الواعظین) و آقا نجفی کرمانشاهی پدربرادران وفایی؛ درواقع ردیف موسیقی ایران درخدمت افرادی بود که موسیقی مذهبی و تعزیه میخواندند.
من از کودکی به آوازخوانی علاقهمند بودم و ازسن 6 سالگی آواز میخواندم. آن زمان بزرگانی چون نورعلی خان برومند، علی اکبر شهنازی، محمد رسایی و ضیا رسایی(استادآقای بنان)، عبدالله حجازی(استاد آقای قوامی)، علی اصغر بهاری، حسین یاحقی، حسن عندلیب و... درمنزل ما رفت و آمد داشتند. استاد برومند نابینا بودند ومن به مدت 8 سال نزد ایشان میرفتم و تا منزل پدر، استاد را همراهی میکردم و در کنار برادرم (اکبرگلپایگانی) به صحبتهای ایشان در خصوص موسیقی گوش جان میسپردم. به یاد دارم استاد برومند سه تار زیبایی داشتند بهنام «روشنک» که همیشه همراه ایشان بود.
دریک دوره هم در محضر استادانی چون حاج آقا محمد ایرانی مجرد بودم منزل ایشان در نزدیکی میدان ژاله بود؛ شبهای یکشنبه و چهارشنبه برنامه دوره ای برگزارمی کردند و بزرگانی چون محیط طباطبایی، نورعلی خان برومند، یوسف فروتن، ابراهیم بوذری، عبدالله حجازی، عبدالله دوامی و اسماعیل قهرمانی هم حضور داشتند؛ آن زمان من 18- 17 سال سن داشتم و در این مجلس که اختصاص به بررسی موسیقی داشت شرکت میکردم.
بعد از تعلیم در محضر استاد برومند، آموزش موسیقی را در مکتب استاد مهرتاش ادامه دادم و از همان زمان به بعد درحاشیه بودم و هیچگاه در اجراهای زنده برنامههای تلویزیونی شرکت نکردم. البته پیش از انقلاب برنامهای بود بهنام«بزم آدینه» که روزهای جمعه پخش مستقیم داشت و تنها درآن برنامه حضور یافتم که پس از نواخته شدن اورتور آواز میخواندم و بعد از آن شروع به تدریس کردم تا به امروز. ابتدا در کلاس برادران معارفی مشغول کاربودم و بعد از آن بهصورت خصوصی تدریس را ادامه دادم و در آخر آموزشگاه موسیقی گلپایگانی را راهاندازی کردیم و تا به امروز با کمک فرزندانم هانی گلپایگانی که در رشته موسیقی و آهنگسازی تحصیل کرده است و دکتری موسیقی دارد، شیما گلپایگانی که به تدریس ارف و پیانو مشغول است و علی سینا گلپایگانی که به زبان انگلیسی و آلمانی تسلط دارد و موسیقی را به این دو زبان تدریس میکنند این آموزشگاه برپاست. من ادعایی درموسیقی ندارم و تنها توانستم با جمعآوری آلبوم «فراز و فرود» و «مرکب خوانی» خدمت کوچکی به موسیقی کشورم داشته باشیم.
درآلبوم «فراز و فرود» تمامی ردیفها و گوشههای موسیقی سنتی را از آنچه از پدر آموختم و همچنین ردیفها و گوشههایی را که به صد سال گذشته برمیگردد تحقیق و پژوهش کرده، تاریخچه آن را بهطور کامل نوشتهام و با قرار دادن شعر روی آن دراین آلبوم معرفی کردهام؛ گوشههای موسیقی که تا به امروز شناسایی نشده بودند والبته با کمک پسرم هانی، تمامی آن بهصورت نت درآمده و قراراست بهصورت کتاب منتشرشود. بهطور مثال گوشه «شورمویه» در دستگاه سه گاه است و در هیچ ردیفی قرار ندارد و ما تنها با «آوازمویه» آشنا هستیم و من دراین کتاب در مورد «آواز مویه»، «شکسته مویه»، «شورمویه» و«پنجه مویه» که درچهارگاه است توضیح دادهام.نام این گوشههای موسیقی یا به اسم زمان و مکان انتخاب شده است، مانند جواد خوانی که فردی بود در زمان ناصرالدین شاه که کمانچه نوازی هم میکرد و نوع تحریری او سبب شد اسم این گوشته جواد خوانی نام بگیرد یا بیات اصفهان، بیات شیراز و... یا آنکه حالات انسانی را بیان میکند مانند گوشه «راز»، «نیاز» یا «سوز و گداز».
پدرم در آموزش این گوشهها بسیارتأثیرگذار بود و البته بعد از ایشان آقای نورعلی خان برومند و در ادامه تحقیقهای بسیاری که در شهرهای مختلف انجام داده ام. بهطور مثال در اصفهان شخصی بود بهنام آقای خزویی که از صبحگاه تا شامگاه روی یک چهارپایه چوبی مینشست و ساعت تعمیر میکرد و من در خصوص مکتب اصفهان از ایشان مطالب بسیاری آموختم.
همانطورکه میدانید در موسیقی آوازی سه مکتب وجود دارد؛ اصفهان، تهران و تبریز. مکتب تبریز منتسب به استاد اقبال آذر است، مکتب اصفهان به ادیب خوانسازی، تاج اصفهانی و طاهرزاده برمیگردد و مکتب تهران مربوط به استادانی است که در برنامه گلها فعالیت داشتند، استادانی که بیجانشین هستند و هنرمندانی که آن زمان در رادیو خوش درخشیدند و متأسفانه امروز در صداوسیما ازاین اتفاقات مهم خبری نیست وهیچ کاری برای موسیقی کشورمان انجام نمیدهد و جای تأسف است که این موسیقیهای باارزش از طریق اینترنت و فضاهای مجازی به گوش مردم وعلاقهمندان میرسد.
برخی از استادان براین نظرهستند که نباید موسیقی را به مکاتب مختلف تقسیمبندی کنیم نظرشما دراین باره چیست؟
این اسامی را نمیتوانیم تغییربدهیم و در ذهن موسیقیدانان بوده وهست و ایرادی هم بر آن نیست؛ ما باید برای حفظ و اشاعه این موسیقی تلاش کنیم حال فرقی نمیکند چه نامی برای آن انتخاب شده است؛ برادرم محمد گلریز معتقد است درموسیقی مافیا وجود دارد و یک خواننده را یک شبه هنرمند میکنند. این درحالی است که یک هنرمند آوازی خوب باید از یک صدای شش دانگ برخوردار باشد والبته هرفردی این پتانسیل را ندارد. منظور از صدای شش دانگ طی کردن دو اکتاو در خواندن آواز است و چهار فاکتور دارد چهار فاکتور دارد، نخست جنس صداست. بهعنوان مثال یک خواننده با خواندن چند شعر وغزل یک مجلس را به اصطلاح زیر و رو میکند و دیگری همان اشعار را میخواند اما اتفاقی نمیافتد و به دل نمینشیند. دومین مسأله در آواز ایرانی تحریر است که خانمها بهدلیل جنس صدایی که دارند در این زمینه چندان متبحر نیستند، البته هنرمندان بزرگی چون قمرالملوک وزیری، ملوک ضرابی، روح انگیز و دلکش از صدای بسیار خوبی برخوردار بودند اما دیگرخانمها که به موسیقی آوازی پیوستند تحریری نداشتند و اغلب ترانه خوان هستند. سومین فاکتوردر آوازخوانی اوج و بم خواندن است به مانند استاد ایرج که در اوج خوانی تبحر بسیار بالایی دارند و در آخر مناسب خوانی است که به مجالسی که درآن قرار داریم برمی گردد. البته خواندن آواز زیاد دراین مجالس درحوصله جمع نمیگنجد بلکه در ادامه آواز باید ترانههای اصیل خواند.
آیا انتخاب نام آلبوم «فراز و فرود» به گوشههای موسیقی ایران اشاره دارد یا فرازها و فرودهایی که در موسیقی با آن مواجه بوده و هستیم؟
درموسیقی آوازی که شامل هفت دستگاه است، هردستگاه با یک مقدمه بهنام «درآمد» آغازمی شود تا اوج؛ بنابراین یک فراز وجود دارد و یک فرود و نام آلبوم را به همین دلیل انتخاب کردهام.استادان عبدالله خان دوامی، محمود کریمی و طاهرزاده گوشههای مختلف موسیقی آوازی را بهصورت کلی معرفی کردهاند. آقای کریمی ازشاگردان استاد عبدالله خان دوامی هستند، پیش از فوت آقای کریمی این گوشههای چاپ شده را در اختیار من گذاشتند و من با تحقیق و پژوهش روی آنها گوشههای پنهان دیگری را پیدا کردم. بهطور مثال در راست پنجگاه گوشهها بهطورمجزا تفکیک نشده بود، البته هیچ ایرادی به این بزرگواران نیست و همه استادان من هستند.
شاید این گوشهها هیچگاه مورد استفاده نبوده و به همین دلیل کشف نشده است؟
بله دقیقاً. بهطورمثال در برنامه گلها بهدلیل نبود زمان کافی اغلب آوازها درسه گاه ومعمولاً در درآمدهای «زابل»، «مخالف»، «مغلوب» و فرود خوانده میشد یعنی فرصت برای آواز خوانی یک ربع بود . در صورتی که گوشه های آوازی بسیار گسترده است ناگفته نماند امروزه فرصت بیشتری برای هنرمندان مهیا است. یک بار در برنامه رادیویی فرهنگ، گوشه «زارونزار» که جزو مناجاتها بود پخش شد که کمتر شنیدهایم.
گوشههای آوازی که به آن اشاره کردید تنها در آواز قدما مورد استفاده بوده است؟
خیر. اخوی بنده آقای اکبرگلپایگانی هم در این باره تلاش بسیاری کردهاند و آواز خواندهاند. ایشان آواز سنتی را بهصورت ترانه روی صحنه آوردند و این خدمت را انجام دادند تا نسل آن زمان با موسیقی سنتی آشنا شوند. آن زمان تنها تعداد معدودی از خوانندهها آوازخوان بودند و اکثریت ترانه خوانی میکردند. آوازخوانی با ترانه خوانی متفاوت است این همان صدای شش دانگ است که به آن اشاره کردم.
در حال حاضر کدامیک از خوانندهها دارای صدای شش دانگ هستند؟
آقایان گلپا، ایرج وشجریان. در گذشته هم استادانی چون طاهرزاده، تاج اصفهانی و... من و آقای شجریان و صفاریان پور همشاگردی بودیم، ایشان صدای چپ کوکی داشتند. اولین شبی که ازمشهد به تهران آمدند به منزل آقای ناصر بهبهانی رفتند. یک برگ نامه به دستشان بود و از طرف استاد عبادی به استاد مهرتاش معرفی شده بودند. آن زمان آقای مهرتاش جامعه باربد را راهاندازی کرده بودند و روزهای یکشنبه و چهارشنبه به باغ ایشان در محمودیه میرفتیم. اتاقی درآنجا بود و شاگردان ایشان(آقایان منتشری، شجریان، برادران وفایی و من و...) دورهم جمع می شدند و بدون آنکه هزینه ای دریافت کنند موسیقی تدریس میکردند.
گوشههای پنهان موسیقی ردیف - دستگاهی که با تلاش و پژوهشهای شما کشف شده است در دورههای قبل هم کمتر مورد توجه و استفاده استادان و هنرمندان موسیقی بوده ،بهنظر شما آیا این گوشهها کاربردی برای نسل امروز خواهد داشت؟
کسانی که بهصورت جدی موسیقی را دنبال میکنند چه خواننده و چه آهنگساز لازم است با این گوشهها آشنا باشند و آنها را بیاموزند، چرا که سبب میشود برموسیقی تسلط بیشتری پیدا کنند. این گوشهها برای نسل جوان تازگی دارد اما متأسفانه تا به حال به گوششان نرسیده است. نسل گذشته فرصتی برای آموختن و بهکاربردن آن نداشتند حالا یا محدودیت زمانی بود یا ناآگاهی اما برای نسل امروز این فرصت مهیاست. در برنامه گلها خوانندهها تنها یک ربع فرصت آواز خوانی داشتند اما امروز با ترانههای بیمحتوا نه فرازی در موسیقی است نه فرود.
آیا این گوشهها را تدریس هم میکنید؟
بله. هنرآموزان بسیاری هستند که از شهرستانهای دور برای آموختن میآیند حتی خانمهای درسن بالا هم با آنکه استعدادی در آوازخواندن ندارند اما علاقهمند به یادگیری ردیف و گوشههای موسیقی هستند. البته در این سالهای اخیر به تدریس شاگردان پیشرفته مشغول هستم و آموزش هنرجویان مبتدی برعهده دیگر مدرسین آموزشگاه است.
گوشههای کشف نشده دیگری هم در موسیقی وجود دارد؟
تمامی گوشههایی که درسه گاه، چهارگاه و راست پنجگاه است تحقیق و بررسی شده و مورد استفاده بوده و به گوش رسیده است اما طبق نظر برخی دیگر از دوستان دو گاه در بیات ترک و حتی گوشههای گاه یا بیگاه هم از زمان باربد، نکیسا وعبدالقادرمراغهای وجود داشته اما ضبط نشده است.
در آلبوم «فراز و فرود» به شعر شناسی توجه بسیاری داشتید در این باره توضیح میدهید؟
باید کتاب اشعار بزرگان کشورمان را خواند تا شعر خوب را بشناسیم یک خواننده باید با دستور زبان فارسی آشنا باشد تا بداند عروض و قافیه را در کجای موسیقی استفاده کند. خوانندههای امروز متأسفانه کمی مغرور و متوهم شدهاند و خود را از شاگردان استادان بزرگ میدانند؛ هرکسی از در خانه استاد برومند رد میشد میگفت من شاگرد آقای برومند هستم الان نزدیک به 40 سال است ایشان فوت کرده چگونه شاگرد ایشان بودهاند؟
چرا گوشههای آوازی موسیقی نسبت به گوشههایسازی کمتراست؟
ردیف موسیقی آوازی با ردیف موسیقیسازی بسیار متفاوت است و خیلی وسیعتر و البته کامل تر از ردیفسازی است. اما همه اینها به تبحر معلم آواز بر میگردد و باید حتماً خواننده باشد چرا که ساز نمیتواند تحریر بپروراند و به شاگرد منتقل کند. ردیفسازی محدود است به همین دلیل ساز همیشه بهدنبال خواننده است.
با توجه به پیشرفت علم و دانش و ضرورت به روزشدن موسیقی، آیا نیاز است ردیفهای جدیدی به موسیقی آوازی معرفی شود؟
موسیقی به مانند دریا پهناورو گسترده است بنابراین جوانان مستعد میتوانند با تحقیق و بررسی بیشتر به دانش تازهای دست یابند. البته کتابی که به آن اشاره کردهام وآماده انتشاراست، منبع بسیار جامع و کاملی بوده و به مانند یک دایرةالمعارف است مابقی آن به تبحرآهنگسازان و نوازندهها برمیگردد تا با بهرهگیری از این گوشههای موسیقی بتوانند کار خلاقانه ای تولید کنند.
بهنظرمن هر فردی که درموسیقیسازی یا آوازی مدعی است باید کار خود را به متولیان فرهنگی و کارشناسان کار بلد ارائه کند. باید سازمانی ایجاد شود تا نسل دوم و سوم موسیقی با کارهای گذشته و امروز بیشترآشنا شوند؛طرف دکترای موسیقی دارد اما نمیتواند یک خط ازشعر حافظ را با ملودی بدرستی بخواند. متولیان موسیقی ازکارشناس خوبی استفاده نمیکنند و تبحر ندارند، این کارشناس ممکن است در جنگ سردار خوبی باشد اما از موسیقی چه میداند!در دوران موسیقی «گلها» بزرگانی چون دکتر صورتگر، رهی معیری، علی دشتی و... از جمله افرادی بودند که به آقای پیرنیا مشاوره میدادند و بعد آن هنرمندانی چون شهنازی، پرویز یاحقی، حسین یاحقی و... حضور پیدا کردند اما امروز چنین افرادی وجود ندارد یا بهتر است بگوییم معلمانی نبودند که چنین شاگردانی تربیت کنند. بعد از انقلاب هنرمندانی چون همایون خرم، ایرج، تجویدی، بدیعی، گلپا، شهیدی و... خانه نشین شدند و نتوانستند در رادیو موسیقی را آموزش بدهند و متأثر و متأسف ازاینکه این هنرمندان بدون جانشین باقی ماندند. تنها امیدواریم یک روز رسانه ملی آثاراین بزرگان را به گوش نسل امروز و آینده برساند. به نظرم باید انقلابی دیگر درموسیقی ایران انجام بگیرد تا ازمافیایی بودن خارج شود.
دانستن ردیف برای خوانندهها چقدرضرورت دارد؟
بسیارلازم و ضروری است مانند چهارعمل اصلی. وقتی شما آگاهی نداشته باشید سه گاه یا چهارگاه چیست یا با گوشههای مختلف آن آشنا نباشید نمیتوانید کارخوب ارائه بدهید. دانستن ردیف هنرمند را سر ذوق میآورد. بنابراین یک خواننده یا یک نوازنده باید کاملاً با ردیفهای موسیقی آشنایی داشته باشد.
هنرجویان مشتاق و علاقهمند بسیاری هستند که برای آموزش از شهرستانهای دور به تهران میآیند و آنقدر با ذوق و با استعداد هستند که توانستند موسیقی مقامی یا محلی را به زیبایی با موسیقی سنتی تلفیق کنند اما متأسفانه کسانی که در رأس موسیقی قرار گرفتهاند اجازه نمیدهند این جوانان خود را معرفی کنند و فعالیت داشته باشند.
چرا برخی از خوانندههای امروز موسیقی ایران از آواز خوانی فاصله گرفتهاند و به تصنیف خوانی روی آورده اند؟
بعضی ازاین دوستان آشنایی کاملی با دستگاههای موسیقی ندارند چرا که دراین زمینه بدرستی کارنکردهاند، بنابراین توانایی هم در آوازخوانی ندارند. خاندان مادری و پدری من اهل موسیقی بودند بنابراین باید ریشه در موسیقی داشته باشیم تا عاشقانه درکار خود دل بسوزانیم. نکته دیگراستفاده ازشعراست که بسیار مهم بوده و باید این دوستان مورد توجه قرار بدهند.
چرا علاقهمند نبودید آواز خوانی را دنبال کنید؟
من عاشق آواز بودم و هستم. ولی بیشتر به علم موسیقی مقامی و ردیفی و پژوهش و تحقیق در این باره پرداختم که بسیار مورد علاقه من بود. البته درکنار این تحقیقها آثاری با استادانی چون جلیل شهناز، علی اصغر بهاری، همایون خرم، محمد موسوی و میلاد کیایی ضبط کردهام که در مجموعه «فراز و فرود» و پایان هر دستگاه و مقامی یکی از کارهای آوازی من شنیده میشود و بعد آن یک آلبوم مرکب خوانی منتشر کردم. دیگر سن من بالا رفته و بیشتر کارها را فرزندانم انجام میدهند.
در این سالهای اخیر موسیقیسازی پیشروتر از موسیقی آوازی بوده این مسأله آیا بهدلیل محدودیت درآواز است؟
ساز زیبایی و حالتهای خاص خود را دارد. بهطور مثال ساز تاررا انسان به حرکت در میآورد اما آوازیک حالت عرفانی است وقتی یک نفر شروع میکند به خواندن حالات و اثراتی دارد که ساز ندارد درحالی که سازمستقل است و میتواند ریتمهای مختلفی را خلق کند اما با آواز نمیتوانیم.
شرایط موسیقی آوازی را چگونه ارزیابی میکنید؟
من معتقدم با گذشت 40 سال از انقلاب هنوز هم نتوانستند آواز را بخوبی معرفی کنند یعنی صداوسیما آن رسالت و وظایفی که داشته را انجام نداده و آن هم به این دلیل که متولیان این کاره نبودند و هنرمندان هم اجازه نداشتند و محیط به گونه ای بود که نمیتوانستند آزادانه فعالیت کنند.
بعداز انقلاب از حضور خوانندگان بزرگی چون ایرج خواجه امیری، اکبرگلپایگانی، عبدالوهاب شهیدی و زنده یاد نادرگلچین ممانعت شد و نتوانستند فعالیت کنند در صورتی که میتوانستند سبکهای مختلف موسیقی آوازی را گسترش بدهند، نظر شما دراین باره چیست؟
هنرمندان ما بهدلایل متفاوت و البته بیاساس ازحضورشان ممانعت شد ومتأسفانه نگذاشتند این بزرگان بخوانند و سبکهای مختلف ظهورکند درحال حاضردر بعضی ازکلاسهای موسیقی هنرجویان علاقهمند هستند مانند آقای شجریان بخوانند والبته ایرادی هم نیست ایشان هنرمند بسیارمحترمی هستند اما این هنرجویان سبک دیگری را نشنیدهاند که بخواهند بخوانند.
