در بزنگاه تاریخی انقلاب اسلامی
ارتش راه مردم را انتخاب کرد
اسماعیل علوی
ارتش مهمترین رکن و اساس حکومت پهلوی بود که در عین حال تکیه گاه آن نیز به شمار میرفت. از اینرو طبیعی بود که در ساختار رژیم گذشته از اهمیت و جایگاه ویژهای برخوردار باشد. رژیم شاه به گمان اینکه یک ارتش قدرتمند، میتواند نقش یک پلیس قدرتمند را نیز در مواقع لزوم برعهده گیرد با تجهیز و توسعه هرچه بیشتر ارتش میخواست پشتوانهای مستحکم برای تداوم سلطنت ایجاد کند. تا درسایه جلال و جبروت آن به حکومت خویش استمرار بخشد. اما گرایش دینی در میان ارتشیان که اغلب برآمده از متن جامعه و فرزندان ملت ایران بودند امکان تحقق چنین ایدهآلی را به سران رژیم گذشته نداد. پهلوی دوم در طول سالیان متمادی تلاش کرد تا آموزههای دینی کارکنان ارتش جای خود را به فرهنگ و اعتقادات جدیدی دهند. از جمله خدایگان تلقی شدن شاه و تأکید بر جایگاه شاهنشاه و سلطنت قبل از اسلام در ایران که به این منظور جشنهای 2500 ساله برگزار و سوگند خوردن به شاه نیز رواج یافت. در همین راستا بهائیت در ابتدا با حمایت مخفی رژیم پهلوی و به منظور تضعیف فرهنگ دینی پرسنل ارتش رواج یافت و عناصر بهایی در پستهای کلیدی ارتش مستقر شدند. عناصری همچون ارتشبد عبدالکریم ایادی پزشک مخصوص شاه، سرلشکر ضرغام، سرلشکر مقربی، سرلشکر عزتالله علایی، سرتیپ علی اکبر درخشانی، سرتیپ هدایت سهراب، سرتیپ عبدالرحیم ایادی، سرتیپ عطاءالله علایی، سرتیپ عطا منتصری و سرتیپ عنایتالله ذوقی که مورد حمایت دربار قرار داشتند. حضور بهائیان در ارتش یکی از دلایل اعتراض امام خمینی(ره) به رژیم شاه بود. حضور پر تعداد مستشاران نظامی بیگانه در ارتش و میزان اثرگذاری فرهنگی آنان بر پرسنل ارتش و حمایت بیدریغ حکومت از آنان با در اختیار گذاشتن امکانات بسیار و تصویب کاپیتولاسیون و سلطه بخشیدن آنان بر ارکان ارتش نیز موجب اعتراض امام خمینی(ره) بود. مواضع امام خمینی(ره) بهعنوان مرجع تقلید به نقش اساسی ایشان در جدا شدن ارتش از شاه و پیوستن به انقلاب اسلامی کمک شایانی کرد و عناصر ملی و مذهبی ارتش را به سوی خود جلب وجذب کرد.
اشتباه رژیم گذشته در هدفگذاری بینتیجه موجب شد تا جامعه دینی، حتی پرسنل ارتش نیز چنین وضعیتی را برنتابیده و در تحولات دهه سی شاه برای حفظ تاج و تخت ناگزیر از حمایت خارجی شود تا از اینرو بعد از کودتای
۲۸ مرداد و بهدنبال ترفند دلجویی از علما و قاطبه مردم، طرح بهایی ستیزی در ارتش آغاز میشود. در 1334، بهدنبال سلسله سخنرانیهای حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی که در ماه رمضان آن سال در سراسر کشور انعکاس داشت مرکز ملی بهائیت (حظیرة القدس) توسط ارتش اشغال شد و بهدنبال آن، با چراغ سبز مقامات دولتی، به سایر مراکز بهائیان نیز حمله میشود. محافل سیاسی آن روز دلیل این کار رژیم پهلوی را دلجویی دولت از اسلامگرایان دانستند. در چنین شرایطی انجمن حجتیه گروهی که خود را از سیاست به مفهوم جاری دور نگه میداشت تأسیس و با صراحت هدف خود را سازماندهی مبارزه علیه بهائیان اعلام میکند. انجمن حجتیه در ارتش رواج چشمگیری مییابد و فعالانه به بهائیت ستیزی میپردازد. از آن پس این انجمن به یکی از کانونهای الهام بخش جوانانی تبدیل شد که از خانوادههای سنتی میآمدند و در جستوجوی آموزش مکتبی، جذب مراکزمذهبی میشدند. تبلیغ علیه بهائیان برای این جوانان راهی بود تا انرژی اجتماعی خود را فراتر از اهداف زندگی فردی به کار بیندازند. اما با شروع نهضت امام خمینی(ره) بسیاری از اعضای انجمن حجتیه از آن جمله پرسنل ارتش فعالیت خود را محدود به تبلیغ علیه بهائیت نکرده و گفتمانی متفاوت از آنچه این گروه اسلام گرا طرح آن را در انداخته بود روی آوردند و به رغم تعهد سپاری مبنی بر سیاسی نبودن، تمهیدات لازم برای فعالیت سیاسی برای پیشبرد طرحی که در نهایت سیاسی بود فعال شدند.