استاد گلپایگانی در مصاحبه ای اشاره داشتند حضور هنرمندانی چون آقای شجریان در اوایل انقلاب سبب شد به دیگر سبکهای موسیقی توجه نشود و به نوعی مانع از فعالیت خوانندههای قدیمی بود نظر شما دراین باره چیست؟
شاید این دلخوریها به این دلیل است که نگذاشتند فرصتی برای خوانندگان قدیمی فراهم شود.اگرامروز ربنای زیبای آقای شجریان به گوش مردم میرسد به این دلیل است که تنها این کار را پخش کردهاند در صورتی که افراد دیگری هم بودند که در دستگاه های دیگری ربنا را خوانده اند و اگر آن را هم پخش میکردند شاید مردم به آن ربنا هم علاقهمند میشدند. منظور من این است باید به هنرمندان فرصت ارائه هنر میدادند آن زمان مردم خود قضاوت میکردند این هنرمند خوب است یا بد. متأسفانه آن زمان کسانی در رأس کار بودند که سیاست خاص خود را داشتند و تصمیم گیرنده بودند که یک مدل صدا پخش شود اما امروز مردم چشم وگوش شان بازشده است و با دسترسی آسان به فضاهای مجازی و دانلود براحتی به هر نوع موسیقی دست مییابند. آقای شجریان برای همه هنرمندان و مردم قابل احترام هستند اما چرا باید سبک کاری ایشان به این میزان تکرار شود. این موضوع برای موسیقی ما اتفاق نادرستی است و باید کارهای نو به وسیله همین نسل معرفی شود.
همه هنرمندان قابل احترام هستند وهنرشان ارزشمند و بهتراست بگوییم هرگل یک بویی دارد، بنابراین نباید از یکدیگرانتقاد کنیم، این اتفاقی است که در این سالها به چشم میخورد و متأسفانه میبینیم برخی از هنرمندان عرصه موسیقی چشم دیدن هم را ندارند، این درحالی است که در گذشته هنرمندان به یکدیگرعشق میورزیدند وعاشقانه در کنار همدیگر به خلق آثارموسیقی میپرداختند، هر رشته آوازی یا سازی مخاطب خود را دارد که موجب شکوفایی موسیقی ما است پس بهتراست کمی با هم مهربانتر باشیم.
شما سبک خاصی را تدریس میکنید؟
بله سبک خودم را آموزش میدهم. سبکی که بین مکتب اصفهان و مکتب تهران است یعنی ردیفهای آقای برومند به علاوه اطلاعاتی که از پدرم کسب کرده بودم.
یکی دیگر از فعالیتهای شما در حفظ موسیقی آوازی انتشار آلبوم «مرکب خوانی» است که سبب شده مردم بیشتر با این نوع کار آشنا شوند دراین باره توضیح میدهید؟
مرکب خوانی یعنی از یک مقام به مقام دیگر یا از یک گوشه به گوشه دیگر رفتن است و خواننده بدون آنکه شنونده احساس ناخوشایند داشته باشد دوباره به ابتدای کار خود بر میگردد. این سبک خواندن را مدلاسیون یا مرکب خوانی میگویند اما اغلب خوانندهها به این سبک خواندن وارد نیستند. البته درگلها یک تعداد از هنرمندان به این سبک خوانده بودند اما بسیار سخت است و خواننده باید تسلط بسیاری داشته باشد.
درخصوص توجه به مقوله پژوهش در موسیقی که کمتر مورد توجه بوده هم کمی توضیح میدهید؟
پژوهش کار بسیار مشکل و زمان بر است و اگرکمتر مورد توجه است به این دلیل بوده که زمان بر است و در حوصله فرد نمیگنجد.
حرف آخر...
در کشور ما ایران استعدادهای بسیاری در موسیقی وجود دارد منتهی باید فرصتی برای شکوفا شدن داشته باشند. به عقیده من هنرآموزان باید در رشتههای مختلف خود را محک بزنند تا مسیر خود را پیدا کنند. امیدوارم موسیقی سنتی ما به جایگاهی برسد که حقش است .

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

بسیاری از مشکلات کشو ر ناشی از نبود راستگویی است
حضرت آیتالله خامنهای صبح دوشنبه (۱۳۹۷/۱۲/۱۲) در ابتدای جلسه درس خارج فقه، به شرح حدیثی از حضرت امام صادق علیهالسلام درباره «صفتهای برجسته اخلاقی» پرداختند؛ صفاتی که جلوههای درخشان و لب اسلام است. خصوصیاتی که انسانهای برجسته میسازد و به برکت وجود انسانهای برجسته در یک اجتماع، در یک جامعه بشری، نظام اجتماعیِ برجسته به وجود میآورد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی دفتر رهبر معظم انقلاب متن این بیانات به شرح زیر است؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.
وَ بِهٰذَا الاِسنادِ عَن اَبیقَتادَة قالَ: قالَ ابوعَبدِاللهِ عَلَیهِالسَّلامُ لِداوُدَ بنِ سِرحانَ: یا داوُدُ اِنَّ خِصالَ المَکارِمِ بَعضُها مُقَیَّدٌ بِبَعضٍ، یُقَسِّمُهَا اللهُ حَیثُ یَشاءُ تَکونُ فِی الرَّجُلِ وَ لا تَکونُ فی اِبنِهِ وَ تَکونُ فِی العَبدِ وَ لا تَکونُ فی سَیِّدِهِ: صِدقُ الحَدیثِ وَ صِدقُ النّاسِ وَ اِعطاءُ السّائِلِ وَ المُکَافَاَةُ بِالصَّنائِعِ. (۱)
وَ بِهٰذَا الاِسنادِ عَن اَبیقَتادَةَ قال: این چند حدیثی که روزهای قبل خواندیم و این [حدیثی] که امروز میخوانیم، سندهای صحیح و بسیار معتبری دارد؛ ابیقتاده هم ثقه است. قالَ اَبوعَبدِاللهِ عَلَیهِالسَّلامُ لِداوُدَ بنِ سِرحانَ: یا داوُدُ اِنَّ خِصالَ المَکارِمِ بَعضُها مُقَیَّدٌ بِبَعض
[امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید:] بعضی از مکارم اخلاق و خصلتها بسته به بعضی دیگر است، یعنی با هم ارتباط دارد؛ یا ارتباط علّی و معلولی دارد که یکی علت آن دیگری است، یا به نحوی ارتباط عملیاتی و رفتاری با همدیگر دارند.
یُقَسِّمُهَا اللهُ حَیثُ یَشاء
اینها را هم مثل بقیه چیزها از خدا بدانید؛ این را هم خدا میدهد. بله، کار خدای متعال بیحکمت نیست و رفتار ما، اختیار ما و اراده ما در ایجاب رحمت الهی تأثیر دارد لکن بالاخره آنچه به ما داده میشود، از همه مکارم، از همه خوبیها، از همه نِعَم -از جمله مکارم اخلاق- از طرف خدا است، خداوند تقسیم میکند؛ به شما یک چیزی میدهد، به دیگری یک چیز میدهد، به آن دیگری یک چیز [دیگر] میدهد.
تَکونُ فِی الرَّجُلِ وَ لا تَکونُ فِی ابنِه
گاهی یک صفت خوبی در پدر هست، در پسر نیست. اینکه حالا میگویند ژن یا ژنِ [خوب]! اینها خیلی اعتباری ندارد. گاهی اوقات پدر یک صفت خوبی دارد، پسر ندارد؛ عکسش هم هست که پسر یک صفت خوبی دارد که پدر ندارد. اینها ایجاب الهی و اِنعام الهی است.
وَ تَکونُ فِی العَبدِ وَ لا تَکونُ فی سَیِّدِه
این جور هم نیست که موقعیت اجتماعی و شأن اجتماعی هم تأثیر داشته باشد؛ نه، گاهی یک صفت خوبی را یک بردهای دارد که سید او، ارباب او ندارد. مستخدم شما گاهی اوقات یک خصوصیتی دارد که شما آن خصوصیت را ندارید. یک صفت خوبی در فرد زیردست ما هست که آن صفت در ما نیست؛ یعنی او بالاتر از ما است. خب، حالا این صفات و مکارم اخلاق که اینقدر هم دربارهاش فرمودهاند، چه چیزهایی است؟ چند صفت را حضرت بیان میفرمایند. اینها واقعاً همان جلوههای درخشان اسلام است؛ لبّ اسلام اینها است. این خصوصیات [است] که انسانهای برجسته میسازد و به برکت وجود انسانهای برجسته در یک اجتماع، در یک جامعه بشری، نظام اجتماعیِ برجسته به وجود میآورد و [اگر] انسانهای کریم، انسانهای شجاع، انسانهای باگذشت، انسانهای صادق در یک جامعهای باشند، این جامعه، جامعه برجستهای میشود؛ [البته] عکسش هم صادق است. واقعاً انسان باید اینها را مثل دُر و گوهر گرانبها روی چشمش بگذارد و به دنیا عرضه کند. حالا این صفات چیست؟ اوّل:
صِدقُ الحَدیث
راستگویی. الان کشور خود ما کشور اسلامی است و از بسیاری از جوامع دنیا هم انصافاً بهتر و پاکیزهتر و طاهرتر است امّا در عین حال شما ببینید خیلی از مشکلات داخل کشور ما ناشی از نبودنِ همین صفت است؛ صدقالحدیث نیست، راستگویی نیست. راستگویی یعنی چه؟ یعنی شما حرفی را که میزنید، مطابق با واقع باشد. اگر دانستید مطابق با واقع است و گفتید، این راست است؛ اگر نه، نمیدانید مطابق واقع است یا نیست امّا میگویید، این صدق نیست. «صدق» عبارت است از اینکه شما چیزی را که می دانید مطابق واقع است، بیان میکنید. فضای مجازی را ملاحظه کنید که بر اثر حرف، شایعه، دروغ، خلاف، تهمت، نسبت بدون واقعیت به این، به آن، به بالا، به پایین، به همدیگر، یک فضای دروغ در کشور به وجود میآید؛ ببینید، اینها اشکال است. پس اول «صِدقُ الحَدیث» [یعنی] همه سعی کنیم راست بر زبان جاری کنیم. دوم:
وَ صِدقُ النّاس
با مردم هم صادق باشید؛ با مردم با تقلّب و خدعه و فریب و دورویی برخورد نکنید. «صِدقُ النّاس» یعنی صدق عمل با مردم؛ انسان در مواجهه با مردم با صداقت وارد بشود، با کلک و دروغ و فریب و مانند اینها با مردم برخورد نکند. اگر ما در مسائل گوناگون اجتماعیمان، سیاسیمان، انتخاباتمان و مانند اینها، همین یک مورد را مراعات کنیم، ببینید چقدر دنیا آباد خواهد شد؛ «وَ صِدقُ النّاس». این هم دوم.
وَ اِعطاءُ السّائِل
[اگر سائل] از شما چیزی خواست، به او بدهید اگر چنانچه می توانید. یک وقت یک فقیری است که از شما سؤال نکرده، خب [اگر] به او کمک کنید خوب است امّا اگر چنانچه از شما درخواست کرد -سؤال کرد یعنی درخواست کرد- آن وقت این مکرمت بزرگی است و او را رد کردن، خلاف مکرمت انسانی است.
وَ المُکافَاَةُ بِالصَّنائِع
«صَنیعة» یعنی کارهای نیک؛ خدمتهای نیک به دیگران را میگویند «صنیعه». «مُکافئه به صنایع بکنید» یعنی [اگر] کسی به شما نیکی کرد، شما هم در مقابل به او نیکی کنید. این جور نباشد که نیکی دیگران را با اهمال و احیاناً با بدی پاسخ بدهیم. [اگر] کسی به ما نیکی کرده، خب در مقابل باید به او نیکی کنیم. این هم سوم.
۱) امالی طوسی، مجلس یازدهم، صفحه ۳۰۱؛ «امام صادق (ع) به داودبنسرحان میفرماید: ای داود! برخی از مکارم اخلاق به برخی دیگر وابسته است و با هم ارتباط دارد که اینها را خدا تقسیم میکند؛ گاهی این صفات در مردی وجود دارد و در پسرش نیست یا گاهی در بردهای وجود دارد و در اربابش نیست. از جمله آنها است: راستگویی و صداقت با مردم در عمل، و بخشیدن به فقیری که درخواستی دارد و نیکی کردن در مقابل خوبیهای دیگران.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

احیای مرز صلح
در اعلامیه تاریخی رؤسای جمهور ایران و عراق توافق شد
- تعهد به اجرای پیمان 1975 الجزایر
- لایروبی و پاکسازی سریع رودخانه مرزی اروند رود
- بازگرداندن کانال اصلی کشتیرانی در اروند رود
مهر پایان بر اختلافات مرزی دو کشور ایران و عراق که پس از 8 سال جنگ در دوران حکومت صدام و به واسطه قطعنامه صلح 598 برای نزدیک به سه دهه در وضعیت ابهام قرار گرفته بود، دستاورد ارزشمندی بود که روز گذشته در بیانیه مشترک دو کشور اعلام شد. ایران و عراق در این بیانیه بر اجرای عهدنامه 13 ژوئن 1975 تأکید و اعلام کردند که عملیات مشترک پاکسازی و لایروبی اروند رود (شط العرب) را برای بازگرداندن کانال اصلی کشتیرانی (تالوگ) که مبنای مشخص کردن خط مرز آبی دو کشور در اروند رود است را در اسرع وقت آغاز کنند. 15 اسفند 1353، برابر با 6 مارس 1975 و در پایان نشست سران اوپک در شهر الجزیره بود که اختلافات مرزی دیرینه دو کشور به اعلامیه مشترکی از سوی ایران و عراق درخصوص نحوه حل اختلافات دیرینه و 500 ساله دو کشور در زمینه مرزهای زمینی و آبی انجامید و مقرر شد عطف به پروتکل قسطنطنیه (1913) و صورتجلسههای کمیسیون تعیین مرز (1914) مرزهای آبی براساس خط تالوگ مشخص شود.
تقویت رابطه راهبردی ایران و عراق به یکی از اولویتهای اصلی مقامهای دو کشور تبدیل شده است. این، گزاره مشترک تمام گفتوگوهایی بود که حسن روحانی، رئیس جمهوری در خلال دیدارهایش با مقامهای مختلف عراق از سر گذراند.
چنانکه ایران و عراق دیروز در بیانیهای مشترک بر توسعه روابط تأکید و موارد مختلف در این مسیر را مورد اشاره قرار دادند. از جمله دو طرف تصمیم گرفتند که عملیات مشترک پاکسازی و لایروبی شط العرب را به منظور بازگرداندن کانال اصلی قابل کشتیرانی (تالوگ) براساس عهدنامه 1975 مذکور و پروتکل مربوطه آن در اسرع وقت آغاز کنند. به این ترتیب اگرچه یکی از سرفصلهای مذاکرات رئیس جمهوری ایران در سفر به عراق ذیل همکاریهای اقتصادی قرار میگیرد، اما بی شک مهمترین مذاکرات او با سران و رهبران احزاب سیاسی عراق که روز گذشته انجام شد، فارغ از هدف اصلی سفر یعنی عمق بخشیدن به یک رابطه راهبردی نبود. هدفی که بیش از هر چیز از لزوم توجه به تأثیر حفظ این رابطه برای کمک به حل بحرانهای جاری منطقه و مواجهه با سیاستهای امریکا حکایت دارد. در چنین فضایی روحانی در دیدارهای روز گذشته خود و بعد از دیدار با رئیس جمهوری و نخست وزیر عراق با چهرههایی چون حیدر العبادی نخستوزیر سابق عراق، «نوری المالکی» نخست وزیر اسبق عراق و رئیس ائتلاف دولت قانون و دبیرکل حزب اسلامی دعوت عراق، فالح الفیاض رئیس حشدالشعبی و مشاور امنیت ملی عراق و سید عمار حکیم، رئیس جریان حکمت وطنی عراق به گفتوگو نشست.
ضرورت تعامل میان ایران و عراق و کمک این دو قدرت منطقهای به یافتن راه حلی سیاسی برای مبارزه با تروریسم یکی از محورهای مورد گفتوگوی روحانی با چهرههای سیاسی مهم عراقی بود. ضرورتی که گذر زمان و رویدادهایی که به ظهور و بروز جریانهای تروریستی در عراق منجر شد، نشان داد که نه ریاض و نه امریکا و بسیاری از کشورهای غربی نه تنها تمایلی به کمک به عراق برای مقابله با تروریسم نداشته که تمایلشان به تنشزدایی و بحران آفرینی علیه این کشور تا چه حد با ایده حل بحرانهای داخلی کشورهای منطقه در تعارض است و شاهد مثال آن را میتوان در سیاستهای ضد و نقیض مقامهای امریکایی نسبت به بغداد و تهران سراغ گرفت. چه روحانی روزگذشته درباره این سیاستها در جمع نخبگان عراقی گفت: «امریکا تلاش میکند از طریق ایجاد شکاف و تفرقه میان کشورها و ملتهای منطقه، ایجاد اختلافات عمیق میان قبایل و مذاهب، توجیه حضور نامشروع خود در منطقه و انهدام عراق و سوریه و برخی کشورهای منطقه، خود را به عنوان منجی و در نهایت ارائه چهرهای خشن از اسلام معرفی کنند.»
این سیاست سبب شده امریکاییها در حالی که عراق نیازمند بازسازی و تقویت همکاریهای سیاسی و اقتصادیاش با کشورهای دور و نزدیک در دوره پساداعش است، از آنها بخواهند که رابطه با ایران را متوقف کنند. این در حالی است که به باور بسیاری از صاحبنظران حل بسیاری از مسائل منطقه خاورمیانه از بحران ظهور و تکثیر گروههای تکفیری و تروریستی در سوریه و عراق گرفته تا مسأله جنگ یمن به نحوی به نقشآفرینی ایران و تقویت جایگاه منطقهای آن مرتبط است. توسعه ابعاد مختلف رابطه دوجانبه تهران و بغداد و ضرورت حضور مؤثر ایران در روند بازسازی عراق از دیگر محورهایی بود که در گفتوگوهای دیروز رئیس جمهوری ایران با مسئولان و چهرههای سیاسی کشور میزبان مورد تأکید قرار گرفت.
روحانی خطاب به نخبگان عراقی با تأکید بر اینکه اقتصاد، فرهنگ، روند سیاسی اهداف منطقهای تهران و بغداد مکمل یکدیگر خواهد بود، یکی از مهمترین اهداف این سفر را افزایش قابل ملاحظه روابط اقتصادی، فرهنگی، علمی و سیاسی دو ملت خواند.چه این سفر در شرایطی انجام شده است که ظرفیتهای دستیابی به اهداف یاد شده در هر دو کشور دیده میشود. چنانکه از دو کشور همسایه با پیشینه روشنی از همکاریهای اقتصادی، سیاسی و امنیتی انتظار میرود حضور مؤثر ایران در روند بازسازی عراق از جمله موضوعاتی است که مورد خواست هر دو کشور میباشد. حضوری که طبیعتاً خوشایند امریکا نبوده و نیست با این حال روحانی در اغلب دیدارهای دو روز گذشته خود برای مشارکت بخشهای دولتی و خصوصی ایران برای حضور در عراق ابراز تمایل کرد و خواستار برنامه ریزی جدی هر دو کشور پیرامون این موضوع شد. موضوعات یاد شده در کنار تأکید رئیس جمهوری ایران بر لزوم حفظ وحدت داخلی عراق و پیگیری رویکرد مبادلات تجاری با پول ملی و بدون نیاز به ارز خارجی از دیگر بحثهای روز گذشته روحانی با مقامهای عراقی بود.
اما سفر رئیس جمهوری ایران به بغداد فارغ از واکنش رسانههای جهانی که آن را تحولی در روابط ایران و عراق ارزیابی کردهاند، از سوی برخی مسئولان امریکایی با واکنش مواجه شد. نماینده ویژه امور ایران در وزارت امور خارجه امریکا در واکنش به اینکه مقامهای عراقی از رئیس جمهوری ایران استقبال چشمگیری داشتند، مدعی شد که ایران به دنبال این است که عراق را به یکی از استانهای خود تبدیل کند. برایان هوک در گفتوگو با شبکه عربی «الحره» با این کنایه که چرا روحانی باید به فکر رفاه ملت عراق باشد، خطاب به مسئولان این کشور گفت که ایران نمیتواند گزینه خوبی برای کمک به تأمین امنیت عراق باشد. او در عین تأکید بر اینکه روند تصویب تحریمها علیه کشورهای همکاری کننده با ایران ادامه خواهد یافت، درباره تصمیم امریکا به تمدید معافیت عراق از تحریمهای این کشور علیه ایران سخن نگفت.