یکی از عوامل مهم حفظ و بقای رژیمهای استبدادی و فاقد مشروعیت اتکا به قوه قهریه است و ارتش در این ارتباط مؤثرترین ابزار به شمار میرود. به گونهای که با کاهش مشروعیت این دست از نظامها، وابستگی آنها به ارتش برای ایجاد ثبات و حفظ امنیت بیشتر میشود. ازاینرو یکی از عوامل مهم سرکوب نهضتها ارتش آن کشور است. اهمیت نقش ارتش تا بدانجاست که حتی عدهای از نظریهپردازان موفقیت یا ناکامی انقلابها را در میزان همراهی و وفاداری نیروهای مسلح آن کشور جستوجو میکنند. توجه به وضعیت ارتش ایران دررژیم سابق و ارتباط خاصی که بدنه ارتش با انقلاب اسلامی برقرار کرد، بویژه در چند ماهه منتهی به پیروزی انقلاب، بر این اساس در خور بررسی و تبیین است.
محمدرضاشاه در شرایط فقدان مشروعیت ابتدا متوسل به زور شد و تلاش کرد بر فضای فشار و اختناق بیفزاید. شاه میدانست که تأسیس سلطنت پهلوی و تداوم آن را مرهون ارتش و حمایت دول خارجی از جمله امریکا است، بنابراین اساس قدرت خود را بر پایههای ارتش بنا نهاد و آن را با مدرنترین و گرانترین تجهیزات مسلح کرد. شاه، که سرنوشت حکومت خود را با ارتش درهم تنیده بود، انتظار داشت تا ارتش از تمام توان خود برای وفاداری به سلطنت پهلوی استفاده کند. اما این انتظار شاه برآورده نشد وبجز قلیلی، کارکنان ارتش از انقلابیون حمایت کردند یا بیتفاوتی اختیار کردند. این بار شاه برای حفظ و بقای سلطنتش درصدد برآمد تا هرچه بیشتر به دولت امریکا نزدیک شود. دولت امریکا نیز برای مقابله با تهدیدات علیه رژیم شاه از ارتش انتظار داشت تا اقدامی را صورت دهد. بدین معنا که ارتش جهت حفظ نظام سلطنت و ابقای شاه، آتش انقلاب را خاموش و اقتدار نظام را اعمال نماید، اما روند همراهی وهمدلی ارتش با مردم و انقلاب و سرپیچی از سرکوب نهضت مردم مسلمان ایران، شاه و امریکا را در مقابل یک بحران عمیق قرار داده بود. بهطوری که تنها نیروی منسجم و مجهز باقیمانده پس از خروج شاه در دیماه 57 تمایلی برای مقابله با انقلابیون از خود نشان نمیداد که سهل است با انقلابیون نیز همراه وهمقدم نیز شده بود. در پاسخ به چرایی این وضعیت میتوان به دو بعد رفتار شاه و نحوه مدیریت انقلاب از سوی امام خمینی(ره) اشاره کرد. شاه، پس از کودتای 28 مرداد 1332، با بهدست گرفتن قدرت، بتدریج نظارتی گسترده و مستقیم را بر نیروهای نظامی اِعمال کرد و در پی تبدیل ارتش به تنها گزینه حامی تاج وتخت برآمد. در این شرایط او برای اینکه حاکمیت خود را به قدرت بزرگ منطقهای تبدیل کند نیازمند دستیابی به قدرت اقتصادی بود از اینرو تصمیم گرفت هم در داخل وهم در منطقه و تاحدودی در جهان به قدرت برتر دست یابد. از نظر وی مهمترین ابزار برای کسب این قدرت، نیروی نظامی مجهز و مدرن بود. ازاین جهت خود بر نیروهای نظامی نظارت مستقیم داشت و از نزدیک به امور نظامی قوا رسیدگی میکرد. شاه در عین حال دچار نوعی بدبینی نیز شده بود و از ارتباط فرماندهان نظامی با یکدیگر وحشت داشت و تنها معیار صلاحیت یک فرمانده وفاداری بیقید و شرط نسبت به شخص وی و جانفشانی در راه خاندان سلطنت میدانست.بر این اساس ملاک اعطای ترفیع به افسران، بویژه در ردههای بالا، شاه دوستی و وفاداری تا پای جان نسبت به خاندان پهلوی بود. شاه از بیم کودتای نظامی علیه سلطنت سازمانهای متعددی را ایجاد و دائم فعالیت مدیران یگانها را رصد میکرد. به همین دلیل صاحب منصبان نیرویهای سه گانه افراد مقتدری نبودند و تهی از ایده و ابتکار، اساساً معتقد به اجرای خط مشی تعیینشده از جانب شاه بودند.