سفر سه روزه روحانی روز گذشته با حضور او در شهر کربلا و زیارت حرمین شریفین امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل العباس(ع) ادامه یافت. رئیس جمهوری قرار است امروز نیز در یکی از مهمترین برنامههای خود با آیتالله سیستانی از مراجع تقلید بزرگ شیعه در عراق دیدار و گفتوگو کند. دیدار با مرجعی که پیشتر با سیاستهای مداخله جویانه امریکا در عراق و نسبت به ایران به مخالفت برخاسته و خواستار حفظ توازن و تعادل در روابط خارجی عراق است. به باور اغلب صاحبنظران آیتالله سیستانی همواره کوشیده با نزدیک کردن دیدگاه گروههای سیاسی و مذهبی عراق نقش تأثیرگذاری در وفاق ملی و ایجاد مناسبات سازنده بین ایران و عراق ایفا کند. شماری از رسانههای غربی از جمله رسانه امریکایی المانیتور دیدار روحانی با آیتالله سیستانی را نشانهای از تقویت روابط دوجانبه ایران و عراق توصیف کردهاند.
بیانیه مشترک
لایروبی اروند و پایان یک اختلاف مرزی 500 ساله
مهر پایان بر اختلافات مرزی دو کشور ایران و عراق که پس از 8 سال جنگ در دوران حکومت صدام و به واسطه قطعنامه صلح 598 برای نزدیک به سه دهه در وضعیت ابهام قرار گرفته بود، دستاورد ارزشمندی بود که روز گذشته در بیانیه مشترک دو کشور اعلام شد. ایران و عراق در این بیانیه بر اجرای عهدنامه 13 ژوئن 1975 تأکید و اعلام کردند که عملیات مشترک پاکسازی و لایروبی اروند رود (شط العرب) را برای بازگرداندن کانال اصلی کشتیرانی (تالوگ) که مبنای مشخص کردن خط مرز آبی دو کشور در اروند رود است را در اسرع وقت آغاز کنند.
15 اسفند 1353، برابر با 6 مارس 1975 و در پایان نشست سران اوپک در شهر الجزیره بود که اختلافات مرزی دیرینه دو کشور به اعلامیه مشترکی از سوی ایران و عراق درخصوص نحوه حل اختلافات دیرینه و 500 ساله دو کشور در زمینه مرزهای زمینی و آبی انجامید و مقرر شد عطف به پروتکل قسطنطنیه (1913) و صورتجلسههای کمیسیون تعیین مرز (1914) مرزهای آبی براساس خط تالوگ مشخص شود. دیدارهای وزیران امور خارجه وقت ایران، عراق و الجزایر در الجزیره در نهایت در 13 ژوئن 1975 به امضای عهدنامه مربوط به مرز دولتی و حسن همجواری بین ایران و عراق در بغداد انجامید که به قرارداد 1975 الجزایر شهره است. این قرارداد به اختلافات مرزی که از زمان حکومت صفویه میان ایران و عراق تحت حکومت عثمانی جریان داشت، پایان داد. اما در سال 1359 هجری شمسی صدام رئیس جمهوری وقت عراق با پاره کردن قرارداد 1975 الجزیره جنگ تحمیلی علیه ایران را آغاز کرد. هر چند دولت عراق تا پیش از جنگ نیز هیچ گاه در پی اجرای کامل آن قرارداد نبود. اما با پذیرش قطعنامه 598 دولت عراق ملزم به پذیرش دوباره قرارداد 1975 شد. هرچند اجرایی شدن این قرارداد در محدوده اروندرود به لایروبی این رود قابل کشتیرانی منوط بود و این مهم متأسفانه در سالهای گذشته همواره با تعلل دولتمردان عراقی مواجه میشد. با لایروبی اروند امکان تردد کشتیهایی با ظرفیت حدود 12 هزار تن فراهم میشود حال آنکه در حاضر تنها کشتیهایی با ظرفیت کمتر از 5 هزار تن در اروند تردد میکنند.
محمدجواد ظریف هم در توئیتی نوشت: «امروز رهبران دو کشور اعلامیه تاریخی مشترکی صادر کردند که یکی دیگر از بقایای جنگ صدام را از میان برداشت؛ تعهد به اجرای پیمان 1975 و لایروبی سریع رودخانه مرزی.»
متن بیانیه مشترک تهران-بغداد
جمهوری اسلامی ایران و جمهوری عراق در یک بیانیه مشترک بر توسعه و گسترش روابط دو کشور در همه حوزههای مورد علاقه تأکید کردند. بر اساس گزارش پایگاه اطلاعرسانی ریاست جمهوری، در متن این بیانیه مشترک که در سفر رسمی حجتالاسلام والمسلمین دکتر حسن روحانی به عراق منتشر شد، آمده است:
بر اساس دعوت رسمی، عراق میزبان جناب آقای دکتر حسن روحانی، رئیس جمهوری اسلامی ایران و هیأت بلندپایه همراه ایشان بود. این سفر که در تاریخ 20/12/1397 (11/3/2019) آغاز شد، سه روز به طول انجامید. استقبال گرم عراق از جناب آقای دکتر روحانی، نشان دهنده عمق روابط صمیمانه دو کشور بوده و نقطه عطفی برای ایجاد همکاری راهبردی میان دو کشور و توسعه روابط بین دو ملت و دو کشور برادر در همه زمینهها براساس همکاری عمیق و عدم دخالت در امور داخلی یکدیگر به شمار میآید.
عراق با اشاره به اینکه جمهوری اسلامی ایران نخستین کشوری بود که برای مبارزه با تروریسم به ارائه کمکهای لجستیک و مشاورهای به عراق مبادرت ورزید و در کنار این کشور علیه تروریسم ایستاد، از موضع جمهوری اسلامی در کمک به عراق برای مبارزه با تروریسم قدردانی کرد. طرف ایرانی تصمیم عراق مبنی بر اینکه در تحریمها علیه ایران همراه نخواهد بود را مورد تقدیر قرار داد. همچنین طرف ایرانی بر موضع ثابت خود مبنی بر حمایت از فرآیند سیاسی در عراق که با مشارکت همه مردم این کشور تبلور یافته است و نیز حمایت از تمامیت ارضی، حاکمیت ملی و همه اقدامات این کشور برای مبارزه با تروریسم تأکید نمود.
دو طرف گفتوگوهای مهمی را در فضایی برادرانه، دوستانه و سازنده برگزار کردند و علاقهمندی خود را برای توسعه روابط سیاسی، امنیتی، اقتصادی، بهداشتی، تجاری، فرهنگی، علمی و فناوری و غیره ابراز داشتند. دو طرف همچنین ضمن یادآوری عمق پیوندهای تاریخی، مردمی، فرهنگی، دینی و جغرافیایی میان ایران و عراق بر نزدیکی فرهنگی و تمدنی دو کشور تأکید نمودند. علاوه بر این دو طرف نقش دانشگاهها و مراکز فرهنگی، علمی، فنی و دانشگاهی را در این راستا مورد اشاره قرار دادند. همچنین طرف ایرانی اعلام آمادگی کرد تا تجارب علمی، پژوهشی و فناوری خود را در اختیار طرف عراقی قرار دهد و متقابلاً طرف عراقی آمادگی خود را برای توسعه ظرفیتهای علمی و تجربه بین دو کشور اعلام نمود.
دو طرف همچنین شماری از موضوعات منطقهای، چالشهای مشترک، مبارزه با تروریسم، همکاری برای تقویت امنیت و ثبات منطقه و بنیان نهادن همکاریهای اقتصادی را که به منافع و رفاه ملتهای این منطقه یاری رساند، مورد بحث و گفتوگو قرار دادند. دو طرف با اشاره به موضوع امنیت منطقه و نقش اساسی آنان در شکوفایی اقتصادی و پیشرفت تجاری آن، بر این نکته تأکید کردند که برقراری امنیت در منطقه مسئولیتی است که برعهده مردم آن است.
دو طرف همچنین بر عزم راسخ خود برای مبارزه با تروریسم و جرایم سازمان یافته فراملی که امنیت و صلح منطقه را تهدید میکند و بر ضرورت تلاش همه جانبه برای ریشهکنی تروریسم در ابعاد سیاسی، مالی و فکری تأکید ورزیدند. طرفین در باره مجموعهای از موضوعات مورد علاقه گفتوگو نموده و یادداشتهای تفاهم در زمینههایی مانند نفت، تجارت، بهداشت، حمل و نقل ریلی میان شلمچه و بصره و تسهیل صدور روادید برای تجار و سرمایهگذاران دو کشور به امضا رساندند. همچنین دو طرف در مورد پیشنویس توافقنامه امنیتی گفتوگو کردند و به منظور پیگیریهای لازم و اتخاذ اقدامات اداری و قانونی، مقرر شد متن این پیشنویس، رسماً از طریق مجاری دیپلماتیک ارائه گردد.
طرفین بر اهمیت ایجاد گذرگاههای مرزی جدید میان دو کشور، تأسیس شهرکهای صنعتی مشترک، اجرایی کردن انتقال یکسره کالا میان دو طرف بدون نیاز به تخلیه بار در مرزهای بینالمللی دو کشور تأکید کردند. دو طرف همچنین در باره اعزام نیروی کار ماهر بین دو کشور و همکاری بهداشتی، درمانی، آموزشی، پزشکی، تجارت دارو و تسهیل ثبت شرکتهای دارویی در دو کشور بحث و گفتوگو کردند.
از سوی دیگر دو طرف بر بهکارگیری تلاش خود برای افزایش حجم تبادلات در حوزههای تجاری، سرمایهگذاری، اقتصادی و خدمات فنی، مهندسی و صنعتی که میتواند به توسعه هر چه بیشتر دو کشور و منطقه یاری رساند، تأکید کردند. در این راستا طرف ایرانی اعلام آمادگی کرد که از طریق ارائه خدمات و مشارکت شرکتهای ایرانی در حوزههای یاد شده از بازسازی عراق پشتیبانی نماید. طرف عراقی نیز از مشارکت شرکتها و سرمایهگذاران ایرانی استقبال کرد و خواستار ارائه تسهیلات متقابل برای فعالیت شرکتها و تجار عراقی در ایران به منظور تأمین منافع مشترک گردید.
دو طرف همچنین راههای تسهیل صدور روادید برای شهروندان دو کشور با هدف گردشگری، زیارت، تجارت، گردشگری سلامت، زیارتهای دینی را مورد بحث قراردادند. همچنین در این راستا توافق شد که صدور روادید برای تجار و بازرگانان هر دو کشور تسهیل شود. افزون بر این طرف ایرانی اعلام کرد که از تاریخ 12 فروردین 1398 (یکم آوریل 2019) صدور روادید برای شهروندان عراقی رایگان خواهد بود. طرف عراقی نیز اعلام کرد که به عنوان عمل متقابل، همزمان با طرف ایرانی، همین اقدام را انجام میدهد.
درخصوص شط العرب، طرفین بر عزم راسخ خود بر اجرای «عهدنامه مربوط به مرز دولتی و حسن همجواری بین ایران و عراق» مورخ 13 ژوئن 1975 و پروتکلهای ضمیمه و موافقتنامههای تکمیلی آن، با حسن نیت و با دقت، تأکید کردند و براین اساس، طرفین تصمیم گرفتند تا عملیات مشترک پاکسازی و لایروبی شط العرب را به منظور بازگرداندن کانال اصلی قابل کشتیرانی (تالوگ) بر اساس عهدنامه 1975 مذکور و پروتکل مربوطه آن در اسرع وقت آغاز کنند.
در چارچوب بند پیشین و بدون تأثیرگذاری بر مذاکرات طرفین در تعیین حدود مرزهای دریایی بین دو کشور، پایانه الامیه کماکان یک پایانه عراقی در نظر گرفته میشود.
طرف ایرانی ضمن ابراز مراتب سپاس و قدردانی خود برای استقبال و میهماننوازی گرم عراق، برای دولت و ملت این کشور تداوم پیشرفت و شکوفایی را آرزو میکند.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

اعتقادی به گران کردن تهران ندارم
- طرح الآرتی یا خط ریلی شهری در خیابان ولیعصر را به شورای شهر ارائه دادیم
- شهردار تهران موضوع بام فروشی را در حضور خبرنگار ما پیگیری کرد
حمیده امینی فرد
خبرنگار
پیروز حناچی، حدود 4 ماه پیش با رأی شورای شهر تهران، یک سر و گردن بالاتر از رقبای کهنه کار و لیبرالش ایستاد تا تهران پس از سی و اندی سال نامتجانس، دوباره روی یک شهردار شهرساز را ببیند. او این روزها بهعنوان یک چهره نوگرا با دوچرخه سواریهای معروفاش شناخته میشود، اما حناچی تنها «یک شهردار صرف» نیست، او با دغدغههای شخصیاش «یک شهروند منضبط» برای کلانشهر پر حاشیه تهران هم محسوب میشود. حناچی، اما برخلاف همه آنهایی که میگفتند تهران یک شهردار پر زور و پر هیاهو میخواهد، اتفاقاً یک فرد آرام دانشگاهی است که از همین منظر، اداره شهر تهران را از حاشیههای گریبانگیرش دور کرده است. مصاحبه ما با او در روزهایی انجام میشود که جنجال مجوز ساخت و ساز برای 62 باغ در تهران، او را به صرافت انداخته تا اجازه ندهد چهره مکدر تخریب باغها در دورههای گذشته تکرار شود. حناچی اگرچه از سوی برخی مخالفان و حتی منتقدانش، یک شهردار متفاوت و محافظه کار بعد از همه سمتهایش معرفی میشود، اما آنطور که شخصیتش او را توصیف میکند، فرد بیحاشیهای است که نمیخواهد در جنجال های حزبی و گروهی، اصل ماجرا گم شود! برای همین آنجا که باید، دستور پیگیری میدهد و اتفاقاً جزو معدود مدیرانی است که پای اشتباهاتش میایستد. وقتی از او درباره نتیجه پیگیریهایش از یک گزارش سریالی سؤال میکنیم طبق آنچه وعده داده! نه پنهانکاری میکند و نه حتی انکار! براحتی گوشی تلفنش را برمیدارد، با شهردارش تماس میگیرد و رودرروی ما، از او درباره شیوع پدیده پشت بام فروشی میپرسد که از زبان ما شنیده است. جواب شهردارش که مثبت است، هیچ تلاشی برای توجیه نمیکند، میپذیرد و با قاطعیت دستور پیگیری میدهد. این شاید مهمترین تصویری باشد که هر شهروند از شهردارش طلب میکند. گفتوگوی ما با شهردار تهران را در دفتر کارش در خیابان بهشت میخوانید.
بهتر است برای اولین سؤال به سراغ لایحه پرحاشیه و جنجالی برج باغها برویم که با صدور مجوز ساخت برای 62 باغ، این روزها سر و صدای زیادی براه انداخته است! شاید با اقدامات نمادین شما مثل دوچرخه سواری و دغدغهمند بودن نسبت به آلودگی هوای تهران، کمتر توقع میرفت که این لایحه در دوران شما در شورا رأی بیاورد، آنهم در آستانه هفته درختکاری! آیا شهرداری نمیتوانست دیونی را که برگردن دارد به شکل دیگری برگرداند!؟
اجازه بدهید از یک مثال استفاده کنم وقتی قطاری با 200 کیلومتر سرعت درحال حرکت است و بار سنگین دارد، ترمز را که میکشید، هزار متر زمان میبرد تا بایستد. این مثال کاملاً گویاست. بههرحال برای تعداد زیادی برج باغ در دورههای گذشته، مجوز صادر شده، تعهد ایجاد کرده و توافق انجام دادهایم، به اینکه چه کسانی پشت ماجرا قرارداشته و ذینفع بودهاند، کاری ندارم، اما چون این کار در آن زمان طبق روال پیش رفته، یعنی هم درطرح تفصیلی وهم در طرح جامع دیده شده است، نمیتوان به آن خرده گرفت. خب فکر کنید میخواهیم یکدفعه جلوی چنین چیزی بایستیم، نباید توقع داشت که یک شبه همه چیز به ریل برگردد! من معتقدم شهرداری و شورای شهر بدرستی رأی به لغو مصوبه برج باغ دادهاند. البته ضوابط جدیدی که مصوب شده براستراتژی برد- برد دلالت دارد که ممکن است با شرایط اقتصادی گذشته قابل مقایسه نباشد، خب درشرایط قبل، فقط یک نفر یعنی سرمایهگذار نفع میبرد، اما دراستراتژی جدید هم مردم، هم شهرداری و هم سرمایهگذار با هم سود میبرند. بههرحال وقتی لایحه جایگزین را به شورا ارائه دادیم، تعدادی پرونده هم به اصطلاح لای در ماند. همانطور که میدانید تصویب این مصوبه زمان زیادی برد، در این مدت اما شورا مصوبه قبل را لغو کرد و در این زمان، 62 پرونده جلو افتاد. برخی اعضا میگویند که نباید تعهد ایجاد میشد، اما واقعیت ایناست که نمیتوان در شهر لحظهای کار کرد. باید از قبل اطلاعرسانی میکردیم و شرایط مساوی برای همه ایجاد میشد.
بسته پیشنهادی شهرداری برای سرمایهگذاری در باغات چگونه است؟ آیا میتوان هم سرمایهگذاری کرد و هم درختی قطع نشود؟
ما هدفمان این است نه تنها باغها را به شکل باغ حفظ کنیم که مردم هم در توسعه آنها مشارکت کنند. براین اساس به جای یک کاربری در باغات، تنوعی از کاربریها را تعریف کردهایم تا اگر کسی درمحدوده قانونی شهر باغی داشت، بسته به توافقی که با شهرداری انجام میدهد، در آن سرمایهگذاری کند. مثلاً خانه سالمندان تأسیس کند، مرکز گل و گیاه یا حتی رستوران دایر کند. ضمن آنکه همه این 62 باغ، باغهای پردرخت نیستند. اگرچه به اعتقاد من برج باغها تصمیم درستی نبود.
چرا هزینه این 62 باغ را به مالکان نمیپردازید تا از زیر بار اینهمه انتقاد رها شوید؟
قطعاً بیپولی هم در صدور مجوز برای این 62 باغ تأثیر داشته است. فکر میکنم عوارض مجموعهای از این باغها (چه آنها که قطعی شده و نشده بود)، حدود 450-500 میلیارد تومان هزینه برای شهرداری داشت. حتی اگر قرار به پرداخت بدهی هم بود، باید منابع آن تأمین میشد.
آیا نگاه درآمدزایی صرف، منجر به تصویب چنین مصوبهای شد؟ میتوانید بگویید که شهرداری از محل تغییر کاربری در باغات، چه میزان درآمد کسب کرده است؟
ما حتی اگر با نگاه درآمدی و اقتصادی هم به این مصوبه میپرداختیم، برای شهرداری سودی نداشت! این مصوبه در طول این سالها کمتر از یک درصد بودجه شهرداری تهران را تأمین کرده است و حالا هم اگر جلوی آن گرفته شود، ضرری هم منابع درآمدی شهرداری را تهدید نمیکند.
درکنار این، باید به موضوع فروش پارکها در دوره شهردار اسبق هم اشاره کرد. زمینهایی که در دوره کرباسچی پارکهای محلی شده بودند، با بازگشت مالکانشان فروخته شده و دوباره به برج و ساختمان تبدیل میشدند، همان زمان سندسازیهای زیادی برای ترغیب مالکان به فروش پارکها و بعضاً زدوبندهایی برای فروش زمینهای باارزش بویژه در مناطق شمالی تهران انجام میشد، برای حفظ این پارکها چه برنامهای دارید؟
ببینید دعواهای حقوقی و ملکی جزو لاینفک مأموریت شهرداری هاست، شهرداریها برای تثبیت منافع عمومی تلاش میکنند و همین موضوع موجب درگیری با منافع شخصی میشود. زمانیکه این زمینها به پارک تبدیل شدند، به معنای تملک نبود. خب برخی زمینها مالک داشتند و مالکین برگشتند و از اول هم قرار بر این نبود تا این زمینها به تملک شهرداری دربیاید.تعدادی از مالکین هم بازنگشتند که این به نفع فضای سبز شهر شد!
روزنامه ایران چند هفته پیش، گزارش سریالی درباره پدیده پشتبام فروشی منتشر کرد که اتفاقاً واکنشهای زیادی از جمله شخص شما را بهدنبال داشت، جنابعالی همان زمان قول دادید تا این موضوع را پیگیری کنید، نتیجه این پیگیریها چه شد.
اتفاقاً از معاونت شهرسازی درخواست کردم تا این موضوع را پیگیری کند، آنها هم گزارشی در این زمینه ارائه دادند، اما این سیاست به عنوان یک سیاست عمومی نبود، یعنی اینطور نبود که مناطق بهدنبال کسب درآمد از این طریق باشند. ببینید اجرای سقفهای سبک پدیده جدیدی نیست، قبلاً هم در تهران وجود داشته است. ضمن اینکه این موضوعات هیچ وقت جنبه رسمی پیدا نمیکند. یعنی در پایانکار نمیآید و زمانیکه قرار به صدور پایان کار میشود، مجبور به جمعآوری دیوارها و ضایعات میشوند.
شما میگویید عمومیت ندارد! درحالیکه فقط در منطقه 4 تهران در یک محله به نام شمیران نو و گلشن، 90 درصد از خانهها، از املاکی گرفته تا مالک و مستأجر درگیر این پدیده شدهاند و مافیای قدرتمندی پشت این قضیه قرار دارد. دلالها بازارگرمی میکنند، قراردادهای دستی مینویسند و کسی هم نمیتواند جلوی حاشیه سود این بازار غیرمجاز را بگیرد، ما به عنوان مشتری به این منطقه رفتیم و جالب اینکه براحتی میتوانستیم یک پشت بام را به قیمت متری یکی و نیم تا 3 میلیون تومان بخریم یا اجاره کنیم. چطور در یک منطقه از تهران، چنین مافیایی براحتی فعالیت میکند! البته این حال و روز اغلب مناطق ضعیف و کم برخوردار تهران هم هست.
یعنی سند دارند؟
خیر اصلاً.
(شهردار تهران در این لحظه، با محمد محمد دوست، شهردار جدید منطقه 4 تماس گرفت تا از او که چند هفتهای است به این منطقه آمده درباره صحت و سقم و عمومیت داشتن پدیده پشت بام فروشی سؤال کند. شهردار منطقه به سؤال حناچی درباره اینکه آیا چنین موضوعی، شایع است یا نه، اینطور پاسخ داد:«آقای دکتر درست میگویند، یکی از مشکلات ما در این منطقه، دقیقاً همین مسأله است. بویژه در ناحیه 6 و 7.»شهردار تهران در این لحظه با خنده به او گفت: «آبروی ما را که بردی.» محمد دوست ادامه داد: «این مسأله به صورت یک اپیدمی در منطقه درآمده و خیلی هم خطرناک و شایع شده است. متأسفانه هیچ کدام از زمینها سند ندارند و غیرمجاز ساخته شدهاند. البته برخی اوقافی هستند. من در گشت شبانه هم گزارشی از این وضعیت تهیه کردم و دستور دادم تا این مسأله بهطور جدی پیگیری شود.»در این لحظه حناچی از محمد دوست خواست تا در این زمینه گزارش جامعی تهیه کرده و هر چه زودتر به او ارائه دهند.)
البته این موضوع در افسریه هم گزارش شده است! اما مسألهای که دغدغه ایجاد میکند، افزایش افسارگسیخته قیمت مسکن (اجاره و خرید) در شهر تهران است. مسألهای که به رواج چنین پدیدهای بشدت دامن میزند. البته برخی گزارشها از پدیده کانکس نشینی در تهران هم حکایت دارد که در منطقه 22، شهردار منطقه آن را تکذیب کرد. با این توصیف باید منتظر پدیدههای خارج از عرف دیگری هم در تهران بود.
یکی از تبعات افزایش قیمت مسکن، کارتن خوابی و اسکان غیر رسمی است. من این موضوع را قبول دارم. شهرداری در داخل محدوده موظف به برخورد است. ما هم در سیاستهایمان دنبال کرده و اگر گزارش مستندی بدست ما برسد، حتماً پیگیری و برخورد میکنیم. چون اگر حساسیت نشان ندهیم، مسأله شایع میشود. مثلاً در دره ونک، در ایام محرم و صفر، یعنی زمانیکه نظارت به حداقل میرسد، ساخت و سازهای غیررسمی هم بیشتر میشود. مثلاً در یک هفته، یک خانه ساخته میشود. در مجموع ما در این زمینه دو ابزار قانونی در اختیار داریم؛ یکی جلوگیری از ساخت و ساز و دیگری صدور پایان کار است. وقتی ملکی سند ندارد، بخش دوم اساساً منتفی میشود. اما در بخش اول، پیش از این هم منطقه 4، جزو مناطق بینظم ما بود، بنابراین حساسیت نشان دادن شهردار منطقه و ناحیه در شدت و جلوگیری از شدت آن بسیار مهم است.
در خاک سفید ، بیش از 90 درصد خانهها غیر مجاز ساخته شده، همه هم میدانند. متأسفانه مقاومتهای اجتماعی وسیعی در برابر اجرای احکام وجود دارد. از طرفی احکام قضایی و حتی حکم تخریب کمیسیون ماده 100 هم ضمانت اجرایی ندارد، بهطوریکه متخلفان براحتی میتوانند احکام را دور بزنند. مثلاً میگویند باید با کلید ساز در را باز کنید!
وقتی خانه سند ندارد، حکم ماده 100 دیگر موضوعیت پیدا نمیکند. البته غیر ممکن نیست و با گیتهایی میتوان کنترل کرد. اما این مسأله به یک رفتار اجتماعی در منطقه تبدیل شده است و خب تغییر آن هم در کوتاه مدت هزینه بر است. مثل بحث دستفروشان!
با وجود این آیا همچنان معتقد به گران شدن شهر تهران هستید، یکی از تبعات این گرانی رواج همین سکونتگاههای
غیر رسمی است.
خیر، من اعتقادی به گران کردن شهر تهران ندارم، میگویم هر کس باید به اندازهای که از شهر استفاده میکند، هزینهاش را بپردازد. برخی مردم حداقل استفاده را دارند، خب باید حداقل هزینه را هم بپردازند. اما یک رستوران که هر شب، 100 برابر یک واحد آپارتمان، زباله تولید میکند، نباید حداقل هزینه را بدهد.این عادلانه است.
بحث این است آیا فردی که در یک خانه 30 میلیاردی در منطقه یک زندگی میکند هم مثل فردی که در جنوب تهران، خانه دارد، هزینه میپردازد؟ یا این عوارض فقط در تردد در شهر معنا میشود. چه فرقی بین فرد متمولی که هر روز وارد محدوده طرح ترافیک میشود با یک فرد معمولی وجود دارد، عوارض که یکیست! حتی ممکن است یک فرد با درآمد کم هم به خاطر تأمین معاش ماهانهاش به اجبار بخواهد از محدوده چندین بار عبور کند، این با حرف شما که عدالت در شهر برقرار باشد، منافات دارد.
بخشی از این درعوارض نوسازی لحاظ میشود. بههرحال کیفیت ساختمان و ارزش معاملاتی ملک در عوارض تعیین کننده است. این عادلانه است. اما فعالیتهای اقتصادی در داخل شهر که از سوی افراد مختلف انجام میشود، روی دیگر این ماجراست.
خب این افراد هم مالیات میدهند، مگر یک شهروند چقدر باید مالیات و عوارض بدهد. در دنیا اگر فردی در حوزه فرهنگی سرمایهگذاری کند، پولی به عنوان مالیات یا عوارض نمیدهد، بنابراین یکی از دلایلی که مشارکت افراد ضعیف است، همین است!
در دنیا، پروژههای توسعه و عمران شهری از سوی بخش خصوصی انجام میشود. اما در کشور ما به علت سوبسیدی که از سوی شهرداری و دولت پرداخت میشود، به صرفه نیست که بخش خصوصی در این حوزهها ورود کند. الآن در مالزی همه اتوبانهای شهری، عوارض دریافت میکنند، چرا؟ چون بخش خصوصی همه این اتوبانها را خریده است! خب ما این کار را انجام ندادهایم و حالا که میخواهیم از مردم عوارض بگیریم، عجیب به نظر میرسد.
بله عجیب است مگر استانداردهای ما با استانداردهای جهانی همخوانی دارد؟ آیا فاصله دسترسی هر شهروند ایرانی با ایستگاه مترو مثل یک شهروند اروپایی است؟ از طرفی مردم میگویند ما عوارض میدهیم، از کجا بدانیم که این عوارض در حمل و نقل عمومی هزینه میشود؟ و اینکه در کجای دنیا فرد هم جریمه میشود، هم عوارض میدهد!
ببینید LEZ یا همان طرح ترافیکی جدیدی که با هدف کاهش آلایندگی تدوین شده، درواقع طرح پیوستهای است که با هدف کاهش مطلوبیت خودروهای شخصی اجرا میشود، خب مردم دو راهکار دارند، یا از خودروی شخصی استفاده کنند و یا از حمل و نقل عمومی! البته این ایراد هم به ما وارد است که اگر همه مردم بخواهند از حمل و نقل عمومی استفاده کنند، ظرفیت به اندازه کافی وجود دارد یا نه؟ ما همین الآن حدود 2 هزار واگن کم داریم، در اتوبوسرانی برای اینکه بتوانیم گپهای مترو را پوشش دهیم، به 3 هزار دستگاه اتوبوس جدید نیازمندیم. این 3 هزار و 900 اتوبوسی هم که درحال حاضر تردد میکنند، بهطور میانگین عمر
10 ساله دارند که باید جایگزین شوند. البته نوسازی ناوگان در دستور کار قرار دارد و خرید واگن و اتوبوس جزو برنامههای جدی است، انشاءالله قطعاً موفق هم خواهیم شد.
دولت در این زمینه چقدر کمک کرده است؟
به هرحال دولت درحال باز کردن راههایی است که بتوانیم در شرایط تحریم به این هدف برسیم، اغلب در قالب تأمین منابع و فاینانسهای خارجی است.
به چه میزان؟
حدی ندارد، آنقدر که بتوانیم کمبودها را جبران کنیم. الآن بیش از هزار قرارداد خرید واگن بسته شده است. اصل هدف این است که خودرو نیاوریم.
دوچرخه سواریهای شما هم در همین راستاست؟
نه فقط دوچرخه، هر مدل حمل و نقل عمومی کمک کننده است. خودروی تک سرنشین نباید باشد. حتی اگر با نگاه سلامت هم به قضیه نگاه کنیم، این موضوعیت پیدا میکند. آمار دیابت، چاقی، فشارخون، بیماریهای قلبی و تنفسی و مرگ و میر ناشی از ذرات معلق در تهران نگران کننده است. 40 درصد از آلودگی با وسایل نقلیه شخصی ارتباط مستقیم دارد. ما تغییر سبک زندگی را هدف قرار دادهایم. حالا میتواند دوچرخه باشد یا پیاده روی!
یکی از وظایف شهرداریها، فرهنگسازی است در دنیا هم شهرداران محورند.
بله، ما هم دوچرخه سواری میکنیم.(با خنده)
سازمان فرهنگی هنری شهرداری پتانسیل بالایی دارد، اما عملاً کارها در حد برگزاری کلاسهای آشپزی و گلدوزی پایین آمده؟
حرفهای شما درست، اما کار هم شروع شده است. مثلاً همین بیلبوردهای «بی دود» در سطح شهر و اپلیکیشن آن در همین زمینه تعریف شده، وقتی هم دوچرخه بخواهید با استفاده از نرم افزارهای بیدود به شما دوچرخه میدهد! الآن جامعه کاملاً مستعد است و اگر لذت آن را بچشد، ادامه میدهد. البته ما مثل هلند نیستیم. اما من روزهایی که با دوچرخه به محل کارم میآیم، بسیار با نشاط هستم. مخصوصاً وقتهایی که باتری دوچرخه را خاموش میکنم.
از چه مسیری عبور میکنید؟
از ستارخان تا خیابان بهشت.
در این مدت چقدر وزن کم کرده اید؟
وزن کم کرده ام، اما فقط مربوط به این موضوع نیست، به غصههایی که در شهرداری میخوریم هم ربط دارد. (با خنده)
این طرح را که قرار است خیابان ولیعصر به بزرگترین پاتوق فرهنگی خاورمیانه تبدیل شود تأیید میکنید؟
نه همه خیابان! اینکه ولیعصر یک پتانسیل بیبدیل و بسیار با ارزش است، شکی نیست. ارزش آن هم به طول و نقاطی است که بههم وصل میکند و هم به درختان چناری که روزگاری تهران را به چنارستان معروف کرده بود. ما در همین زمینه سال گذشته 700 درخت چنار و امسال هم 1200 درخت کاشتیم. جالب اینکه از 700 درخت، فقط 16 نهال نگرفت. البته ما درختان را با بنهای 10-12 ساله گرفتیم تا زودتر بزرگ شوند. ولیعصر خوشبختانه ثبت ملی شده و پتانسیل ثبت جهانی دارد. در همین راستا یکی از برنامههایی که به شورا دادیم، اجرای الآرتی یا خط ریلی شهری در ولیعصر بود که اگر اجرا شود، هم امکان دوطرفه شدن خیابان ولیعصر فراهم میشود و هم اینکه میتوانیم در ساعاتی از روز، بخشهایی از خیابان را پیاده رو کنیم. مثلاً از منیریه تا میدان ولیعصر یا از پارکوی تا تجریش! البته اگر این خط ریلی اجرا شود، این امکان هم بوجود میآید.
چقدر هزینه نیاز دارد؟
خب از جنس بخش خصوصی است و البته مانع آن هم سوبسید است. چون قیمت واقعی بلیت آن گران خواهد شد. مگر اینکه بپذیریم بخشی از آن را خودمان بدهیم.
نیم نگــاه
من معتقدم شهرداری و شورای شهر بدرستی رأی به لغو مصوبه برج باغ دادهاند. البته ضوابط جدیدی که مصوب شده براستراتژی برد- برد دلالت دارد که ممکن است با شرایط اقتصادی گذشته قابل مقایسه نباشد، خب درشرایط قبل، فقط یک نفر یعنی سرمایهگذار نفع میبرد، اما دراستراتژی جدید هم مردم، هم شهرداری و هم سرمایهگذار با هم سود میبرند.
ما هدفمان این است نه تنها باغها را به شکل باغ حفظ کنیم که مردم هم در توسعه آنها مشارکت کنند. براین اساس به جای یک کاربری در باغات، تنوعی از کاربریها را تعریف کردهایم تا اگر کسی درمحدوده قانونی شهر باغی داشت، بسته به توافقی که با شهرداری انجام میدهد، در آن سرمایهگذاری کند. مثلاً خانه سالمندان تأسیس کند، مرکز گل و گیاه یا حتی رستوران دایر کند.
درباره پدیده پشت بام فروشی از معاونت شهرسازی درخواست کردم تا این موضوع را پیگیری کند، آنها هم گزارشی در این زمینه ارائه دادند، اما این سیاست به عنوان یک سیاست عمومی نبود، یعنی اینطور نبود که مناطق بهدنبال کسب درآمد از این طریق باشند. ببینید اجرای سقفهای سبک پدیده جدیدی نیست، قبلاً هم در تهران وجود داشته است. ضمن اینکه این موضوعات هیچ وقت جنبه رسمی پیدا نمیکند. یعنی در پایانکار نمیآید و زمانیکه قرار به صدور پایان کار میشود، مجبور به جمعآوری دیوارها و ضایعات میشوند.
در دره ونک، در ایام محرم و صفر، یعنی زمانیکه نظارت به حداقل میرسد، ساخت و سازهای غیررسمی هم بیشتر میشود. مثلاً در یک هفته، یک خانه ساخته میشود. در مجموع ما در این زمینه دو ابزار قانونی در اختیار داریم؛ یکی جلوگیری از ساخت و ساز و دیگری صدور پایان کار است.
من اعتقادی به گران کردن شهر تهران ندارم، میگویم هر کس باید به اندازهای که از شهر استفاده میکند، هزینهاش را بپردازد. برخی مردم حداقل استفاده را دارند، خب باید حداقل هزینه را هم بپردازند. اما یک رستوران که هر شب، 100 برابر یک واحد آپارتمان، زباله تولید میکند، نباید حداقل هزینه را بدهد.این عادلانه است.
یکی از برنامههایی که به شورا دادیم، اجرای الآرتی یا خط ریلی شهری در ولیعصر بود که اگر اجرا شود، هم امکان دوطرفه شدن خیابان ولیعصر فراهم میشود و هم اینکه میتوانیم در ساعاتی از روز، بخشهایی از خیابان را پیاده رو کنیم. مثلاً از منیریه تا میدان ولیعصر یا از پارکوی تا تجریش. البته اگر این خط ریلی اجرا شود، این امکان هم بوجود میآید.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

رایزنیهای مدیر اینستکس در تهران
در نشستهای کارشناسی هیأت ایرانی و اروپایی انتظارات تهران از ساز و کار مالی اروپا مطرح شد
گروه سیاسی/ تلاش اروپاییها برای به جریان انداختن کانال ویژه مالی موسوم به «اینستکس» با سفر رئیس آلمانی این کارویژه مالی به تهران وارد مرحله جدیتری شد. این ساز و کار میکوشد مانند یک نهاد واسطه بین شرکتهای تجاری و ایران عمل کند تا تبادلات مالی بین طرفین با واحد پول غیر دلار و خارج از سایه تحریمهای امریکا علیه تهران صورت گیرد. آن طور که مقامهای اروپایی میگویند، این مؤسسه در گام نخست و با هدف بررسی چگونگی کارکرد آن، کار خود را از پوشش اقلام دارویی و غذایی آغاز خواهد کرد. این در حالی است که سید عباس عراقچی، معاون وزیر امور خارجه ایران هفته گذشته ضمن ابراز امیدواری درباره عملیاتی شدن اینستکس، خبر داده بود که «پر فیشر» رئیس «اینستکس» بزودی به برای مذاکره با همتایان ایرانی خود به تهران سفر میکند. فیشر ۶۹ ساله پیشتر ریاست Commerzbank (کامرتسبانک) آلمان را عهده دار بود و ۲۹ سال در مناصب مختلف این بانک فعالیت کرده بود. مقامهای امریکایی پیش از این تهدید کرده بودند که ممکن است عوامل اجرایی اینستکس را تحریم کنند. دوشنبه شب بود که سفارت فرانسه در تهران از انجام سفر این مدیر آلمانی به تهران خبرداد و با انتشار تصویری از این دیدار در توئیتر نوشت: «رؤسای نمایندگیهای سه کشور اروپایی از پر فیشر رئیس اینستکس در تهران استقبال کردند. گامی مهم برای بحث با همتایان ایرانی در مورد چگونگی عملیاتی کردن ساز و کار تجاری اتحادیه اروپا و ایران.» حضور فیشر در تهران به آغاز دور تازهای از گفتوگوهای کارشناسی ایران و اروپا پیرامون جزئیات کانال ویژه مالی انجامیده است. چه دور تازه مذاکرات هیأت کارشناسی ایران با نمایندگان سه کشور فرانسه، آلمان و انگلیس و نیز اتحادیه اروپایی دیروز انجام شد. به گزارش ایرنا، در نشست کارشناسی ایران و مدیران اینستکس، غیر از بخشهای مختلف وزارت امور خارجه، نمایندگان دستگاههای دولتی مرتبط از جمله بانک مرکزی، وزارت صنعت، معدن و تجارت، وزارت نفت، وزارت اقتصاد و دارایی، وزارت جهاد کشاورزی، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، وزارت راه و شهرسازی، وزارت نیرو، سازمان بنادر و دریانوردی، شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران و ایران ایر حضور دارند. همچنین نشستهای فرعی تخصصی میان برخی دستگاهها (بویژه در حوزه بانکی) با نمایندگانی از هیأتهای طرف مقابل برگزار شده یا میشود. در این جلسات، انتظارات طرف ایرانی مشخصاً از اینستکس در حوزههای تخصصی به تفصیل برای طرف مقابل تشریح شده و طرفین روی راهکارهای ممکن برای رفع مشکلات ناشی از تحریمهای امریکا در این حوزه به بحثهای فنی و کارشناسی میپردازند. این دور از نشستها بر موضوع مشخص نحوه عملیاتی کردن اس پی وی اروپایی موسوم به اینستکس و چگونگی همکاری آن با نهاد متناظر ایرانی که در شرف تأسیس میباشد متمرکز است.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

به مردم خدمت کنیم تا از نظام دلسرد نشوند
ششمین اجلاسیه پنجمین دور مجلس خبرگان رهبری روز گذشته در حالی برگزار شد که دو عضو این مجلس در فاصله اجلاسیه قبلی تاکنون رحلت کردهاند. بر همین اساس جای آیتالله هاشمی شاهرودی و آیتالله محمد مؤمن در نشست دیروز خالی بود و سخنرانان در نطقهای خود یاد آنها را گرامی داشتند. آیتالله هاشمی شاهرودی نایب رئیس مجلس خبرگان بود، لذا روز گذشته با رأی اعضا جانشین آن مرحوم در هیأت رئیسه هم انتخاب شد. آیتالله آملی لاریجانی، آیتالله فاضل گلپایگانی و حجتالاسلام سیدابراهیم رئیسی نامزدهای این سمت بودند که در انتها رئیسی از مجموع 78 رأی مأخوذه با 43 رأی بهعنوان نایب رئیس نخست، انتخاب شد. آملی لاریجانی و فاضل گلپایگانی هم به ترتیب 27 و 5 رأی کسب کردند.
جلسه دیروز البته یک میهمان ویژه هم داشت؛ فرهاد دژپسند وزیر امور اقتصادی و دارایی. به گزارش پایگاه اطلاعرسانی، دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری ابتدا دژپسند درباره وضعیت اقتصادی کشور سخنرانی کرد و در ادامه تعدادی از اعضای خبرگان هم سؤالات اقتصادی خود را پرسیدند. وزیر اقتصاد هم در دو نوبت صبح و بعد از ظهر به این سؤالات پاسخ داد.