از سوی دیگر بنا به اهمیت ارتش برای بقای رژیم، شاه نیروهای مسلح را در پوشش یک شبکه گسترده مراقبتی و جاسوسی جوابگوی خود کرده بود که این عمل سبب میشد افسران کوچکترین اندیشه اصلاحطلبانهای را از ترس اتهام نافرمانی بازگو نکنند؛ چنانکه فرماندهان ارشد نیز جز تبعیت محض از شاه راه دیگری نداشتند و شخص شاه منشأ نهایی اقتدار تلقی میشد. بدبینی شاه به پرسنل نظامی به حدی بود که برای انتقال افسران بالاتر از درجه ستوان دومی از یک یگان به یگان دیگر اجازه شخصی شاه ضروری بود؛ و هر هواپیمای نظامی برای پرواز از فرودگاههای کشور یا فرود بر آنها باید اجازه شخص شاه را دارا میبود. شاه همچنین میکوشید بر فرماندهان ارشد ارتش نفوذ کامل داشته باشد تا از توطئههای احتمالی آنان بر ضد خود جلوگیری کند.ازاینرو هیچ هماهنگی و ارتباط فعالی میان امُرای نظامی وجود نداشت و شاه، خود تنظیمکننده اصلی روابط میان قوای سه گانه بود.از این رهگذر روحیه میهن پرستی و عرق مذهبی اغلب فرماندهان میانی و رده پایین وفادار به شاه و رژیم پهلوی را از اجرای منویات شان ناتوان ساخت. این فاصله حاکی از آن بود که ارتش بهدلیل وجود احساس دینی در بدنهاش برای مقابله با مردم ساخته نشده است و این همه سال شاه و حامیانش به کوه یخ تکیه کرده بودند که با گرمای انقلاب ذوب شد و امیدشان را ناامید کرد. ارتشیان در پیوندی باورمند با مرجعیت پیام امام خمینی رهبر نهضت اسلامی را شنیدند و به آن پیوستند. بدنه ارتش خود نیز از طبقات متوسط و پایین جامعه بوده و از جهت عقیدتی و اجتماعی با فضای عمومی جامعه همدرد بودند. این همدردی سبب شد تا در فضای انقلابی سال 1357، وفاداری این نیروها به رژیم شاه سست و از فرماندهان خود فرمان نبرند. بلکه جذب انقلاب و آرمانهای آن شوند. حضور مستشارهای خارجی در ارتش ایران با توجه به نقش ویژه ارتش در حفظ و حراست از سلطنت پهلوی، نفوذ و جایگاه عوامل خارجی را در این حفظ و حراست نباید نادیده گرفت. امریکا، که پس از جنگ جهانی دوم مأموریت مواجهه با نفوذ شوروی در کشورهای جهان سوم را برعهده گرفته بود، وارد صحنه سیاسی ایران شد و در سال 1332 به همراه انگلیس، برای بازگرداندن قدرت به محمدرضاشاه، همچنین با مساعدت جمعی از نیروهای ارتش بر ضد دولت مصدق کودتا کردند. از این زمان نفوذ امریکا در ایران و بویژه در ارتش افزایش یافت. شاه نیز، که بازگشت خود به قدرت را مدیون امریکاییها میدانست، از آن پس خود را در اختیار آنان قرار داد و با کمک همینان به تقویت ارتش اقدام کرده و با مساعدت آنان سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک) را در ایران ایجاد کرد. بدینترتیب امریکا بتدریج در ایران نفوذ بیشتری یافت و تأثیر بسیاری بر فرماندهی و بدنه اصلی ارتش گذاشت.