مقایسه آیتالله جنتی از سفر ترامپ و روحانی به عراق
رئیس مجلس خبرگان هم در سخنان خود با اشاره به سفر ترامپ به عراق، تصریح کرد: او شبانه به عراق آمد و هیچکدام از مقامات عراقی از وی استقبال نکردند، این وضعیت رئیس کشوری است که خود را ابرقدرت دنیا میداند اما رئیس جمهوری ما با حضور در عراق قدرت ایران را به نمایش گذاشت. آیتالله جنتی با مهم خواندن سفر رئیس جمهوری سوریه به ایران نیز آن را حامل پیام بزرگی برای جهان دانست و گفت که این سفر نشان داد ایران بزرگترین دوست سوریه است. به گفته وی همه جهان تلاش کردند تا سوریه سقوط کند ولی ایران در کنار ملت سوریه ماند و آنها را پیروز کرد. تمامی این اقدامات بواسطه رهبر معظم انقلاب انجام گرفت.آیتالله جنتی در ادامه با اشاره به مشکلات اقتصادی در کشور گفت: مردمی که برای گوشت آبگوشت و معیشت خود دچار سختی هستند، برای راهپیمایی 22 بهمن این گونه به صحنه میآیند. امسال با اینکه باران هم آمد اما مردم تا پایان مراسم راهپیمایی ماندند. از این مردم باید قدردانی و برای آنها دعا کرد. وی با بیان اینکه باید برای این مردم تلاش و خدمت کنیم تا خدایی ناکرده از نظام دلسرد نشوند، ادامه داد: بیانیه گام دوم امروز باید توسط مردم و خبرگان رهبری مطالعه و تبیین شود. این بیانیه باید تحقق و عینیت پیدا کند و نباید بگذاریم در حد حرف باقی بماند.
وی ضمن ابراز خرسندی از دریافت نشان ذوالفقار توسط سردار سلیمانی گفت: این سردار اسلام خدمات فراوانی برای اسلام، مردم و نظام کرده است. سردار سلیمانی تمام این تلاشها را با اخلاق و بدون گرفتن عکس انجام داده است و این نشان حق این سردار بود. سردار سلیمانی الگوی تمام نظامیان است و این نشان به تمام آنها داده شده است. آیتالله جنتی گفت: رهبری به رئیسجمهوری گفتند که شما فرمانده جنگ اقتصادی هستید، در حال حاضر فرمانده جنگ اقتصاد شما هستید، در مسأله اقتصاد چه کاری میخواهید انجام دهید، لازم است بابت مشکلاتی که در کشور وجود دارد برنامه خود را اعلام کنید.
وی با بیان اینکه انتصاب آقای رئیسی بسیار ارزشمند بود و باید دست رهبری را برای این انتخاب بوسید، از ایشان خواست که توصیههای رهبری و وعدههای خود را اجرا کند. رئیس مجلس خبرگان رهبری با بیان اینکه آفتابه دزدها را همه میگیرند، ادامه داد: امروز باید یکی از مهمترین تلاشهای حجتالاسلام رئیسی مقابله با دانه درشتها باشد، وقتی دانه درشتها بازداشت میشوند تلفن از همه جا شروع میشود. نه تنها باید با مجرم برخورد کرد بلکه باید با مسببان این جرم هم برخورد کرد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

گرفتن وام 65 میلیاردی در 20 دقیقه
از رانندههای تاکسی و پیک موتوری که مدیرعامل شرکت شدند تا وام 65 میلیاردی که ظرف 20 دقیقه آماده پرداخت بود؛ جالبترین بخش از چهارمین جلسه علنی رسیدگی به اتهامات حسین هدایتی و دیگر متهمان مرتبط بود. رسیدگی به این پرونده که از هفته گذشته در شعبه سوم دادگاه ویژه رسیدگی به جرایم اخلالگران و مفسدان اقتصادی به ریاست قاضی مسعودیمقام آغاز شده بود، دیروز هم با دفاع چند متهم دیگر پیگیری شد. حسین حدادان، نورالدین مقصودیانی، مهدی فتحی و احمد رفیعی به اتهام معاونت در اخلال در نظام اقتصادی در جهت اخذ تسهیلات کلان بانکی از خود دفاع کردند. حسین هدایتی هم در بخشی از دادگاه از خود دفاع کرد. نکته قابل تأمل در جلسه دیروز و در غیاب علی اکبر یقینی یکی از متهمان اصلی که متواری است، حکایت پیمودن یک شبه ره صد ساله بود. از راننده آژانس و پیک موتوری و راننده شرکتی که بدون هیچ اطلاع و تخصصی مدیرعامل شرکت شدهاند و بعد متوجه شدهاند که مبالغ کلانی به نام آنها وام گرفته شده است.
به گفته متهمان، علی اکبر یقینی ظاهری مذهبی داشته که هم هیأت عزاداری داشته و هم در کربلا موکب داشته و در لوای همین اقدامات به ظاهر مذهبی اعتماد جلب میکرده است. بعد از دفاعیات متهمان به شرح زیر، قاضی ادامه بررسی پرونده را به روز دوشنبه هفته آینده موکول کرد.
70 میلیارد وام برای متهمی که خود خبر نداشت
متهم احمد رفیعی: به ما نگفته بودند که میخواهند وام بگیرند. آقای یقینی گفت باید در بانک سرمایه شعبه برج فرمان حساب باز کنید تا بعد شرکت جابجا و به آقای هدایتی واگذار شود. اما در بانک چند سند را به ما دادند تا امضا کنیم. آنجا بود که فهمیدیم میخواهند وام بگیرند. بعد از چندماه رفتیم بانک و گفتند شما ۷۰ میلیارد وام گرفتهاید.
راننده تاکسی که مدیرعامل شد
متهم حسین حدادان: اتهامات را قبول ندارم. جناب آقای قاضی! من فقط یک راننده تاکسی هستم. در شرکتی که بعداً به اسم من ثبت شد، کارهای اداریشان را انجام میدادم. یک روز آقای مقدم به من گفت میخواهیم شرکت بزنیم و کارآفرینی کنیم و در آنجا به من پیشنهاد مدیرعاملی داد و گفت که فقط حضور فیزیکی شما لازم است. من سند تجاری امضا نکردم، اما سند دیگر امضا میکردم. به خدا قسم من اصلاً نمیدانستم که اینها میخواهند وام بگیرند و وقتی ما را به بانک سرمایه بردند گفتند که فقط برای افتتاح حساب است. نیما مقدم که نماینده اکبر یقینی بود، ما را به بانک برد و زمانی که افتتاح حساب کردیم، آقای مقدم یکسری برگه آورد و گفت: امضا کن و من وقتی پرسیدم اینها چیست، گفت نگران نباش یقینی گفته امضا کن، مشکلی نیست. آقای قاضی مگر میشود در ظرف ۲۰ دقیقه وام ۶۵ میلیاردی گرفت. آنها به من یک دسته چک دادند و سپس چکهای سفید امضا شده را از من گرفتند. وقتی گفتم که باعث دردسر من میشود، گفته شد که آقای یقینی گفته است خیالت راحت.
پیشنهاد مدیرعاملی به راننده آژانس
متهم مهدی فتحی: سال ۸۱ در آژانس تلفنی مشغول بودم و گاهی از طریق آقای مقدم کارهای شرکت را انجام میدادم. ایشان مورد اعتماد آقای یقینی و دوست چندین ساله من بود. یک روز ایشان تماس گرفت و گفت تو زمین خوردهای با حاج آقا (یقینی) صحبت کردم شما را در شرکت استخدام کند. گفتم کار شرکت بلد نیستم. گفتند به مرور یاد می گیری. به من سمت مدیرعاملی شرکت عمران تجارت امین را پیشنهاد داده بودند. از حاج آقا (یقینی) تعریف کردند، گفتند چند هیأت دارد و هر سال اربعین با هزینه خود چند نفر را به کربلا میفرستد و حدود ۱۲ روز نذری می دهد. تنها وامی که من گرفتم، مربوط به دهه ۸۰ و وام ازدواج بوده است که آن هم پس از چهار بار به بانک رفتن، از گرفتن آن منصرف شده بودم. اما کار ما در بانک سرمایه ۲۰ دقیقه یا نهایت نیم ساعت طول کشید. بعدها متوجه شدیم که وام گرفته شده است. یک روز در سال ۹۲ آقای رفیعی با همه بچهها تماس میگیرد و میگوید فلانی چه نشستهاید که بدبخت شدیم. اینها وام گرفتند و گفت این را پس از مراجعه به بانک و زمان گرفتن پرینت حسابش متوجه شده است.
مدیرعاملی که همزمان پیک موتوری بود
متهم نورالدین مقصودیانی: کار من پیک موتوری است و قبل از آن هم کارگر فصلی بودم که آقایی که الان در قید حیات نیست، من را به آقای یقینی معرفی کرد. مدتی هم پیک موتوری آقای یقینی بودم تا اینکه ایشان به من گفت تو آدم خوبی هستی میخواهم یک شرکت به نامت بزنم. بعد از این موضوع من دو سال همزمان مدیرعامل شرکت و پیک موتوری بودم. آقای یقینی یک آدم معتقد هیأتی بود که در کربلا موکب داشت و من براساس اعتقاداتم ١٤ روز در موکب ایشان در کربلا خدمت کردم. اگر آقای یقینی میگفت الان شب است، من قبول میکردم. بعد هم که اسم آقای هدایتی آمد چون برند ورزشی بود و سایت خیریه داشت، به ایشان هم اعتماد کردم. من حتی تفاوت وام و تسهیلات را هم نمیدانم. اسم شرکت ما «جاوید گشت هیرمند» بود و در سال ۹۴ به بانک سرمایه شعبه مرکزی رفتم و حدود ۱۳۰ میلیارد وام گرفتم. آقای قاضی! من معنای کلمه پولشویی را تا زمان خواندن کیفرخواست نمیدانستم. من چه مدیرعامل و عضو هیأت مدیرهای هستم که به پیک موتوری بودن ادامه دادم؟
هدایتی کل بدهی متهمان را به گردن گرفت
متهم حسین هدایتی: اینها (متهمان دیگر) مظلومانه محاکمه میشوند و رئیس آنها (یقینی) حتی جرأت ندارد مردانه بیاید از این افراد دفاع کند و جرم را گردن بگیرد. من اقرار میکنم کل بدهی به گردن من است. آقای قاضی در صدور رأی عجله نکنید. شب دراز است و قلندر بیدار، کارشناس بفرستید پروژه را ببیند. یکی به داد من برسد. یک کارشناس ملک یا بانک تحقیق کند. سند املاک ساخته نشده عرصه و عیان تحویل بانک شده است در حالی که اصلاً ساخته نشده و ما این را دو شب پیش فهمیدیم. شاید عقل جِن هم به این کار نرسد که با ملکی که ساخته نشده، سند گرفته شود. آقای قهرمانی (نماینده دادستان) من از زرنگی به این روز افتادم. طبق محاسباتم، در خرید ملک سود می کردم. زمانی که فهمیدم سرم کلاه رفته، سند ۳ ملک در شمیران را فک رهن نکردم.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

آنها زنان را با سیلی مینوازند
محمد معصومیان
گزارشنویس
«لحظهای که کتک میخوردم و سرم کوبیده میشد به در و دیوار، وقتی روی سینهام مینشست و دستش را روی دهنم میگذاشت تا خفهام کند، لحظهای که همه جا سیاه میشد و دیگر رو به مرگ میرفتم، با خودم فکر میکردم چرا ادامه میدهم؟» بیتا حالا 4 سال است جدا شده اما گذشت سالها از غم و درد آن روزها کم نکرده. دردی که حالا روی روحش سایه انداخته و گاهی دستانش را دور گلویش میاندازد. خاطراتی که تا آخر عمر همراهش میماند مانند همه زنانی که تجربه خشونت خانگی را با روح و جسم خود حس کردهاند. مانند نسترن، فریده و ماهرخ که در این گزارش با آنها صحبت کردم تا از زبان خودشان روایت زندگیشان را بشنوم.
بعد از برنامه تلویزیونی که چند هفته پیش درباره خشونت علیه یک زن از صدا و سیما پخش شد، بحث درباره این موضوع دوباره داغ شد. در این برنامه تلویزیونی که با انتقاد گسترده فعالان اجتماعی حوزه زنان روبهرو شد، زنی در کنار همسر و فرزندانش در مقابل دوربین صدا و سیما از صبوریهایش گفت و اینکه 27 بار برای اثبات خشونت همسرش به پزشکی قانونی شکایت برده اما هر بار پشیمان شده و به زندگی بازگشته. بعد از این برنامه برخی صبوری زن را مورد تحسین قرار دادند و برخی نیز ارائه چنین تصویری از صدا و سیما را به باد انتقاد گرفتند. من از زنان خشونت دیده پرسیدم وقتی کتک میخورند چه احساسی دارند آیا هنوز ترجیح میدهند صبوری کنند یا راه دیگری برای خود انتخاب کردهاند؟
ماهرخ
38 ساله است و کارمند. 20 ساله بود که با تأیید پدرش ازدواج کرد. پدر او که مردی سختگیر است پیش دخترش از خواستگار تعریف میکند و از او میخواهد ازدواج کند. ماهرخ میگوید: «من هم قبول کردم. اما از لحاظ خانوادگی بهم نمیخوردیم. من این مسأله را همان اول رابطه فهمیدم اما نمیدانم شاید از ترس پدرم یا ترس برگشت به خانه و دوباره دیدن همان سختگیریها بود که ادامه دادم.»
ماهرخ که حالا 18 سال است ازدواج کرده و دو فرزند دارد، همان ابتدای ازدواج و پس از درک تفاوت خودش و همسرش و دیدن زورگوییها و رفتارهای غلط او با خودش عهد میکند که وقتی در شغلش از قراردادی به استخدامی رسید، طلاق بگیرد: «به خاطر همین زندگی ادامه پیدا کرد و ناخواسته دو بچه هم به دنیا آوردم. همسرم از همان اوایل گیر میداد و ساعت به ساعت به تلفنم زنگ میزد و اگر جواب نمیدادم محل کارش را ترک میکرد و میآمد خانه که ببیند من کجا هستم...» بعد از چند سال آنها برای کار همسرش به شهر دیگری منتقل میشوند: «محال بود خانه هر کسی از اقوام من برویم و او بعدتر در خانه، آن میهمانی را سوژه تحقیر من نکند. مثلاً میگفت من نباید با تو ازدواج میکردم، تو لیاقت مرا نداری. مردم هم زن دارند من هم زن دارم!» حرفهایی که مثل سمباده مغز ماهرخ را میسایید؛ تحقیری دردناکتر از کتک خوردن.
اما همه چیز از روزی شروع شد که مادر همسرش چند روزی میهمان خانه آنها میشود. وقتی میخواهد آن روز را تعریف کند، بغض راه گلویش را تنگ میکند و هقهق گریههایش بند نمیآید: «شروع کرد با مشت و لگد به جان من افتادن و خوب یادم هست مادرش به او گفت بدنش را نزن کبود میشود و پدرش دیه میگیرد. از آن وقت به بعد یاد گرفت با مشت و لگد توی سرم بزند. الان هم سعی میکند با مشت یا هر چیزی که دستش برسد توی سرم بزند. هر بار میگویم طلاقم را میگیرم ولی هنوز نمیتوانم، شاید از همسرم میترسم؟ استخدام هم شدم ولی نمیدانم چرا جدا نمیشوم؟ بارها و بارها قهر کردم، رفتم خانه پدرم، پدرم به او گفت اگر دخترم را نمیخواهی ولش کن، من دخترم را سالم به تو دادم تو توی سرش میزنی کور میشود ذهنش معیوب میشود...»
اما همسرش این رفتار خشن را تنها با او ندارد و دخترش را هم شدیدتر به باد کتک میگیرد آنطور که میگوید دو هفته پیش با پیچ گوشتی به جان دختر 15 ساله افتاده و تمام بدنش را کبود کرده. وقتی ماهرخ به خانه میرسد در اتاق خواب دختر شکسته بود: «دخترم الان عین من بیمار شده اصلاً اعتماد به نفس ندارد. دخترم میگفت اگر یکبار دیگر بابا مرا بزند با چاقو میکشمش!»
از او میپرسم چه اقدام حقوقی کرده؟ جواب میدهد: «از پزشکی قانونی نامه گرفتم. وکیلم گفته اگر میخواهی همسرت را بترسانی من تا آخر همراهت هستم حالا یا شوهرت خوب میشود یا بدتر میشود. با چاقو تهدیدم میکند و امکان دارد اوضاع بدتر بشود. نمیدانم کی اما بالاخره جدا میشوم.»
از ماهرخ میپرسم آیا آن برنامه تلویزیونی را دیده و نظرش چیست؟ میگوید: «در شبکههای اجتماعی دیدم و چون شرایط آن زن مثل خودم بود، گفتم شاید آن خانم هم مثل من است و میترسد جدا شود.» حالا ماهرخ به کمک دوستی کلاس ورزش میرود و آن طور که خودش میگوید میخواهد چند وقتی روی خودش کار کند و بیشتر خودش را بشناسد تا وقتی کمی آرام شد، بتواند تصمیم درستی برای زندگی بگیرد.
فریده
39 ساله است و 19 سالش که بوده ازدواج کرده. با اینکه خانواده او و همسرش تفاوت زیادی داشتند، فریده او را دوست داشت: «با کلی دنگ و فنگ ازدواج کردیم اما از وقتی بچه آمد خواستهها بیشتر شد و خشونتها هم شروع شد. البته از لحاظ مالی هم قوی شده بود.»
فریده تعریف میکند که زمان ازدواج همسرش کارگر مغازه بوده و به مرور مغازه خریده و حالا چند کارگر زیر دستش کار میکنند: «بارها گفتم من کارگر مغازهات نیستم اما او دوست دارد همان حکمرانی که در مغازه دارد، روی من هم اعمال کند. این خشونتها کلامی است مثل تحقیر و مقایسه کردن من با سایر زنها، اما از بعد عید پارسال حس کردم همسرم ارتباطی خارج از روابط ما هم دارد.» اما هربار که به این موضوع اشاره میکرد، همسرش تکذیب میکرد تا اواخر تابستان متوجه شد درست فکر میکرده و با زن دیگری ارتباط نزدیکی دارد و کار به صیغه هم رسیده. شوهر وقتی متوجه میشود همسرش فهمیده تا یک ماه به خانه نیامد و فریده هم در این فرصت با کمک برادرش چند شکایت علیه او تنظیم کرد.
فریده که دو فرزند دارد از روزی تعریف میکند که همسرش با آن زن مشاجره کرده بود و با خشونت به خانه آمده بود. بچهها را برد پارکینگ و آمد بالا در را بست: «شروع کرد به فحاشی. آنقدر وحشتناک بود که نمیتوانم فراموشش کنم. من گفتم یک ماه است دارم تحمل میکنم و فشار روی من بوده... دیدم تهدید میکند. گفتم هر کار میخواهی بکن. دست بلند کرد اول توی گوشم زد و وقتی خواستم فرار کنم، موهایم را کشید پرتم کرد.» وقتی بچهها از پارکینگ بالا آمدند و مادرشان را دیدند بهت زده شدند. فریده تعریف میکند که چگونه پسر 13 سالهاش بعد از دیدن این صحنه قسم میخورد اگر پدر به خانه برگردد او را با چاقو بکشد.
فریده همان شب به پزشکی قانونی میرود و متوجه میشود گوشش خونریزی کرده. با این همه بعد از پادرمیانی و ابراز ندامت همسرش دوباره به خانه برمیگردد: «هنوز حس میکنم با زن جدیدی یا همان زن قدیمی رابطه دارد. الان که آرام با شما حرف میزنم، انگار از داخل موریانه دارد وجودم را میخورد. دلشوره و نگرانی رهایم نمیکند.»
سابقه کتک خوردن فریده به قبل از این اتفاق برمیگردد. او هر بار به خاطر فرزندانش کوتاه آمده و صبوری کرده و حالا یک ماه است که به روان درمانی میرود: «الان من فقط یک فرصت مجدد به خودم و او دادهام تا بچههایم بعدها نگویند زود طلاق گرفتی و ایکاش چنین و چنان میکردی. برادرم هم هر بار میگوید حالا 39 سالت است دو بچه داری، مبادا جدا شوی که اوضاع از این هم بدتر میشود اما من اعتقادی به این حرفها ندارم و شاید جدا شدن تصمیم درستتری برای زندگی باشد. اگر الان درحال زندگی هستم فقط برای این است که در آینده حرف و حدیثی باقی نماند.»
فریده از روند طولانی دادرسی هم شکایت دارد و میگوید: «واقعاً خیلی معطل میکنند. وقتی زنی سه بار شکایت کرده علیه همسرش معلوم است که موضوع او جدی است و آدم انتظار دارد قانون با قدرت بیشتر طرف زن را بگیرد و پیگیرتر باشد.»
بیتا
بیتا 32 ساله است و حالا 4 سال است از همسرش جدا شده. او آن برنامه تلویزیونی را اتفاق خوبی میداند: «اینکه چنین موضوعی در رسانهها مطرح شد، برای من جالب بود. موضوعی که تا این اندازه پنهان شده و ندیده گرفته شده اما زنان زیادی درگیرش هستند. تفاوت این زن با دیگر زنها این است که او با دو بچه 27 بار به پزشکی قانونی رفته اما زنهای زیادی حتی همین کار را هم نمیکنند و در ذهنششان طلاق میگیرند و برمیگردند به زندگی.» زنانی که هزاران بار مورد خشونت قرار گرفتهاند اما در سکوت به زندگی ادامه دادهاند. مثل خود بیتا که وقتی 21 ساله بود و در دانشگاه با مردی فرهیخته و فعال حقوق زنان و کودکان ازدواج کرد: «از روز اول خشونت دیدم و حتی قبل ازدواج و عقد چند بار با خشونت کلامی شدید و توهین مواجه شدم ولی سریعاً با عذرخواهی مواجه میشدم. از همان اول من بخشیدم و خشونت او هم شدیدتر و شدیدتر شد. اول با سیلی شروع شد بعد به لگد و بعد هم به مرحلهای رسید که با چکش میزد توی سرم و خونریزی شدیدی پیدا میکردم. کم کم یاد گرفت از ابزار مختلف استفاده کند و من چون خیلی قبولش داشتم، دوباره میماندم.» او که 8 سال راضی به طلاق نشد، میگوید: «در این مورد خیلی فکر کردهام؛ میدانید! همسر من آدم تحصیلکرده و روشنفکری بود و من هم فکر میکردم آدم مدرنی هستم اما نبودم و این سنت صبوری درون من ریشه داشت و درون همسر من هم آن خشونت مردانه. ریشههایی که حالا من وقتی با زنان آسیبدیده مشاوره میدهم، میفهمم که در همه ما هست. تک تک جملات زنانی که با آنها حرف میزنم آشناست و جملات همسرشان هم شبیه همسر سابق من است.»
بیتا از دوگانه مرد خشونتطلب و بخشنده و مهربان میگوید، دوگانهای که شبیه «سندروم استکلهم» است. سندرومی که در آن گروگان، عاشق گروگانگیر میشود: «چیزی که در من و خیلی زنان دیگر وجود دارد، این است که همسران ما دو چهره دارند؛ آدم خشونتگر همیشه خشونت نمیکند و گاهی هم به شدت محبت میکند که این هم بشدت همان خشونت است. باید به این نکته توجه کرد که وقتی زنی خشونت میبیند ترسوتر و بیاعتماد به نفستر میشود و اگر یک نفر بیاید محبت کند سریع جذب میشود و آن مرد خشونتگر نقش هر دو نفر را بازی میکند.»
بیتا که هنوز به خاطر کتکهایی که خورده کلیه و معدهاش مشکل دارد و پاهایش قدرت لامسه گذشته را ندارد، از روزهای تلخ گذشته میگوید: «بعد از کتک خوردن همسرم گریه میکرد و میگفت غلط کردم. این کار را نکن تا من تو را نزنم، خودت مجبورم میکنی! کم کم فاصله میگرفتم از کتک خوردن و نمیرفتم و خاطرات تلخ را هم سرکوب میکردم. فکر میکنم اگر خانوادهام اصرار نمیکردند شاید تا الان مانده بودم یا اصلاً مرده بودم. چون خشونت هیچ وقت کم نمیشود و یکسره تشدید میشود. در نهایت دو روز در خانه حبسم کرد و تلفن را هم قطع کرد و با کابل و گلدان و پایه صندلی و هرچیزی که به دستش میرسید، کتک زد. بخصوص با گوشتکوب فلزی. نیم ساعت میخوابید و دوباره بیدار میشد و شروع میکرد و حال خودش هم خیلی بد بود.» او را با برانکارد به بیمارستان میبرند و پزشکان به همسرش میگویند شاید زنده نماند: «من تقریباً یک ماه در بیمارستان بودم و بالاخره خانوادهام فهمیدند و مرا یواشکی به خانه بردند. بعد از چند ماه هر چیزی که داشتم حتی خانهای که با ارث پدری خریده بودم و مهریه و... همه را بخشیدم و طلاق گرفتم.»
نسترن
39 ساله است و فوق لیسانس دارد. او در رابطهای ماند که 11 سال بجز عشقی یک طرفه و خشونت کلامی و فیزیکی چیز دیگری نداشت: «آشنایی در محیط دانشگاه بود. خیلی طول نکشید و 4 ماه بعد آشنایی عقد کردیم. بعد از یکی دو ماه همسرم پشیمان شد. شاید مدت آشنایی طولانیتر بود، این اتفاق نمیافتاد اما چون خیلی به او علاقهمند بودم، نمیخواستم تمام شود.»چیزی که نسترن را بعد از 5 سال از پایان رابطه آزار میدهد، این است که خودش در کارگاههای مختلف برای زنان از حقوقشان میگفت اما در زندگی خودش عاجز از اجرای آنها بود: «دائماً چیزهایی میخواندم و برای مردم میگفتم که خودم بلد نبودم انجام بدهم.» همسر او هم مانند بیشتر مردان خشونتگرا این احساس را به همسرش القا میکرد که او باعث بیرون آمدن خوی حیوانیاش میشود و این احساس گناه تا سالها همراه نسترن بود: «میگفت من هنرمندم، ساز میزنم، شعر میگویم مگر میشود چنین آدمی دست روی کسی بلند کند؟ پس تویی که این کار را میکنی. این مرا آزار میداد.»
اما خیلی گذشت تا نسترن فهمید کسی که کتک میخورد، مقصر نیست: «تا خودم را راضی کنم خیلی پروسه عذابآوری بود. احساس گناه میکردم. هنوز خودم را سرزنش میکنم که چرا تمام نکردم؟ شاید آن وابستگی یا عشق نمیگذاشت این اتفاق بیفتد.»
نسترن که در شبکههای اجتماعی آن برنامه تلویزیون را دیده، میگوید: «اول آن زن را تحسین کردم که با دو تا بچه به پزشک قانونی رفته. من با این همه ادعا هرگز این کار را نکردم. درک میکنم بالاخره هیچ سازوکاری وجود ندارد از شما حمایت کند و شما برمیگردی چون احساس ناامنی میکنی. اما تبلیغ همین الگوهای غلط است که باعث میشود من در 35 سالگی نتوانم جدا شوم مهم است که قانون پشت شما باشد و همسایه بتواند در بزند و بگوید اینجا چه خبر است. آن مرد طی کدام پروسه درمان شده؟»
نسترن از احساس بد لحظه کتک خوردن میگوید اما آن لحظه رفتنی است و چیزی که میماند، آن دستهایی است که حالا میخواهند به شما محبت کنند و بنوازند: «آن لحظه دستهایی را میبینید که شما را کتک زده و دو هفته چشم شما کبود بوده. بنابراین آن محبت هم نوعی شکنجه است. لحظه کتک خوردن یک لحظه است اما شکنجه دائمی است.»
به نسترن میگویم چه چیزی باعث ماندن و ادامه دادن او شد؟ میگوید: «هر وقت من مادر به دختر 12 سالهام یاد دادم که صبر هم اندازهای دارد و قرار نیست تا آخر عمر در رابطه خشونت آمیز صبوری کند. آن وقت به هرشکلی ادامه پیدا نمیکند. من این صبوری را از مادرم یاد گرفتم اما آموزه خوبی نبود.»
گزارشنویس
«لحظهای که کتک میخوردم و سرم کوبیده میشد به در و دیوار، وقتی روی سینهام مینشست و دستش را روی دهنم میگذاشت تا خفهام کند، لحظهای که همه جا سیاه میشد و دیگر رو به مرگ میرفتم، با خودم فکر میکردم چرا ادامه میدهم؟» بیتا حالا 4 سال است جدا شده اما گذشت سالها از غم و درد آن روزها کم نکرده. دردی که حالا روی روحش سایه انداخته و گاهی دستانش را دور گلویش میاندازد. خاطراتی که تا آخر عمر همراهش میماند مانند همه زنانی که تجربه خشونت خانگی را با روح و جسم خود حس کردهاند. مانند نسترن، فریده و ماهرخ که در این گزارش با آنها صحبت کردم تا از زبان خودشان روایت زندگیشان را بشنوم.
بعد از برنامه تلویزیونی که چند هفته پیش درباره خشونت علیه یک زن از صدا و سیما پخش شد، بحث درباره این موضوع دوباره داغ شد. در این برنامه تلویزیونی که با انتقاد گسترده فعالان اجتماعی حوزه زنان روبهرو شد، زنی در کنار همسر و فرزندانش در مقابل دوربین صدا و سیما از صبوریهایش گفت و اینکه 27 بار برای اثبات خشونت همسرش به پزشکی قانونی شکایت برده اما هر بار پشیمان شده و به زندگی بازگشته. بعد از این برنامه برخی صبوری زن را مورد تحسین قرار دادند و برخی نیز ارائه چنین تصویری از صدا و سیما را به باد انتقاد گرفتند. من از زنان خشونت دیده پرسیدم وقتی کتک میخورند چه احساسی دارند آیا هنوز ترجیح میدهند صبوری کنند یا راه دیگری برای خود انتخاب کردهاند؟
ماهرخ
38 ساله است و کارمند. 20 ساله بود که با تأیید پدرش ازدواج کرد. پدر او که مردی سختگیر است پیش دخترش از خواستگار تعریف میکند و از او میخواهد ازدواج کند. ماهرخ میگوید: «من هم قبول کردم. اما از لحاظ خانوادگی بهم نمیخوردیم. من این مسأله را همان اول رابطه فهمیدم اما نمیدانم شاید از ترس پدرم یا ترس برگشت به خانه و دوباره دیدن همان سختگیریها بود که ادامه دادم.»
ماهرخ که حالا 18 سال است ازدواج کرده و دو فرزند دارد، همان ابتدای ازدواج و پس از درک تفاوت خودش و همسرش و دیدن زورگوییها و رفتارهای غلط او با خودش عهد میکند که وقتی در شغلش از قراردادی به استخدامی رسید، طلاق بگیرد: «به خاطر همین زندگی ادامه پیدا کرد و ناخواسته دو بچه هم به دنیا آوردم. همسرم از همان اوایل گیر میداد و ساعت به ساعت به تلفنم زنگ میزد و اگر جواب نمیدادم محل کارش را ترک میکرد و میآمد خانه که ببیند من کجا هستم...» بعد از چند سال آنها برای کار همسرش به شهر دیگری منتقل میشوند: «محال بود خانه هر کسی از اقوام من برویم و او بعدتر در خانه، آن میهمانی را سوژه تحقیر من نکند. مثلاً میگفت من نباید با تو ازدواج میکردم، تو لیاقت مرا نداری. مردم هم زن دارند من هم زن دارم!» حرفهایی که مثل سمباده مغز ماهرخ را میسایید؛ تحقیری دردناکتر از کتک خوردن.
اما همه چیز از روزی شروع شد که مادر همسرش چند روزی میهمان خانه آنها میشود. وقتی میخواهد آن روز را تعریف کند، بغض راه گلویش را تنگ میکند و هقهق گریههایش بند نمیآید: «شروع کرد با مشت و لگد به جان من افتادن و خوب یادم هست مادرش به او گفت بدنش را نزن کبود میشود و پدرش دیه میگیرد. از آن وقت به بعد یاد گرفت با مشت و لگد توی سرم بزند. الان هم سعی میکند با مشت یا هر چیزی که دستش برسد توی سرم بزند. هر بار میگویم طلاقم را میگیرم ولی هنوز نمیتوانم، شاید از همسرم میترسم؟ استخدام هم شدم ولی نمیدانم چرا جدا نمیشوم؟ بارها و بارها قهر کردم، رفتم خانه پدرم، پدرم به او گفت اگر دخترم را نمیخواهی ولش کن، من دخترم را سالم به تو دادم تو توی سرش میزنی کور میشود ذهنش معیوب میشود...»
اما همسرش این رفتار خشن را تنها با او ندارد و دخترش را هم شدیدتر به باد کتک میگیرد آنطور که میگوید دو هفته پیش با پیچ گوشتی به جان دختر 15 ساله افتاده و تمام بدنش را کبود کرده. وقتی ماهرخ به خانه میرسد در اتاق خواب دختر شکسته بود: «دخترم الان عین من بیمار شده اصلاً اعتماد به نفس ندارد. دخترم میگفت اگر یکبار دیگر بابا مرا بزند با چاقو میکشمش!»
از او میپرسم چه اقدام حقوقی کرده؟ جواب میدهد: «از پزشکی قانونی نامه گرفتم. وکیلم گفته اگر میخواهی همسرت را بترسانی من تا آخر همراهت هستم حالا یا شوهرت خوب میشود یا بدتر میشود. با چاقو تهدیدم میکند و امکان دارد اوضاع بدتر بشود. نمیدانم کی اما بالاخره جدا میشوم.»
از ماهرخ میپرسم آیا آن برنامه تلویزیونی را دیده و نظرش چیست؟ میگوید: «در شبکههای اجتماعی دیدم و چون شرایط آن زن مثل خودم بود، گفتم شاید آن خانم هم مثل من است و میترسد جدا شود.» حالا ماهرخ به کمک دوستی کلاس ورزش میرود و آن طور که خودش میگوید میخواهد چند وقتی روی خودش کار کند و بیشتر خودش را بشناسد تا وقتی کمی آرام شد، بتواند تصمیم درستی برای زندگی بگیرد.
فریده
39 ساله است و 19 سالش که بوده ازدواج کرده. با اینکه خانواده او و همسرش تفاوت زیادی داشتند، فریده او را دوست داشت: «با کلی دنگ و فنگ ازدواج کردیم اما از وقتی بچه آمد خواستهها بیشتر شد و خشونتها هم شروع شد. البته از لحاظ مالی هم قوی شده بود.»
فریده تعریف میکند که زمان ازدواج همسرش کارگر مغازه بوده و به مرور مغازه خریده و حالا چند کارگر زیر دستش کار میکنند: «بارها گفتم من کارگر مغازهات نیستم اما او دوست دارد همان حکمرانی که در مغازه دارد، روی من هم اعمال کند. این خشونتها کلامی است مثل تحقیر و مقایسه کردن من با سایر زنها، اما از بعد عید پارسال حس کردم همسرم ارتباطی خارج از روابط ما هم دارد.» اما هربار که به این موضوع اشاره میکرد، همسرش تکذیب میکرد تا اواخر تابستان متوجه شد درست فکر میکرده و با زن دیگری ارتباط نزدیکی دارد و کار به صیغه هم رسیده. شوهر وقتی متوجه میشود همسرش فهمیده تا یک ماه به خانه نیامد و فریده هم در این فرصت با کمک برادرش چند شکایت علیه او تنظیم کرد.
فریده که دو فرزند دارد از روزی تعریف میکند که همسرش با آن زن مشاجره کرده بود و با خشونت به خانه آمده بود. بچهها را برد پارکینگ و آمد بالا در را بست: «شروع کرد به فحاشی. آنقدر وحشتناک بود که نمیتوانم فراموشش کنم. من گفتم یک ماه است دارم تحمل میکنم و فشار روی من بوده... دیدم تهدید میکند. گفتم هر کار میخواهی بکن. دست بلند کرد اول توی گوشم زد و وقتی خواستم فرار کنم، موهایم را کشید پرتم کرد.» وقتی بچهها از پارکینگ بالا آمدند و مادرشان را دیدند بهت زده شدند. فریده تعریف میکند که چگونه پسر 13 سالهاش بعد از دیدن این صحنه قسم میخورد اگر پدر به خانه برگردد او را با چاقو بکشد.
فریده همان شب به پزشکی قانونی میرود و متوجه میشود گوشش خونریزی کرده. با این همه بعد از پادرمیانی و ابراز ندامت همسرش دوباره به خانه برمیگردد: «هنوز حس میکنم با زن جدیدی یا همان زن قدیمی رابطه دارد. الان که آرام با شما حرف میزنم، انگار از داخل موریانه دارد وجودم را میخورد. دلشوره و نگرانی رهایم نمیکند.»
سابقه کتک خوردن فریده به قبل از این اتفاق برمیگردد. او هر بار به خاطر فرزندانش کوتاه آمده و صبوری کرده و حالا یک ماه است که به روان درمانی میرود: «الان من فقط یک فرصت مجدد به خودم و او دادهام تا بچههایم بعدها نگویند زود طلاق گرفتی و ایکاش چنین و چنان میکردی. برادرم هم هر بار میگوید حالا 39 سالت است دو بچه داری، مبادا جدا شوی که اوضاع از این هم بدتر میشود اما من اعتقادی به این حرفها ندارم و شاید جدا شدن تصمیم درستتری برای زندگی باشد. اگر الان درحال زندگی هستم فقط برای این است که در آینده حرف و حدیثی باقی نماند.»
فریده از روند طولانی دادرسی هم شکایت دارد و میگوید: «واقعاً خیلی معطل میکنند. وقتی زنی سه بار شکایت کرده علیه همسرش معلوم است که موضوع او جدی است و آدم انتظار دارد قانون با قدرت بیشتر طرف زن را بگیرد و پیگیرتر باشد.»
بیتا
بیتا 32 ساله است و حالا 4 سال است از همسرش جدا شده. او آن برنامه تلویزیونی را اتفاق خوبی میداند: «اینکه چنین موضوعی در رسانهها مطرح شد، برای من جالب بود. موضوعی که تا این اندازه پنهان شده و ندیده گرفته شده اما زنان زیادی درگیرش هستند. تفاوت این زن با دیگر زنها این است که او با دو بچه 27 بار به پزشکی قانونی رفته اما زنهای زیادی حتی همین کار را هم نمیکنند و در ذهنششان طلاق میگیرند و برمیگردند به زندگی.» زنانی که هزاران بار مورد خشونت قرار گرفتهاند اما در سکوت به زندگی ادامه دادهاند. مثل خود بیتا که وقتی 21 ساله بود و در دانشگاه با مردی فرهیخته و فعال حقوق زنان و کودکان ازدواج کرد: «از روز اول خشونت دیدم و حتی قبل ازدواج و عقد چند بار با خشونت کلامی شدید و توهین مواجه شدم ولی سریعاً با عذرخواهی مواجه میشدم. از همان اول من بخشیدم و خشونت او هم شدیدتر و شدیدتر شد. اول با سیلی شروع شد بعد به لگد و بعد هم به مرحلهای رسید که با چکش میزد توی سرم و خونریزی شدیدی پیدا میکردم. کم کم یاد گرفت از ابزار مختلف استفاده کند و من چون خیلی قبولش داشتم، دوباره میماندم.» او که 8 سال راضی به طلاق نشد، میگوید: «در این مورد خیلی فکر کردهام؛ میدانید! همسر من آدم تحصیلکرده و روشنفکری بود و من هم فکر میکردم آدم مدرنی هستم اما نبودم و این سنت صبوری درون من ریشه داشت و درون همسر من هم آن خشونت مردانه. ریشههایی که حالا من وقتی با زنان آسیبدیده مشاوره میدهم، میفهمم که در همه ما هست. تک تک جملات زنانی که با آنها حرف میزنم آشناست و جملات همسرشان هم شبیه همسر سابق من است.»
بیتا از دوگانه مرد خشونتطلب و بخشنده و مهربان میگوید، دوگانهای که شبیه «سندروم استکلهم» است. سندرومی که در آن گروگان، عاشق گروگانگیر میشود: «چیزی که در من و خیلی زنان دیگر وجود دارد، این است که همسران ما دو چهره دارند؛ آدم خشونتگر همیشه خشونت نمیکند و گاهی هم به شدت محبت میکند که این هم بشدت همان خشونت است. باید به این نکته توجه کرد که وقتی زنی خشونت میبیند ترسوتر و بیاعتماد به نفستر میشود و اگر یک نفر بیاید محبت کند سریع جذب میشود و آن مرد خشونتگر نقش هر دو نفر را بازی میکند.»
بیتا که هنوز به خاطر کتکهایی که خورده کلیه و معدهاش مشکل دارد و پاهایش قدرت لامسه گذشته را ندارد، از روزهای تلخ گذشته میگوید: «بعد از کتک خوردن همسرم گریه میکرد و میگفت غلط کردم. این کار را نکن تا من تو را نزنم، خودت مجبورم میکنی! کم کم فاصله میگرفتم از کتک خوردن و نمیرفتم و خاطرات تلخ را هم سرکوب میکردم. فکر میکنم اگر خانوادهام اصرار نمیکردند شاید تا الان مانده بودم یا اصلاً مرده بودم. چون خشونت هیچ وقت کم نمیشود و یکسره تشدید میشود. در نهایت دو روز در خانه حبسم کرد و تلفن را هم قطع کرد و با کابل و گلدان و پایه صندلی و هرچیزی که به دستش میرسید، کتک زد. بخصوص با گوشتکوب فلزی. نیم ساعت میخوابید و دوباره بیدار میشد و شروع میکرد و حال خودش هم خیلی بد بود.» او را با برانکارد به بیمارستان میبرند و پزشکان به همسرش میگویند شاید زنده نماند: «من تقریباً یک ماه در بیمارستان بودم و بالاخره خانوادهام فهمیدند و مرا یواشکی به خانه بردند. بعد از چند ماه هر چیزی که داشتم حتی خانهای که با ارث پدری خریده بودم و مهریه و... همه را بخشیدم و طلاق گرفتم.»