بسیاری از کارشناسان فنی و تسلیحاتی امریکایی در طرحهای تسلیحاتی گوناگون در کشور به کار گمارده شده بودند. این مسأله در ارتش سبب ناخشنودی افسران و کارشناسان فنی ایرانی بود؛ زیرا آنها را در یوغ نظارت و مدیریت بیگانگان و امریکاییها قرار میداد.
ناهمگونی در ارتش
ساختار طبقاتی و مذهبی ارتش قبل از انقلاب یکسان و متعادل نبود. وجود نابرابریها و تبعیضات اقتصادی و اجتماعی در درون ارتش و تضاد عقیده وفرهنگی میان سطوح مختلف کارکنان از ویژگیهای بارز و مهم در بافت درونی ارتش بود. کادر فرماندهان و افسران ارشد، رئوس فرماندهی نظامی را تشکیل میدادند، که اقلیت وفادار محسوب میشدند. درجهداران و افسران جزء عموماً از طبقه متوسط جامعه و بقیه بدنه ارتش از کادر وظیفه بودند. این دو گروه اخیر ارتباط مستمری با مردم داشتند و پیوستگی خاص و مداومی با ارتش نداشتند. عباس قره باغی دراینباره گفته است: «70 تا 75 درصد ارتش را کادر وظیفه تشکیل میداد که پس از مدتی هرکدام خدمت خود را به اتمام رسانده و مرخص میشوند. به تعبیری همه مردم در ارتش حضور داشتند.»
براساس یک الگوی ساختاری تشکیلاتی، ارتش را میتوان به سه رده تقسیم کرد: رده امیران و فرماندهان ارشد، رده میانه و رده پایین. امرا و فرماندهان و افسران ارشد اصلیترین حامیان و وفاداران رژیم پهلوی را شکل میدادند، ولی دو رده دیگر با تودههای مردم و بافت عمومی جامعه ارتباط داشتند و تعصبی نسبت به سلطنت نداشتند. این ردهها، با وجود آنکه توسط دولت آموزش دیده بودند و اغلب تخصصهای فنی داشتند، از امتیازات ویژهای که برای ردههای بالا در نظر گرفته میشد محروم بودند و تبعیضات و فاصله میان آنها و ردههای بالا کاملاً آشکار و هویدا بود.
ردههای پایین، اغلب سربازان وظیفه بودند که از طبقات اجتماعی پایین جامعه و مناطق محروم روستایی برای انجام خدمت وظیفه در ارتش به کار گرفته میشدند. این قشر نیز رابطه مستحکم و استواری با حکومت نداشته و اغلب فرماندهان و افسران ارشد آنها را استثمار و برای خدمت شخصی به کار میگرفتند.