نسترن
39 ساله است و فوق لیسانس دارد. او در رابطهای ماند که 11 سال بجز عشقی یک طرفه و خشونت کلامی و فیزیکی چیز دیگری نداشت: «آشنایی در محیط دانشگاه بود. خیلی طول نکشید و 4 ماه بعد آشنایی عقد کردیم. بعد از یکی دو ماه همسرم پشیمان شد. شاید مدت آشنایی طولانیتر بود، این اتفاق نمیافتاد اما چون خیلی به او علاقهمند بودم، نمیخواستم تمام شود.»چیزی که نسترن را بعد از 5 سال از پایان رابطه آزار میدهد، این است که خودش در کارگاههای مختلف برای زنان از حقوقشان میگفت اما در زندگی خودش عاجز از اجرای آنها بود: «دائماً چیزهایی میخواندم و برای مردم میگفتم که خودم بلد نبودم انجام بدهم.» همسر او هم مانند بیشتر مردان خشونتگرا این احساس را به همسرش القا میکرد که او باعث بیرون آمدن خوی حیوانیاش میشود و این احساس گناه تا سالها همراه نسترن بود: «میگفت من هنرمندم، ساز میزنم، شعر میگویم مگر میشود چنین آدمی دست روی کسی بلند کند؟ پس تویی که این کار را میکنی. این مرا آزار میداد.»
اما خیلی گذشت تا نسترن فهمید کسی که کتک میخورد، مقصر نیست: «تا خودم را راضی کنم خیلی پروسه عذابآوری بود. احساس گناه میکردم. هنوز خودم را سرزنش میکنم که چرا تمام نکردم؟ شاید آن وابستگی یا عشق نمیگذاشت این اتفاق بیفتد.»
نسترن که در شبکههای اجتماعی آن برنامه تلویزیون را دیده، میگوید: «اول آن زن را تحسین کردم که با دو تا بچه به پزشک قانونی رفته. من با این همه ادعا هرگز این کار را نکردم. درک میکنم بالاخره هیچ سازوکاری وجود ندارد از شما حمایت کند و شما برمیگردی چون احساس ناامنی میکنی. اما تبلیغ همین الگوهای غلط است که باعث میشود من در 35 سالگی نتوانم جدا شوم مهم است که قانون پشت شما باشد و همسایه بتواند در بزند و بگوید اینجا چه خبر است. آن مرد طی کدام پروسه درمان شده؟»
نسترن از احساس بد لحظه کتک خوردن میگوید اما آن لحظه رفتنی است و چیزی که میماند، آن دستهایی است که حالا میخواهند به شما محبت کنند و بنوازند: «آن لحظه دستهایی را میبینید که شما را کتک زده و دو هفته چشم شما کبود بوده. بنابراین آن محبت هم نوعی شکنجه است. لحظه کتک خوردن یک لحظه است اما شکنجه دائمی است.»
به نسترن میگویم چه چیزی باعث ماندن و ادامه دادن او شد؟ میگوید: «هر وقت من مادر به دختر 12 سالهام یاد دادم که صبر هم اندازهای دارد و قرار نیست تا آخر عمر در رابطه خشونت آمیز صبوری کند. آن وقت به هرشکلی ادامه پیدا نمیکند. من این صبوری را از مادرم یاد گرفتم اما آموزه خوبی نبود.»

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

وداع بوتفلیقه با ریاست جمهوری 20 ساله
رئیسجمهوری الجزایر از نامزدی در انتخابات انصراف داد
فرحناز دهقی
خبرنگار
در کش و قوس اعتراضها و موجی که رفته رفته بر عظمتش افزوده میشود، سرانجام رئیس جمهوری 82 ساله الجزایر که زمانی قهرمان ملی این کشور و عزیز مردمش بود، راضی به عقبنشینی شد و اعلام کرد به مردم این کشور اجازه میدهد پس از 20 سال در رأس قدرت بودن، آیندهای بدون حضور او را تجربه کنند.
عبدالعزیز بوتفلیقه روز دوشنبه با انتشار بیانیهای اعلام کرد از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری 18 آوریل انصراف داده است. بیانیهای که باز هم مردم الجزایر را به خیابانها کشاند اما این بار نه برای اعتراض که برای جشن گرفتن و پایکوبی به خاطر رسیدن به خواستهشان. به دنبال اعلام انصراف رئیس جمهوری، احمد اویحیی نخستوزیری الجزایر نیز استعفای خود را اعلام کرد و به جای او، نورالدین بدوی که پیش از این وزیر کشور بود، روی کرسی نخستوزیری نشست. رمطان لعمامره هم که مشاور دیپلماتیک بوتفلیقه بود، معاون نخستوزیری شد.
این تصمیم در پی اعتراض بسیار گسترده مردم این کشور گرفته شد که چند هفته متوالی در خیابانهای شهرهای مختلف الجزایر گرد هم آمدند تا مخالفت سرسختانه خود را با پنجمین نامزدی بوتفلیقه در انتخابات ریاست جمهوری نشان بدهند. در همین ایام چند اتحادیه کارگری که به دولت نزدیک بودند هم با معترضان اعلام همبستگی کردند و دو حزب مخالف دولت هم گفتند که انتخابات ریاست جمهوری را که قرار بود حدود پنج هفته دیگر برگزار شود، تحریم میکنند. اما پیوستن چند مقام نظامی به موج اعتراضات و از آن مهمتر بیانیه هزار وکیل الجزایری که اعلام کردند بر انتخاباتی که بوتفلیقه در آن شرکت کند نظارت نخواهند کرد، آخرین میخ را بر تابوت آرزوهای بوتفلیقه زد و او را وادار به عقبنشینی کرد.
به گزارش فرانس 24، بوتفلیقه در بیانیه خود که در آژانس خبری دولتی این کشور منتشر شد، گفت که به منظور ایجاد اصلاحاتی سیاسی و در قانون اساسی کنفرانسی تا پایان سال 2019 برگزار خواهد شد. در همین راستا، او اعلام کرد که همهپرسیای درباره متممهای قانون اساسی تعیین خواهد شد. او همچنین احتمال داد که برگزاری این انتخابات به تعویق بیفتد اما تاریخ جدیدی برای آن مطرح نکرد. از سوی دیگر، بوتفلیقه سازمان عالی مستقل جهت نظارت بر انتخابات ریاست جمهوری به ریاست عبدالوهاب دربال را منحل کرد. به گزارش رویترز، کمتر از یک روز پس از انتشار بیانیه دفتر ریاست جمهوری، اعلام شد که خضر ابراهیمی دیپلمات کهنهکار و وزیر خارجه پیشین الجزایر ریاست این کنفرانس را در دست خواهد گرفت. یک منبع دولتی نیز اعلام کرد که این کنفرانس شامل نمایندگان معترضان از جمله جمیله بوحیرد، زهره ظریف بیطاط و اخضر بورقعه خواهد بود.
روز گذشته پس از آنکه بوتفلیقه اعلام کرد از انتخابات ریاست جمهوری کنار میکشد، با ابراهیمی دیداری کرد که به احتمال زیاد طی آن درباره جزئیات این کنفرانس با یکدیگر رایزنی کردند. اخضر ابراهیمی پس از دیدار با بوتفلیقه گفت: «با توجه به شرایطی که در حال حاضر کشور دارد، بوتفلیقه مرا در جریان اتفاقات جاری الجزایر و تصمیمات مهمی که قصد اتخاذ آنها را دارد، قرار داد. اما اکنون صدای مردم بویژه جوانان شنیده شده است و مرحله جدید و سازندهای که بسیاری از مشکلات ما را رفع خواهد کرد، خیلی زود آغاز میشود.» پس از انتشار خبر این کنارهگیری، رئیس جمهوری الجزایر با رئیس ستاد ارتش این کشور دیدار کرد؛ دیداری که هیچ خبری مبنی بر ماهیت و محتوای آن فاش نشده است.
طی هفتههای اخیر، دهها هزار تن از مردم از هر طبقه و کلاس اجتماعیای در اتحادی کمنظیر راه خیابانها و میادین اصلی شهر را در پیش گرفتند تا سد راه زیادهخواهیهای رئیس جمهوریشان شوند. موج اعتراضات مردمی آنقدر گسترده شد که به فرانسه، کانادا و کشورهای غربی هم راه پیدا کرد و هزاران نفر از مخالفان دولت او که در خارج از الجزایر زندگی میکردند، با مردم داخل این کشور متحد شدند. بوتفلیقه 82 ساله، 20 سال است که در رأس قدرت الجزایر حضور دارد اما از سال 2013 که سکته کرد، به ندرت در انظار عمومی ظاهر شد. مخالفان او میگویند او دیگر مناسب به دست گرفتن قدرت نیست و باید فرد جوان و دموکراتیکتری به جای او وارد کاخ ریاست جمهوری شود. آنها اعتقاد دارند بوتفلیقه در کاخ خود مینشیند به اخباری که زیر دستانش پالایش میکنند، گوش میدهد و براساس آن به مقامهای نظامی و اقتصادی دستور میدهد.
امانوئل ماکرون، رئیس جمهوری فرانسه هم با اعلام حمایت از انصراف بوتفلیقه، خواستار ایجاد اصلاحاتی برای نوسازی سیستم سیاسی الجزایر شد. وزیر خارجه این کشور هم در بیانیهای اعلام کرد: «در پی تظاهرات گسترده که در نهایت صلحطلبی و احترام برگزار شد، فرانسه امیدوار است تحرکی تازه که باعث الهامبخشی و انگیزه مردم الجزایر میشود، در این کشور ایجاد شود.
جشن خیابانی معترضان، هشدار فعالان
اندکی پس از انتشار این بیانیه، خیابانهای پایتخت این کشور از حضور گسترده مردم سرشار شد و پرچمهایی که هماهنگ با آوازهای دستهجمعی تکان میخوردند، سراسر آسمان را فرا گرفته بودند. به گزارش آسوشیتدپرس، محمد کاسی، راننده تاکسی 50 سالهای گفت: «با صبر و استقامت ما، اعتراضمان میوه داد. ما حامیان دوره پنجم را شکست دادیم.» اسماعیل ترکاشی مرد 35 سالهای که کارمند یک اداره دولتی است هم با استقبال از تصمیم بوتفلیقه گفت: «او ناچار شد که بپذیرد مردم دیگر با او همنظر نیستند. او 20 سال در قدرت بوده و حالا نسل جوان ما باید یک رهبر دموکرات داشته باشد.» اما مریم آملال، تحلیلگر فرانس 24، اعتقاد دارد نباید به عقبنشینی بوتفلیقه چندان هم خوشبین بود. او در این باره میگوید: «پس از اعلام انصراف بوتفلیقه، مردم در خیابانها به جشن و پایکوبی مشغول بودند و میگفتند این پیروزی ما است. اما شاید این در واقع پیروزی دولت باشد که مردم به هم بگویند، دولت به حرف ما گوش کرد و پاسخ ما را داد. بوتفلیقه گفته برای دوره پنجم نامزد نمیشود، شاید او بخواهد دوره چهارم خود را طولانی کند؛ خبری که اصلاً برای الجزایریها خوشایند نیست.» خالد درارنی، روزنامهنگار و فعال سیاسی نیز در توئیتی نوشت: «اعلام تصمیم بوتفلیقه به منزله تمدید دوره چهارم قدرت اوست، اگرچه دوره پنجمی در کار نیست اما دوره چهارم او تمدید میشود. این رسوایی شرمآور است.»
خبرنگار
در کش و قوس اعتراضها و موجی که رفته رفته بر عظمتش افزوده میشود، سرانجام رئیس جمهوری 82 ساله الجزایر که زمانی قهرمان ملی این کشور و عزیز مردمش بود، راضی به عقبنشینی شد و اعلام کرد به مردم این کشور اجازه میدهد پس از 20 سال در رأس قدرت بودن، آیندهای بدون حضور او را تجربه کنند.
عبدالعزیز بوتفلیقه روز دوشنبه با انتشار بیانیهای اعلام کرد از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری 18 آوریل انصراف داده است. بیانیهای که باز هم مردم الجزایر را به خیابانها کشاند اما این بار نه برای اعتراض که برای جشن گرفتن و پایکوبی به خاطر رسیدن به خواستهشان. به دنبال اعلام انصراف رئیس جمهوری، احمد اویحیی نخستوزیری الجزایر نیز استعفای خود را اعلام کرد و به جای او، نورالدین بدوی که پیش از این وزیر کشور بود، روی کرسی نخستوزیری نشست. رمطان لعمامره هم که مشاور دیپلماتیک بوتفلیقه بود، معاون نخستوزیری شد.
این تصمیم در پی اعتراض بسیار گسترده مردم این کشور گرفته شد که چند هفته متوالی در خیابانهای شهرهای مختلف الجزایر گرد هم آمدند تا مخالفت سرسختانه خود را با پنجمین نامزدی بوتفلیقه در انتخابات ریاست جمهوری نشان بدهند. در همین ایام چند اتحادیه کارگری که به دولت نزدیک بودند هم با معترضان اعلام همبستگی کردند و دو حزب مخالف دولت هم گفتند که انتخابات ریاست جمهوری را که قرار بود حدود پنج هفته دیگر برگزار شود، تحریم میکنند. اما پیوستن چند مقام نظامی به موج اعتراضات و از آن مهمتر بیانیه هزار وکیل الجزایری که اعلام کردند بر انتخاباتی که بوتفلیقه در آن شرکت کند نظارت نخواهند کرد، آخرین میخ را بر تابوت آرزوهای بوتفلیقه زد و او را وادار به عقبنشینی کرد.
به گزارش فرانس 24، بوتفلیقه در بیانیه خود که در آژانس خبری دولتی این کشور منتشر شد، گفت که به منظور ایجاد اصلاحاتی سیاسی و در قانون اساسی کنفرانسی تا پایان سال 2019 برگزار خواهد شد. در همین راستا، او اعلام کرد که همهپرسیای درباره متممهای قانون اساسی تعیین خواهد شد. او همچنین احتمال داد که برگزاری این انتخابات به تعویق بیفتد اما تاریخ جدیدی برای آن مطرح نکرد. از سوی دیگر، بوتفلیقه سازمان عالی مستقل جهت نظارت بر انتخابات ریاست جمهوری به ریاست عبدالوهاب دربال را منحل کرد. به گزارش رویترز، کمتر از یک روز پس از انتشار بیانیه دفتر ریاست جمهوری، اعلام شد که خضر ابراهیمی دیپلمات کهنهکار و وزیر خارجه پیشین الجزایر ریاست این کنفرانس را در دست خواهد گرفت. یک منبع دولتی نیز اعلام کرد که این کنفرانس شامل نمایندگان معترضان از جمله جمیله بوحیرد، زهره ظریف بیطاط و اخضر بورقعه خواهد بود.
روز گذشته پس از آنکه بوتفلیقه اعلام کرد از انتخابات ریاست جمهوری کنار میکشد، با ابراهیمی دیداری کرد که به احتمال زیاد طی آن درباره جزئیات این کنفرانس با یکدیگر رایزنی کردند. اخضر ابراهیمی پس از دیدار با بوتفلیقه گفت: «با توجه به شرایطی که در حال حاضر کشور دارد، بوتفلیقه مرا در جریان اتفاقات جاری الجزایر و تصمیمات مهمی که قصد اتخاذ آنها را دارد، قرار داد. اما اکنون صدای مردم بویژه جوانان شنیده شده است و مرحله جدید و سازندهای که بسیاری از مشکلات ما را رفع خواهد کرد، خیلی زود آغاز میشود.» پس از انتشار خبر این کنارهگیری، رئیس جمهوری الجزایر با رئیس ستاد ارتش این کشور دیدار کرد؛ دیداری که هیچ خبری مبنی بر ماهیت و محتوای آن فاش نشده است.
طی هفتههای اخیر، دهها هزار تن از مردم از هر طبقه و کلاس اجتماعیای در اتحادی کمنظیر راه خیابانها و میادین اصلی شهر را در پیش گرفتند تا سد راه زیادهخواهیهای رئیس جمهوریشان شوند. موج اعتراضات مردمی آنقدر گسترده شد که به فرانسه، کانادا و کشورهای غربی هم راه پیدا کرد و هزاران نفر از مخالفان دولت او که در خارج از الجزایر زندگی میکردند، با مردم داخل این کشور متحد شدند. بوتفلیقه 82 ساله، 20 سال است که در رأس قدرت الجزایر حضور دارد اما از سال 2013 که سکته کرد، به ندرت در انظار عمومی ظاهر شد. مخالفان او میگویند او دیگر مناسب به دست گرفتن قدرت نیست و باید فرد جوان و دموکراتیکتری به جای او وارد کاخ ریاست جمهوری شود. آنها اعتقاد دارند بوتفلیقه در کاخ خود مینشیند به اخباری که زیر دستانش پالایش میکنند، گوش میدهد و براساس آن به مقامهای نظامی و اقتصادی دستور میدهد.
امانوئل ماکرون، رئیس جمهوری فرانسه هم با اعلام حمایت از انصراف بوتفلیقه، خواستار ایجاد اصلاحاتی برای نوسازی سیستم سیاسی الجزایر شد. وزیر خارجه این کشور هم در بیانیهای اعلام کرد: «در پی تظاهرات گسترده که در نهایت صلحطلبی و احترام برگزار شد، فرانسه امیدوار است تحرکی تازه که باعث الهامبخشی و انگیزه مردم الجزایر میشود، در این کشور ایجاد شود.
جشن خیابانی معترضان، هشدار فعالان
اندکی پس از انتشار این بیانیه، خیابانهای پایتخت این کشور از حضور گسترده مردم سرشار شد و پرچمهایی که هماهنگ با آوازهای دستهجمعی تکان میخوردند، سراسر آسمان را فرا گرفته بودند. به گزارش آسوشیتدپرس، محمد کاسی، راننده تاکسی 50 سالهای گفت: «با صبر و استقامت ما، اعتراضمان میوه داد. ما حامیان دوره پنجم را شکست دادیم.» اسماعیل ترکاشی مرد 35 سالهای که کارمند یک اداره دولتی است هم با استقبال از تصمیم بوتفلیقه گفت: «او ناچار شد که بپذیرد مردم دیگر با او همنظر نیستند. او 20 سال در قدرت بوده و حالا نسل جوان ما باید یک رهبر دموکرات داشته باشد.» اما مریم آملال، تحلیلگر فرانس 24، اعتقاد دارد نباید به عقبنشینی بوتفلیقه چندان هم خوشبین بود. او در این باره میگوید: «پس از اعلام انصراف بوتفلیقه، مردم در خیابانها به جشن و پایکوبی مشغول بودند و میگفتند این پیروزی ما است. اما شاید این در واقع پیروزی دولت باشد که مردم به هم بگویند، دولت به حرف ما گوش کرد و پاسخ ما را داد. بوتفلیقه گفته برای دوره پنجم نامزد نمیشود، شاید او بخواهد دوره چهارم خود را طولانی کند؛ خبری که اصلاً برای الجزایریها خوشایند نیست.» خالد درارنی، روزنامهنگار و فعال سیاسی نیز در توئیتی نوشت: «اعلام تصمیم بوتفلیقه به منزله تمدید دوره چهارم قدرت اوست، اگرچه دوره پنجمی در کار نیست اما دوره چهارم او تمدید میشود. این رسوایی شرمآور است.»

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

محورهای مهم سخنرانی معارفه
مراسم معارفه ریاست جدید قوه قضائیه برگزار شد وآقای رئیسی سرفصل مهمترین مسائلی را که برای اداره این قوه مهم در نظر داشت اعلام کرد. اگرچه انتظار میرفت که برخی نکات دیگر علاوه بر آنچه را اشاره کردند نیز در سخنان خود میآوردند، ولی مهمترین انتظار این بود که به وضوح بیان کنند که چه نقایصی را در وضع فعلی میبینند که میخواهند آن را رفع کنند. البته هنوز دیر نشده، شاید بیان این نکات در جلسه معارفه مناسب نبود، لذا منتظر میمانیم تا در این باره نظرات روشن خود را بیان کنند.
آقای رئیسی در سخنان خود چند محور را مورد تأکید قرار دادند. صیانت از قضات سالم از طریق مبارزه با قضات فاسد از اولین موارد بود. ایده و محور خوبی است، ولی بدون ارائه راهکار و شیوه، قطعاً به جایی نخواهد رسید. زیرا رؤسای پیشین نیز خواهان چنین مبارزهای بودهاند، ولی در تحقق این هدف آنچنان که باید موفق نبودهاند، این عدم موفقیت بهدلیل ناکارآمدی شیوههای اجرایی آنان بوده است. اگر همین امروز مراجعهکنندهای با پیشنهاد رشوه مواجه شود چگونه میتواند این مسأله را پیگیری کند، بدون آنکه خطری متوجه او و منافعش باشد؟ اگر همین نکته حل شود شاید بخشی از راه مبارزه با فساد در این قوه طی شود.