شاه نیز براساس سیاستهای خود، به افسران و نظامیان رده بالای ارتش توجه میکرد و حتی برای خشنود نگاه داشتن آنها انواع امتیازات ویژه و امکانات مادی و اجتماعی را برای آنها در نظر میگرفت تا این طبقه، به صورت طبقهای ممتاز و جداگانه، کاملاً به شاه متکی باشند. چنین تبعیض و اختلافی مطمئناً موجبات نارضایتی را در پی داشت. همین مسأله سبب شد تا امرا و رؤسای امور نظامی هرچه بیشتر از بدنه ارتش و توده مردم فاصله گیرند؛ درواقع ردههای متوسط و پایین ارتش، از یک طرف، از رأس آن گسست عقیدتی، طبقاتی و فرهنگی داشتند و از طرف دیگر، با تودههای مردم و فضای عمومی جامعه پیوند و تناسب عقیدتی و اجتماعی برقرار میساختند. بدنه اصلی ارتش از بطن عمومی جامعه و دارای تعلقات مذهبی و باورهای دینی بودند و بهدلیل تبعیضات و فاصلههایی که میان آنها با ردههای بالای ارتش بود، مانند امرا و فرماندهان، خود را متعلق به شاه و حافظ سلطنت او نمیدیدند. افراد ناراضی در اغلب دستهها و ردههای ارتش دیده میشدند، مثلاً همافران گروهی ناراضی در نیروی هوایی بودند که میخواستند موانع ترفیعاتیشان برداشته شود و به درجه افسری نائل شوند.
این نارضایتیها و تضادها سبب شد نیروهای اصلی تشکیل دهنده ارتش پیوند و همبستگی لازم با نظام و دستگاه سلطنت را دارا نباشند.شاه بر این باور بود که بهطور کامل بر کشور و ملت ایران نظارت دارد و ابزار حفظ امنیت داخلی او، یعنی ساواک، بخوبی از عهده مقابله با تهدید داخلی برخواهد آمد. اما با شعلهور شدن آتش مبارزات و شورشها بر ضد حکومت در سال 1357، به دستور مستقیم شاه، ارتش مجبور شد در درگیریهای داخلی و کنترل شهرها، با برقراری حکومت نظامی، مداخله کند و از اینجا بود که بزرگترین نیروی اتکای شاه وارد خیابانها شد تا مخالفان حکومت و نیروهای انقلابی را سرکوب و قلع و قمع کند. اما در این میان، از یکسو، آماده نبودن نظامیان ارتشی برای مواجهه با درگیریهای داخلی و از سوی دیگر، ماهیت اسلامی انقلاب ایران و حضور تودههای عظیم مردم در نهضت، مانع از کامیابی ارتش در سرکوب شد و سرانجام ارتش به ظاهر قدرتمند شاهنشاهی فروپاشید.
یادداشت
روح ارتشیان با دیانت اسلام عجین است
محمدهادی پریازانی
بازنشسته ارتش
با گذشت چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی کمتردیده و شنیده شده که از قدرت معنوی دین درمیان ارتشیان سخن به میان آید. حال آنکه یکی از اصول پذیرفته شده توسط هر داوطلب ورود به ارتش تدین به دین مبین اسلام بوده و هست و اساساً دین ودیانت با فرهنگ مردم ما عجین بوده و ارتشیان نیز که فرزندان همین آب و خاکند به گونهای ژرف به تعالیم آن ایمان داشته و همواره پایبندی داشتهاند.
مرحوم آیتالله طالقانی آن هنگام که به همراه مرحوم بازرگان درسال های۵۲الی۵۴در زندان و تحت محاکمه قرار داشتند خطاب به رئیس هیأت منصفه قضایی وقت - ارتشبدعباس قره باغی – میگوید:«در آذر ۱۳۲۵ به نمایندگی از طرف علمای اسلام به زنجان رفتم تا ارتشیان راهی به آذربایجان برای رفع اشغال فرقه جدایی طلب دموکرات را از زیر قرآن عبور داده و برایشان سخنرانی کنم. وقتی وارد محیط نظامیان شدم، دیدم قیافه فرماندهان واحدهایی که از تهران راهی تبریزند، همه آشنا هستند. در صدد پرسش برآمدم دیدم اینان همانهایی هستند که در مسجد هدایت نزد خودمان آمده و درجلسات قرائت قرآن، شرکت میکردند.»
حضرت امام(ره) نیز پساز واقعه ۱۵خرداد هنگامی که به پادگان لشکرگارد منتقل شدند، افسران و کادر ارتش درساعت نمازبه ایشان اقتدا می کردند و پرسنل درخدمترسانی به ایشان داوطلب بودند. وقتی مقامات متوجه این رفتار پرسنل شدند محل اقامت امام را تغیبردادند.
همچنین پس از تبعید امام از کشور و اقامت اجباری درعراق، برخی پرسنل توسط وابستگان خود، دوستان و نزدیکان امام را از وضع ایشان باخبر میکردند. شخصاً نمونههایی را در سال۱۳۴۵که در پادگان منظریه قم خدمت میکردم، شاهد بودم.
در تمام سالهای خدمتم در ارتش شاهد بودم که سلسله مراتب ارتش به دیانت و اجرای فرایض تأکید داشتهاند، تا آنجا که حتی از طریق سازمان ضداطلاعات ارتش در این مورد گاهی هشدارهایی داده میشد وکنترل به عمل میآمد. چراکه در میان مسئولان اطلاعاتی ارتش نیز افسران متعهد به اسلام بودند. حتی در دورههایی افرادی همچون سپهبدعزیزالله پالیزبان و سپهبد ناصر مقدم که افسرانی مؤمن و پایبند به اصول دیانت بودند براداره دوم ارتش ریاست داشتند.درتمام استراحتگاههای سربازان نمازخانه وجود داشت وکتب مذهبی مورد نیازپرسنل دردسترس بود.خیلی از افسران و درجه داران مقلد بودند و رساله مرجع خود را تهیه و در منزل داشتند، حتی برخی که دارای تمکن مالی بودند، وجوه شرعی خود را با مراجعه به دفاترمراجع تقدیم میکردند.
در سالهای ۱۳۴۲به بعد از طریق ستاد ارتش به برخی پرسنل که معتقد به نتراشیدن محاسن بودند، اجازه داده شده بود محاسن بگذارند، حتی برخی که علاقهمند بهخدمت در جوار حرم شریف امام هشتم(ع) و حضرت معصومه(س) بودند، به شهرهای قم و مشهد منتقل شدند. شاهد این مدعا هم سقف 134 درصدی پرسنل یگانهای این دو شهر بود که در تعدیل های پس از پیروزی انقلاب آشکار شد.
بهدلیل حضور اقشار متدین در ارتش پیش از انقلاب، تحولاتی نیز در امور مذهبی شکل گرفت که محور آنها فعالیتهای قرآنی بود. این گرایش با آغاز نهضت امام خمینی(ره) رنگ همراهی و همدلی با انقلاب به خود گرفت و در به ثمر نشستن انقلاب نقش مؤثری ایفا نمود.جریان مذهبی ارتش از سال ۴۲ فعالیتهایی را آغازکرده بود که با ایجاد فضای باز سیاسی و آزادی زندانیان سیاسی و مذهبی (روحانیون)، در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب اوج گرفت.
ارتشیان متدین با این تحلیل که نهضت امام خمینی منجر به پیروزی خواهد شد بهمنظور صیانت از تمامیت ارضی و جلوگیری از سوءاستفاده گروهکهای معاند پیش از پیروزی انقلاب دست به کار شدند و برای آن تدابیری اندیشیدند. از اینرو پس از سقوط رژیم پهلوی، ارتش بدون ریزش پرسنل درخدمت نظام نوپای انقلابی به رهبری امام خمینی قرارگرفت. همین هم موجب شد تا مقامات انقلابی از بدنه ارتش دفاع کردند و اجازه ندادند ارتش منحل شود و از ظرفیتهای ارتش به نفع کشور و نظام بهره بردند. گرچه دربین پرسنل مذهبی برخی چهرهها متمایل به حجتیه بودند، اما درمجموع جریان مذهبی ارتش به نفع انقلاب و کشور وارد عمل شد. بهعنوان نمونه سرهنگ کتیبه نخستین فرمانده لشکر۲۸بود که با درایت از رویدادهای ناگوار جلوگیری نمود. همچنین سرهنگ فروزان و سرهنگ شریف النسب که خدماتشان قابل تقدیر است. تعدادی از افسران مسلمان ارتش نیز با شهادت خود تعهد خود را نسبت به دین و میهن اثبات نموده و بر آن صحه گذاشتند. افسرانی همانند؛ شهید سپهبدقرنی، شهید کلاهدوز، شهید نامجو و شهید اقارب پرست که مصداق جهاد گران فیسبیلالله بودند و سرانجام در ملکوت اعلی و در جوار حق آرمیدند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه
ایران عصر