آقای رئیسی به التزام خود به حقوق شهروندی اشاره کردهاند، که نکته مثبتی است. در همین مورد شاید بد نباشد که بهعنوان اولین گام محدودیت انتخاب وکیل که ناقض حقوق شهروندی است را لغو کنند. این مسأله خوب و زیبنده نیست که دستگاه قضایی برای متهم معلوم کند که چه کسی را وکیل خود بگیرد؟ این محدودیت ناقض اعتبار و بیطرفی رسیدگی قضایی و حقوق شهروندی است.
ایشان بر حفظ کرامت انسانی حتی افرادی که مورد اتهام هستند تأکید کردند. در حالی که نه تنها متهمان بلکه محکومان نیز باید از حقوق مقرر برخوردار باشند. مگر قرار است که متهمان فاقد کرامت انسانی باشند که اکنون حفظ حقوق آنان با لفظ حتی بیان میشود؟ باید کرامت انسانی محکومان نیز حفظ شود مگر در چارچوب قانون و مجازات تعیین شده و قطعی. نگاه ما به کرامت انسانی باید اصلاح شود. برخی گمان میکنند که مجرمان به علت اینکه مرتکب جرم شدهاند فاقد کرامت هستند، این نگاه موجب تشدید و تکرار جرم خواهد شد و جایگاه انسانیت را مخدوش میکند. باید نگاه به مجازات را اینگونه اصلاح کرد که برای پاک شدن مجرم و تأمین کرامت اوست و نه انتقامی کور از سوی جامعه.
ایشان تعبیر خوبی از موضوع نظارت بر مدیران دولتی ارائه کردند و معتقدند که این نظارت به منزله حمایت از مدیران دولتی است. این دیدگاه کاملاً درست است ولی آنچه در عمل با آن مواجهیم، نگرانی شدید مدیران دولتی است. اتفاقاً مدیران خلاق و پاکدست نگرانی بیشتری دارند؛ تا مدیرانی که ناپاک باشند. به نظر میرسد که در این مورد هم باید با دولت و حتی دیوان محاسبات یک کمیته مشترکی تشکیل دهند و هر سه قوه برای رسیدن به تفاهم درباره چارچوب نظارتی مؤثر که مانع فساد باشد ولی جلوی کارآیی و انگیزه را نگیرد کوشش کنند.
تأکید آقای رئیسی بر مبارزه با ساختارهای فسادزا نیز امیدآفرین است، مشروط بر اینکه این گزاره به یک شعار تبدیل نشود. برای نمونه هرکدام از پروندههای فسادی که رسیدگی میشود، باید یک پیوست ساختار فسادزا نیز برایش تعریف شود. ساختاری که لزوماً حقوقدانان آن را نمینویسند، بلکه اقتصاددانان، استادان مدیریت، جامعهشناسان و... باید ساختار فسادزا را شناسایی کنند و در نهایت اگر فسادزایی آن ثابت شد، دولت یا مجلس یا دستگاه قضایی موظف به اجرای حکم و اصلاح آن ساختار شود.
نکته پایانی و اشاره ایشان به بحث قدیمی حقوق بشر غربیها است و اینکه حقوق اسلامی تأمینکننده حقوق بشر است و الی آخر. خیلی صریح باید گفت که اگر ما دو نکته را رعایت کنیم، هیچ مشکلی با حقوق بشر جهانی نخواهیم داشت و اگر هم مشکلی باشد به آن اهمیت نخواهیم داد. اول حاکمیت قانون و رعایت یکسان قانون برای همه است.
یک بار که گالیندوپل بهعنوان نماینده ویژه سازمانملل به ایران آمده بود صریحاً اعلام کرد که موارد اعتراض بیش از اینکه به محتوای حقوق شما برگردد به عدم اجرای همین حقوق موجود مربوط است. او مدعی بود که اگر قوانین خود را کامل و دقیق و منصفانه اجرا کنید، 90 درصد اعتراضات حل میشود. نکته دوم نیز امکان بحث درباره قوانینی است که عرف جامعه آنها را نمیپسندد و نسبت به آنها معترض است. نمونههای این مسأله بسیار است. و اتفاقاً بسیاری از آنها حل شده است.یک نمونه مشهور آن پرداخت دیه است که پیشتر برحسب 6 نوع بود و اکنون تبدیل به پول شده است و نه تنها چیز بدی نیست که مشکلات را حل کرده است. نمونه دیگر برابری در دیه غیر مسلمان است. اکنون دیه زن و مرد و نیز حداقل سن ازدواج یا سن کیفری و خیلی از موضوعات دیگر است که میتوان درباره آنها بحث کرد و اصلاح نمود.در پایان باید ابراز امیدواری کرد که آقای رئیسی در سخنان بعدی خود درباره شفافیت و دسترسی به اطلاعات و آمار قضایی و... نیز اظهار نظر نمایند.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

نياز امروز ما به بازخواني ميراث شهدا
حجتالاسلام والمسلمين سيدمحمدعلي شهيدي
نماينده ولي فقيه، معاون رئيسجمهوري و رئيسبنياد شهيد و امور ايثارگران
در آستانه سال جديد با نگاه تازه و انتظارات نو به استقبال «روز بزرگداشت شهدا» رفتهايم. سالي كه در آن امنيت و انسجام كشور و نظام اسلامي، دغدغه آحاد مردم و مسئولان است. همان اصولي كه «ارزشهاي بنيادين حيات يك جامعه» را تشكيل ميدهند.
اين ارزشها را ميتوان مرامنامه مشترك شهدا قلمداد كرد. آنها از هستي و حيات خويش گذشتند تا اين آرمانها و ارزشها براي ملت و نظام اسلامي پايدار بماند. آرزو و آمال اصلي آن نسل جهادگر ما، اين بود كه جامعه و نظام اسلامي، حياتي توأم با آرامش، عزت و اقتدار را تجربه كند.
اكنون شرايط سياسي جديدي در صحنه منطقه و نظام بينالملل رقم خورده است؛ شرايطي كه در آن نياز ما به بازخواني و بازنمايي سيره شهيدانمان بيش و بيشتر از گذشته شده است. وارد دوران تازهاي شدهايم كه در آن حفظ «ارزشهاي بنيادين» بهعنوان ميراث نسل جوان ايثارگر يا «مطالبه و دغدغه ملي» است. براي عبور از پيچ و خم حوادث و تلاطمهاي جديد، راهي جز تأسي به سيره مجاهدان و شهيدانمان نيست. آنها نقشه راهي پيش روي ما گشودهاند كه در آن، پله و پايه اول غلبه بر تهديدهاي جبهه خصم، همانا مقاومت، فداكاري و اتحاد مردم است.
احياي نام و انديشه شهيدان در اين برهه، يعني احياي روح سلحشوري، از خودگذشتگي و آزادگي در لايههاي مختلف جامعه، يعني دميدن خون تازه در ميان نسل جديدي كه در چهلمين سال حيات انقلاب اسلامي ميداندار هستند. باور كنيم كه مجاهدان شهيد و ايثارگر ما بينياز از توصيف و تجليل هستند؛ بهتعبير امام راحلمان، قلمهاي قاصر و بيانهاي نارساي ما را ياراي روايت حماسه آن مردان آسماني نيست. آنها در نهايت گمنامي، نابترين جانبازي را براي نجات ميهن و مردم و انقلاب خلق كردند و اين ما هستيم كه در سايه تصوير و اعتباري كه آنها از ايران و ايراني در تاريخ و نگاه ملتها ساختند، آرامش مييابيم و طعم بزرگي و عزتمندانه زيستن را ميچشيم.
بنابراين پاسداشت روز شهيد، امروز معنا و مفهوم ديگري دارد. سزاوارترين حركت در آيينهاي تجليل شهدا اين خواهد بود كه فرهنگ ايثارگري آنها پاس داشته شود و رسم جوانمردي، مروت و انسانيت آنها به زيباترين و هنرمندانهترين شكل به نسل امروز نمايانده شود. اگر به حوادث و تكانه بحرانهاي اين 40 سال نگاه افكنيم و انواع تحريمها وتهديدهاي اين 4 دهه را از نظر بگذرانيم، آنچه در اين تأمل و تورق تاريخ خواهيم يافت، چيزي جز اين نيست كه صرفاً فرهنگ ايثار و فداكاري باعث شده جامعه بزرگ ايران در عبور از پيچهاي دشوار، از خطر ضعف و زوال مصون بماند. هيچ يكي از بازيگران سياسي كه اين روزها در مواجهه با ايران اسلامي صفآرايي كرده نميتوانند بر اين بنيان قدرت تاريخي ما چشم فروببندند. آنها هوشيارانه سرگذشت تاريخ و تمدن ما و پيشينه دفاع ومقاومت ما را مورد كاوش قرار دادهاند.
در اين نگاه و ارزيابي است كه نگاه ناظران آن سوي آبها، روي برهه دفاع مقدس ميايستد زيرا اين دوران نقطه تبلور روح ايثار و سلحشوري ايرانيان است. در آن 8 سال، ما سختترين آزمونها را براي حفظ آب و خاك و انقلاب خويش پشت سر نهاديم. خاطرههاي آن دوران چيزي نيست كه بهراحتي و بهاين زودي از انديشه، رخت بربندد. روزهايي كه پير و جوان براي دفاع از دين و ميهن، براي پناه دادن مهاجرين جنگ، براي مقاومت شهري در برابر بمباران و موشكباران و براي تأمين مايحتاج جبهههاي جنگ، سر از پا نميشناختند. مردم ايران آنروز شديدترين و غير انسانيترين تحريمها را به جان خريدند اما تسليم خواست قدرتهاي توسعهطلب نشدند. بسياري از شاهرگهاي حيات اقتصادي و معيشتي ما در آن روزها از سوي قدرتهاي متحد دشمن بعثي بريده شد، از خريد و عرضه نفت تا تأمين مايحتاج زندگي مردم. حتي در روزهايي پاياني جنگ، امريكا با استفاده از فضا و پول همين گروه شيخنشينهاي عربي، هواپيماي مسافربري ايران را هدف قرار داد. اما سرانجام همه آن طرحها و توطئهها يكي پساز ديگري در برابر اراده وايمان استوار جوانان ما رنگ باخت و با فروپاشي نظام بعثي، ملتما فصلي درخشان از حيات سياسي و اقتصادي خود را آغاز كرد.
اكنون نيز بعداز سه دهه، متحدان آن روز حكومت بعثي اين بار هماهنگ توطئهاي تازه عليه مردم و نظام اسلامي كردهاند. آنها يكبار پروژه جنگ را آزمودهاند. بههمين دليل تئوري مقابله نظامي با ايران به بايگاني تاريخ رفته است و لذا در پي آزمون ترفندها و تاكتيكهاي تازه مثل فشار و تنگناي اقتصادي بر زندگي مردم عادي هستند. نكتهاي كه نبايد از آن غفلت كرد اين است كه همه طرفها در اين كارزار در پي رصد رفتار و سنجش مقاومت مردم و نظام اسلامي هستند. سخن هر روز شبكههاي خبري و اطلاعاتي اين شده است كه تحريمها و تهديدها چه تأثيري بر موقعيت مردم و دولت ايران دارد؟ در اين صحنه آزمون است كه نمايش عزم و اراده ما ايرانيها، معنا پيدا ميكند. نيازمند بازتوليد و احياي روح مقاومت و فداكاري شهيدانمان هستيم، نيازمنديم كه دوباره بر قدرت و ابتكار نخبگان و انديشمندانمان در عرصههاي مختلف علمي، صنعتي و نظامي تكيه كنيم؛ همچون جوانان خفته در جوار حضرت حق باور كنيم كهگذار از كارزارهاي بزرگ فقط در گرو ايثار، انسجام، همدلي و همكاري همه طيفها و گروهها امكانپذير است. در اين مسير سخت، ما بر شانههاي قدرتمند جامعه ايثارگران و شهيدانمان تكيه كردهايم كه مهمترين تكيهگاه ما در سختترين جنگ قرن اخير بوده است. در برابر موجهاي منفي يأس افكني جبهه خصم، نيازمند خودباوري و درك عميق از جايگاه تاريخي خويش در منطقه و نظام جهاني هستيم. بهطور قطع در شرايط وجود مشكلات اقتصادي و اجتماعي در جامعه، بهكارگيري و ترويج فرهنگ ايثار اجتماعي كه برگرفته از رفتار شهدا و ايثارگران است بسيار راهگشاست. در اين فضا درسها و آموزههاي بلند فرزندان و پدران شهيدمان را دوباره مرور خواهيم كرد كه جملگي بر زيست عزتمندانه و مقاومت بر شدائد و فداكاري براي ميهن و انقلاب دلالت دارد.
نماينده ولي فقيه، معاون رئيسجمهوري و رئيسبنياد شهيد و امور ايثارگران
در آستانه سال جديد با نگاه تازه و انتظارات نو به استقبال «روز بزرگداشت شهدا» رفتهايم. سالي كه در آن امنيت و انسجام كشور و نظام اسلامي، دغدغه آحاد مردم و مسئولان است. همان اصولي كه «ارزشهاي بنيادين حيات يك جامعه» را تشكيل ميدهند.
اين ارزشها را ميتوان مرامنامه مشترك شهدا قلمداد كرد. آنها از هستي و حيات خويش گذشتند تا اين آرمانها و ارزشها براي ملت و نظام اسلامي پايدار بماند. آرزو و آمال اصلي آن نسل جهادگر ما، اين بود كه جامعه و نظام اسلامي، حياتي توأم با آرامش، عزت و اقتدار را تجربه كند.
اكنون شرايط سياسي جديدي در صحنه منطقه و نظام بينالملل رقم خورده است؛ شرايطي كه در آن نياز ما به بازخواني و بازنمايي سيره شهيدانمان بيش و بيشتر از گذشته شده است. وارد دوران تازهاي شدهايم كه در آن حفظ «ارزشهاي بنيادين» بهعنوان ميراث نسل جوان ايثارگر يا «مطالبه و دغدغه ملي» است. براي عبور از پيچ و خم حوادث و تلاطمهاي جديد، راهي جز تأسي به سيره مجاهدان و شهيدانمان نيست. آنها نقشه راهي پيش روي ما گشودهاند كه در آن، پله و پايه اول غلبه بر تهديدهاي جبهه خصم، همانا مقاومت، فداكاري و اتحاد مردم است.
احياي نام و انديشه شهيدان در اين برهه، يعني احياي روح سلحشوري، از خودگذشتگي و آزادگي در لايههاي مختلف جامعه، يعني دميدن خون تازه در ميان نسل جديدي كه در چهلمين سال حيات انقلاب اسلامي ميداندار هستند. باور كنيم كه مجاهدان شهيد و ايثارگر ما بينياز از توصيف و تجليل هستند؛ بهتعبير امام راحلمان، قلمهاي قاصر و بيانهاي نارساي ما را ياراي روايت حماسه آن مردان آسماني نيست. آنها در نهايت گمنامي، نابترين جانبازي را براي نجات ميهن و مردم و انقلاب خلق كردند و اين ما هستيم كه در سايه تصوير و اعتباري كه آنها از ايران و ايراني در تاريخ و نگاه ملتها ساختند، آرامش مييابيم و طعم بزرگي و عزتمندانه زيستن را ميچشيم.
بنابراين پاسداشت روز شهيد، امروز معنا و مفهوم ديگري دارد. سزاوارترين حركت در آيينهاي تجليل شهدا اين خواهد بود كه فرهنگ ايثارگري آنها پاس داشته شود و رسم جوانمردي، مروت و انسانيت آنها به زيباترين و هنرمندانهترين شكل به نسل امروز نمايانده شود. اگر به حوادث و تكانه بحرانهاي اين 40 سال نگاه افكنيم و انواع تحريمها وتهديدهاي اين 4 دهه را از نظر بگذرانيم، آنچه در اين تأمل و تورق تاريخ خواهيم يافت، چيزي جز اين نيست كه صرفاً فرهنگ ايثار و فداكاري باعث شده جامعه بزرگ ايران در عبور از پيچهاي دشوار، از خطر ضعف و زوال مصون بماند. هيچ يكي از بازيگران سياسي كه اين روزها در مواجهه با ايران اسلامي صفآرايي كرده نميتوانند بر اين بنيان قدرت تاريخي ما چشم فروببندند. آنها هوشيارانه سرگذشت تاريخ و تمدن ما و پيشينه دفاع ومقاومت ما را مورد كاوش قرار دادهاند.
در اين نگاه و ارزيابي است كه نگاه ناظران آن سوي آبها، روي برهه دفاع مقدس ميايستد زيرا اين دوران نقطه تبلور روح ايثار و سلحشوري ايرانيان است. در آن 8 سال، ما سختترين آزمونها را براي حفظ آب و خاك و انقلاب خويش پشت سر نهاديم. خاطرههاي آن دوران چيزي نيست كه بهراحتي و بهاين زودي از انديشه، رخت بربندد. روزهايي كه پير و جوان براي دفاع از دين و ميهن، براي پناه دادن مهاجرين جنگ، براي مقاومت شهري در برابر بمباران و موشكباران و براي تأمين مايحتاج جبهههاي جنگ، سر از پا نميشناختند. مردم ايران آنروز شديدترين و غير انسانيترين تحريمها را به جان خريدند اما تسليم خواست قدرتهاي توسعهطلب نشدند. بسياري از شاهرگهاي حيات اقتصادي و معيشتي ما در آن روزها از سوي قدرتهاي متحد دشمن بعثي بريده شد، از خريد و عرضه نفت تا تأمين مايحتاج زندگي مردم. حتي در روزهايي پاياني جنگ، امريكا با استفاده از فضا و پول همين گروه شيخنشينهاي عربي، هواپيماي مسافربري ايران را هدف قرار داد. اما سرانجام همه آن طرحها و توطئهها يكي پساز ديگري در برابر اراده وايمان استوار جوانان ما رنگ باخت و با فروپاشي نظام بعثي، ملتما فصلي درخشان از حيات سياسي و اقتصادي خود را آغاز كرد.
اكنون نيز بعداز سه دهه، متحدان آن روز حكومت بعثي اين بار هماهنگ توطئهاي تازه عليه مردم و نظام اسلامي كردهاند. آنها يكبار پروژه جنگ را آزمودهاند. بههمين دليل تئوري مقابله نظامي با ايران به بايگاني تاريخ رفته است و لذا در پي آزمون ترفندها و تاكتيكهاي تازه مثل فشار و تنگناي اقتصادي بر زندگي مردم عادي هستند. نكتهاي كه نبايد از آن غفلت كرد اين است كه همه طرفها در اين كارزار در پي رصد رفتار و سنجش مقاومت مردم و نظام اسلامي هستند. سخن هر روز شبكههاي خبري و اطلاعاتي اين شده است كه تحريمها و تهديدها چه تأثيري بر موقعيت مردم و دولت ايران دارد؟ در اين صحنه آزمون است كه نمايش عزم و اراده ما ايرانيها، معنا پيدا ميكند. نيازمند بازتوليد و احياي روح مقاومت و فداكاري شهيدانمان هستيم، نيازمنديم كه دوباره بر قدرت و ابتكار نخبگان و انديشمندانمان در عرصههاي مختلف علمي، صنعتي و نظامي تكيه كنيم؛ همچون جوانان خفته در جوار حضرت حق باور كنيم كهگذار از كارزارهاي بزرگ فقط در گرو ايثار، انسجام، همدلي و همكاري همه طيفها و گروهها امكانپذير است. در اين مسير سخت، ما بر شانههاي قدرتمند جامعه ايثارگران و شهيدانمان تكيه كردهايم كه مهمترين تكيهگاه ما در سختترين جنگ قرن اخير بوده است. در برابر موجهاي منفي يأس افكني جبهه خصم، نيازمند خودباوري و درك عميق از جايگاه تاريخي خويش در منطقه و نظام جهاني هستيم. بهطور قطع در شرايط وجود مشكلات اقتصادي و اجتماعي در جامعه، بهكارگيري و ترويج فرهنگ ايثار اجتماعي كه برگرفته از رفتار شهدا و ايثارگران است بسيار راهگشاست. در اين فضا درسها و آموزههاي بلند فرزندان و پدران شهيدمان را دوباره مرور خواهيم كرد كه جملگي بر زيست عزتمندانه و مقاومت بر شدائد و فداكاري براي ميهن و انقلاب دلالت دارد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اخبار این صفحه
-
پیشنهاد خرید کتاب به جای سررسید
-
کیش صاحب بورس بین الملل می شود
-
جای همیشه خالی هنرمندان شناسنامه دار ایرانی
-
بسیاری از مشکلات کشو ر ناشی از نبود راستگویی است
-
احیای مرز صلح
-
اعتقادی به گران کردن تهران ندارم
-
رایزنیهای مدیر اینستکس در تهران
-
به مردم خدمت کنیم تا از نظام دلسرد نشوند
-
گرفتن وام 65 میلیاردی در 20 دقیقه
-
آنها زنان را با سیلی مینوازند
-
وداع بوتفلیقه با ریاست جمهوری 20 ساله
-
محورهای مهم سخنرانی معارفه
-
نياز امروز ما به بازخواني ميراث شهدا

اخبارایران آنلاین